۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

آیا می دانید؟

سلام

هر زمان که یک مسیحی یا هر غیر مسلمان دیگری در این کشور یا سایر بلاد اسلامی مسلمان می شود آن را در بوق و کرنا می کنند و در نشریات به چاپ می رسانند و از تلویزیونها و رادیوها اعلام می کنند. اما بسیاری از ما غافل از این هستیم که در همین مملکت افغانستان خودمان با این همه تعصبات و قیودات، مردمان گروه گروه نام اسلام را از خود برداشته و سراغ دین و مرام دیگری می روند.

یک دوستی دارم که یکی از دوستانش چند سالی است که مسیحیت اختیار نموده است و از جرگه نام مسلمان بیرون زده است. هر چند بنده که ایشان را ملاقات نموده ام متوجه شده ام از زمانی که دین اسلام را رها کرده، رفتار و گفتار و پندارش مسلمان تر شده است.

ابتدا با خود می اندیشیدم که شاید در اثر بیسوادی و بی اطلاعی از مضمونهای متعالی اسلام، رو جانب دین دگر آورده است اما پس از آشنایی بیشتر دانستم که ایشان نه تنها تحصیلات دانشگاهی علوم طبی دارد بلکه سالیانی در وادی علوم اسلامی و فقه و اسلام شناسی تحقیقات کرده است. هر چند با هم بسیار مباحثات داشتیم و ایشان از دین جدید و خصوصیات آن تعریف های بسیار می کرد، اما آنچه که من توانستم از عمق حرفهایش دریابم این بود که ایشان بیشتر از اینکه از مضامین اسلام دل آزرده باشد، از دست متولیان اسلام آزرده شده و رفتارهای همین آخوندها و مولویان عامل اصلی گرایش ایشان به سمت یک دین دیگر بوده است.

نمی خواهم بگویم که کاری که ایشان کرده است درست بوده یا نه. اما به قول بزرگان قبل از اینکه یک جوالدوز به دیگران بزنی، اول یک سوزن به خودت بزن.

سالیان سال است که مبلغان سایر ادیان در این کشور و سایر کشورهای عقب مانده به تبلیغ راه و رسم و اعتقاد خود می پردازند. در سالیان اخیر پس از طالبان، در افغانستان این امر سرعت فراوان یافته است و عده زیادی از مردم افغانستان به ترک دین اسلام پرداخته و به مسحیت رو آورده اند. یکی از دلایلی که باعث شده این مردم رو به سوی اعتقاد دیگر آورند داشتن تجربیات تلخ از رفتارها و گفتارهای متولیان دینی است. آنهایی که خود را سران جهادی، علمی و فرهنگی اسلامی می نامند مجموعاً باعث شده اند که بسیاری مشکلات و مصیبتها و گرفتاری ها و رنج های خود را از زاویه دینی بنگرند. به دلیل مزبور، مشکل بیسوادی و بی اطلاعی و حتی کم سوادی و اطلاعات سطحی از اسلام را نیز باید اضافه نمود که باعث تشدید گریزان شدن بسیاری از مردم از اعتقاداتشان شده است.

هرچند در بین کسانی که دین اسلام را رها می کنند افراد بسیاری را می توان یافت که صرفاً جهت فرار از این کشور و پیدا کردن مکان و شرایط بهتر زندگی به صورت علی الظاهر ترک اسلام کرده اند ولی در باطن مسلمان مانده اند. اما به هر حال به صورت ظاهری هم که شده، نامی غیر از مسلمان را اختیار نموده اند.

البته دولت هم در این زمینه کار زیادی نمی کند چون نمی تواند. نه اینکه قدرت این کار را ندارد، بلکه چون اجازه این جلوگیری را از طرف حضرات خارجی ندارد. هر چند به نظر بنده حقیر هم حتی اگر دولت توان و اجازه این کار را داشته باشد، نباید جلو این کار را بگیرد. از دیدگاه بنده هر کسی مجاز است که خود راه و رسم زندگانی خویش را انتخاب کند. به قول یکی از دوستان یک فرد مسیحی باسواد و با فرهنگ بسیار بهتر از یک مسلمان بیسواد و بی فرهنگ است. حتی اگر با مسیحی یا یهودی یا بودایی یا هندو شدن یک مسلمان امکاناتی برایش فراهم شود که در سطح بالاتری از خصایص نیک انسانی قرار گیرد بهتر از این است که در این سطح از مسلمانیت باقی بماند که بیشتر از اینکه به درد دین و مردمش بخورد باعث آبرو ریزی و تلبیغات منفی علیه خودش و مردم و دین و اعتقادش شود.

هر چند باید متذکر شد که مسلمانان باید آنقدر خود را به لحاظ عمق اعتقاد و قدرت استدلال و شیوه و سلوک صحیح و راستین اسلامی مجهز کنند که به جای رفتن دیگران به سوی اعتقاد دیگر، این دیگران باشد که به سوی آنها بیایند. تفاوتی که بین اضافه شدن جمعیت مسلمان با جمعیت مسیحی می باشد در این است که مسلمانان با زاد و ولد مسلمان زاده تحویل می دهند اما مسیحیان با تبلیغات و صرف هزینه مسیحی. حال اینکه «مسلمان زاده» بهتر است یا «مسیحی شده» با شما...

به قول قرآن شریف:

«قد تبین الرشد من الغی»

04

۱۳۸۸ دی ۵, شنبه

مسأله، فقط ما نیستیم

سلام

این عکسها گوشه ای است از انحرافاتی که در عزاداری آزادمرد تاریخ اسلام دیده می شود. آیا به آن اندیشیده ایم؟

2yzc5kz

191-s3

GHAMEDOKHTARBESTFOTOIR2e5bc

2171253_bijariran 

30ashura_l

206yibc

20080116113706x-ashura-07

image113

MIZ10ee0e_ashura5

n00018921-r-b-005

البته این کارها تنها مخصوصاً شیعیان نیست، در جای جای دیگر این کره کوچک پهناور نیز شبیه همین کارها انجام می شود. مثلاً گروهی از مسیحیان نیز چنین اعمالی انجام می دهند. عکس های زیر نمونه ای از عزاداری فرقه ای مسیحی است:

_44507399_f2d6bb6e-9b92-40a7-8993-9ab2029bb781

h17_18601681

10qx8nb

۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

باز این چه بازی است که در شهر کابل است؟

سلام

ایام محرم فرا رسیده و از هر گوشه و کنار شهر کابل صدای مراسم های مختلف بزرگداشت سالروز شهادت نواسه پیامبر مسلمانان به گوش می رسد. در و دیوارها و سرکهای کابل و شهرهای دیگری مانند هرات و مزار شریف نیز مانند بسیاری از شهرهای دنیا که در آن شیعیان نیز زندگانی می کنند به نشانه این ایام سیاه شده اند. در منزلت حسین ابن علی هیچ کسی شک نداشته و در عظمت کاری که کرده است هیچ تردیدی وجود ندارد. آنچه هم که تا کنون بارها گفته شده است اینکه از حادثه عاشورا باید به عمق آن پرداخت و راه و رسم زندگی با عزت و صحیح را دریافت نمود و تنها به عزاداری ظاهری در همین چند روز اکتفا ننمود.

این مطلب را همه ما بارها شنیده ایم. اینکه چه مقدار به عمق حادثه عاشورا می اندیشیم و در این راه چه کرده ایم و چه خواهیم کرد حرفی علی حده است. اما در اینجا نکته دیگری را می خواهم از دید خود یاد آور شوم.

خوشبختانه شبکه های تلویزیونی افغانستان مراسم های عزاداری را از این جعبه جادویی پخش می کنند که البته هر کدام از شبکه های تلویزیونی که در تملک رهبران شیعی قرار دارد را بنگریم از یک مراسم عزاداری بیشتر آن قسمتی را نشان می دهند که صاحب آن تلویزیون در آن دیده شود. پخش مراسم های عزاداری سایر مکانهای کابل نیز در صورتی دیده می شود که عزاداری پخش شده مورد نظر خیلی تکراری شده باشد. تنها عزاداری ساده ای که پخش می شود محدود به عزاداری عربها می شود که اکثراً لهجه عراقی دارند. خوب به هر حال امام حسین برای ما اگر فایده ای ندارد برای خیلی های دیگر نان دارد.

نکته عمده ای که به نظر بنده رسیده است اینکه سینه زنی ها و عزاداری های شیعیان افغانستان و مخصوصاً شیعیان غرب کابل کم کم دارد حتی از حالت ظاهری خارج شده و به یک نمایش خنده آور با مدلهای مختلف سینه زنی و زنجیر زنی تبدیل می شود. البته من زیاد دیده ام که شیعیان در جاهای مختلف دنیا روش های مختلفی برای سینه زنی و زنجیر زنی و عزاداری دارند اما آنچه که من در این کابل دیده ام فراتر از آن است.

شنیده ایم که در دنیای پیشرفته هر ساله مدلهای جدیدی برای موترها و سامان آلات به بازار می آید و هر ساله روشهای نوین زندگی رونما می شود، اما تا کنون نشنیده بودیم که در عزاداری امام حسین نیز هر ساله سبکهای مختلف سینه زنی و زنجیرزنی کشف یا به قول یکی از دوستان اختراع می شود. حرکتهای مختلف نمایشی که اخیراً در بین سینه زنان حسینی رونما شده است از دیدگاه بنده به جای سینه زنی در عزای آزاد مرد تاریخ اسلام، بیشتر شبیه حرکات گروهی پارو زن مسابقات قایق سواری یا حرکات موزون نمایشی گروهی سیرک باز است.

کاری به این ندارم که اخلاص در کجای حرکات این عزاداران قرار دارد یا ندارد، اما با این خرد اندک خود تا اینجا درک کرده ام که این گونه حرکت های موزون ربطی به قیام امام حسین یا حتی عزاداری برای آن بزرگوار ندارد.

اندر عجبم که چرا همان آخوندهایی که از بالای منابر داد از تلاش برای فهم عمیق معارف قیام حسینی می زنند، چرا راجع به این حرکات نمایش گونه خنده آور چیزی نمی گویند. البته زیاد جای تعجب ندارد. آخوندهای منبر نشین اگر خود به دنبال فهم این معارف بودند، انتقاد و تلاش برای تصحیح رفتار و گرفتار و پندار مردم را نیز جزو سر لوحه پندار و گفتار و رفتار خود قرار می دادند نه اینکه سکوت اختیار کنند.

20080116113706x-ashura-07

یا حسین!

قوم به حج رفته، به حج رفته اند

بی تو در این وادیه کج رفته اند

«قوم به حج رفته» تو را کشته اند

پنجه به خوناب تو آغشته اند

قوم به حج رفته چو باز آمدند

بر سر نعشت به نماز آمدند

۱۳۸۸ آذر ۲۵, چهارشنبه

خائن باش، افغان باش

سلام

ما از دست کی نمی کشیم که از دست پارلمان نکشیم. چند روز از وقت نمایندگان پارلمان به این اختصاص داشت که آیا ماده قانون اساسی را عمل بکنند یا نکنند. موضوع هم بر سر رأی اعتماد به وزرایی است که تابعیت دوگانه دارند. بر اساس قانون اساسی وزرا می توانند تابعیت دوگانه داشته باشند مشروط بر اینکه پارلمان به آنها رأی دهد. حال این پارلمانیان چندین روز با هم جدل کرده اند که هر کس اینبار تابعیت دوگانه داشته باشد مورد بررسی و رأی اعتماد قرار نگیرد. یکی از مهمترین دلایلی که باعث شده است این تصمیم پارلمان شکل بگیرد این است که بوده اند کسانی که خیانت کرده اند و با استفاده از تابعیت دوم کشور را ترک کرده و دست کسی به آنها نرسیده تا محاکمه نموده و به دست قانون بسپارد. همچنین وزرای دو تابعیته خطر وابستگی به خارجیان را به میان می آورد. ما این دست آورد عظیم را به عموم اعضای پارلمان تبریک گفته از خداوند منان برای آنها فکر عمیق و رأی دقیق خواهانیم. اما ...

- یادمان نمی رود همین پارلمان همه خائنان و جنایتکاران به این وطن و مردم را از تعقیب معاف قرار داده و آنها را عفو نمود.

- یادمان نمی رود که بسیاری از خائنین و جانیان همین مملکت در همین پارلمان موجوده، موجود بوده و معاش دالری دریافت می کنند. هر چند من اطمینان دارم که آنها به این معاش نیازی ندارند و این معاش در مقابل درآمد آنها از جاهای دیگر به چشم نمی آید.

- یادمان نمی رود که بسیاری از رؤسای همین مملکت هم در سابق و هم در زمان حال وابسته به خارجی ها بوده و هستند. چه آنهایی که تابعیت تک گانه دارند چه آنهایی که تابعیت دو گانه دارند. چه آنها که به شوروی وابسته بودند، چه آنها که برای رهایی از شوروی به دامان آمریکا و انگلیس و ایران و پاکستان پناه بردند و تا هنوز سرسپردگی خود را حفظ کرده اند.

- یادمان نمی رود که ما هر چه بر سرمان آمده است از دست کوته اندیشی، ترس، وابستگی، چند دستگی و دشمنی، قدرت طلبی و سهم خواهی و جنگهای داخلی بوده است.

- یادمان نمی رود که در بسیاری از کشورهایی پیشرفته دنیا، بوده و هستند کسانی که با تابعیت دو گانه خویش کمر خدمت را به مردم بسته اند. اما در کشور ما خیلی کم یافت می شود بزرگان یک تابعیته که کمر خدمت را به مردم و وطن بسته اند به دور از هر گونه تفکر قومی، زبانی، منطقه ای، مذهبی و ...

- یادمان نمی رود که در دین اسلامی که به عنوان نام این کشور برگزیده شده، اصل بر برائت و پاکی همه است مگر اینکه خلافش ثابت شود. پارلمان ما اینک اینگونه گفته است که اصل بر ناپاکی و خیانت و وابستگی همه افراد دو تابعیته است مگر اینکه خلافش ثابت شود (که البته کسی به فکر اثبات این خلاف نمی رود).

- البته یادمان نمی رود که این پارلمان نیز قابل تبدیل است و پنج سال بعد ممکن است نمایندگان دیگری بیایند که دو تابعیته بودن وزرا را قبول داشته باشند.

- و سرآخر یادمان نمی رود که اگر همین خارجیان معاش پارلمان را قطع کنند، نمایندگان محترم باید بروند برای خود کسب و کار دیگری پیدا کنند البته به جز همان خائنین و جانیان و جنگ سالاران محترم (!) و عده ای قلیل که از خود صاحب مال و مکنت هستند. این نکته آخری را خوب البته هیچ کس نمی داند جز افغان بلاگر. شما هم شتر خواندی نخواندی! به کسی نگویید! OK?

۱۳۸۸ آذر ۲۳, دوشنبه

خدایش بیامرزد

سلام

خدایش بیامرزد. استاد ساربان را می گویم. صدایی خاص. حنجره ای محزون. نوایی روح بخش. ساده می خواند اما عالی می خواند. عادی نفسس می کشید. عادی برخورد می کرد. عادی رفت اما عادی نرفت. در فقر و رنج و بیماری رفت.

حال چه شده که یاد او کردم. شاید بگویید سالروز رحلت او است. خودم هم نمی دانم. شاید بیاندیشید که سالروز تولد او است. باز هم نمی دانم. اما می دانم که خیلی های دیگر نیز این را نمی دانند. بگذریم.

Saraban3

در این چند مدت بارها آهنگی از ایشان شنیده ام که به یاد آب و هوا و صفا و سرسبزی کابل خوانده است. هر وقت این آهنگ را می شنوم دو حال مختلف پیدا می کنم. اول از شنیدن صدای دلنواز مرحوم استاد احساس آرامش پیدا می کنم. اما وقتی ابیات این آهنگ را با وضعیت موجود کابل مقایسه می کنم، دلم می خواهد چیز دیگری گوش کنم چرا که اعصابم را به هم می ریزد. زمانی که خرابه های کابل، مردم فقیر، درختهای سوخته و سایر یادگارهای جنگهای داخلی تحت نظر مجاهد نماهای خونریز و سفاک را می بینم و به یاد می آورم دلم می خواهد هر آنچه آهنگ راجع به کابل قدیم و زیبا موجود است را نابود کنم. این روزهای زمستان هر وقت بارش باران و برف می آید هم خوشحالی می آید و هم ناراحتی. خوشحال می شوم از بارش نعمت خدایی و اینکه گرد و خاکی که به ریه های ما می رود تبدیل به گل و لای شده و به رخت و لباسمان می نشیند. رخت ها را می شود شست اما ریه چرکین را چطور؟ و ناراحت از اینکه آنهایی که نه جایی برای زندگی دارند و نه سرپناهی برای نجات از سرما، چگونه این وضعیت را سپری می کنند.

باران و برف می بارد چه ما سرپناه داشته باشیم چه نداشته باشیم. چه جایمان گرم باشد چه سرد. اما کی می شود که این باران و برف را در کابل نامی ببینیم که همه جایش سر سبز و دل انگیز باشد. یک غیبگو سراغ ندارید؟

۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبه

شاکی مجرم

سلام

من از اینکه چند مدتی است کمیاب شده ام پوزش می طلبم. چون در سفر بودم و به شدت گرفتار کارهای اداری و غیر اداری و از شما چه پنهان کنم که گرفتار درد جسمانی و یک خبر بد برای خودم هم اینکه مجبور هستم زیر تیغ جراحی بروم. اما فعلاً قصد ندارم تا چند ماه آینده خود را به دست جراحان محترم بسپارم. قبل از آن روز کارهایی را باید تکمیل کنم و وصیتنامه ای هم انشاء کنم تا اگر از خواب بیهوشی بیدار نشدم مد نظر قرار گیرد. تا خدا چه بخواهد.

در طول این مدت غیبت تنها یک خبر جالب به من رسید که آن هم درخواست ملا عمر صاحب برای رسیدگی به مسأله کشته شدن غیر نظامیان در بمبارانهای هوایی نیروهای ناتو است. شاید بتوانم بگویم یکی از خنده دار ترین حرفهایی که در طول امسال شنیده ام، یکی هم همین اظهار نظر امیرالمؤمنین صاحب ملا عمر است. نه به خاطر محتوی خبر، بلکه به خاطر کسی که چنین ادعایی دارد.

جناب ملا صاحب عمر کورزی که خود و اطرافیانش از نوک پا تا فرق سر غرق در دریای خونی هستند که از بیگناهان به راه انداخته اند، اینک وکیل الدعوی شده اند و طالب خون بیگناهان. ما ضمن درآوردن مقداری شاخ بر روی کله مبارکمان، پیش بینی های زیر به دیدگاهتان عرض می داریم:

یک سال بعد: آقای خامنه ای به عنوان شاکی خصوصی علیه بسیجی قاتل ندا آقا سلطان به دادگاه بین المللی لاهه شکایت خواهد کرد.

دو سال بعد: آقای جرج بوش به عنوان شاکی علیه فرمانده عملیات بمباران ولسوالی شیندند به دادگاه مراجعه خواهد کرد.

سه سال بعد: کرزی از آقای لودین به خاطر تقلب در انتخابات شکایت می کند.

چهار سال بعد: آقای اوباما از کمیته صلح نوبل به خاطر دادن جایزه صلح سال 2009 به وی انتقاد می کند.

پنج سال بعد: آقای احمدی نژاد از امام زمان به خاطر عدم ظهور و همکاری در زمان ریاست جمهوری وی شکایت خواهد کرد.

شش سال بعد: استادان دانشگاه های افغانستان به خاطر کیفیت نامطلوب مطالب تدریسی دست به اعتراض می زنند.

هفت سال بعد: ایران از آمریکا به خاطر خنثی سازی ماین هایی که ایران به طالبان داده است انتقاد می کند.

هشت سال بعد: ادامه این پیش بینی ها را افغان بلاگر در همان زمان بیان خواهد کرد. منتظر باشید.

۱۳۸۸ آذر ۲, دوشنبه

این همه شاعر!

سلام

موضوع اول: یکی از روشهای پایه ای و اصول تجزیه و تحلیل هر موضوع تقسیم بنده، رده بندی، درجه بندی و خلاصه تفکیک بر اساس جزییات یا کلیات است. تا چنین چیزی صورت نگیرد اصولاً نمی توان به نتیجه نهایی و درک یک امر رسید.

موضوع دوم: در بین وبلاگ های افغان که تا کنون گشته ام اکثراً برخورد کرده ام به وبلاگهایی که در آن شعر و نثر ادبی و آثار اینچنینی دارد. معمولاًٌ هم نقد علمی و ادبی در بین نظرات دیده نمی شود. اکثر نظرهای چنین وبلاگهایی هم شبیه این است «بسیار زیبا بود»، «خیلی قشنگ سرودی»، «قلم روانی داری»، «راستی به وبلاگ من هم سر بزن»، «من آپم» و ... در رتبه دوم اکثر وبلاگهایی که بنده دیده ام وبلاگهای قومی است که اکثراً هم مربوط می شود به دوستانی از قوم هزاره. نامهایی هم اکثراً برای این وبلاگها انتخاب می شود قومی است مانند هزاره پرس، ازره نیوز، فلانی از بامیان و چیزهایی شبیه این.

موضوع سوم: اگر به سطوح تحصیلات عالی و مخصوصاً دانشگاه های افغانستان سر بزنیم و دانشجویان را بر اساس نوع رشته های تحصیلی تقسیم بندی کنیم خواهیم دید که قومیتهای مختلف، رشته های مختلف تحصیلی را بر می گزینند. البته این به معنی نیست که هر قومی یک یا چند رشته را قبضه کرده و از سایر قومیتها در آن راه نداشته باشد، بلکه به این معنی که نسبت تعداد قومیتهای مختلف به رشته های دانشگاهی در خور تأمل است. تا آنجا که من با دانشجویان مختلف ارتباط داشته ام چنین دیده ام که نسبت تعداد دانشجویان پشتون در رشته های مسلکی مانند انجینری از سایر قومیتها معمولاً بیشتر است. در رشته هایی مانند تجارت و مدیریت از قوم تاجیک بیشتر دیده می شود. و در رشته های علوم ادبی و تئوری مانند علوم سیاسی و ادبیات از قوم هزاره دانشجوی بیشتری وجود دارد.

جهت اثبات بدون آمار این گفته بنده فقط کافی است که در یک شب شعر شرکت کنید. از قوم هزاره آنقدر شاعر دیده می شود که از سایرین دیده نمی شود. کافی است قومیت صاحبان شرکتهای انجینری و ساختمانی و تجاری را بررسی کنید. خواهید دید که اکثر آنها از قوم پشتون هستند. یک سمینار مدیریتی برگزار کنید. آنگاه خواهید دید که تاجیکان در آن اکثریت را دارند.

چه می خواهم بگویم:

نمی خواهم بگویم که قومیتهای مختلف سلایق مختلف دارند. بلکه می خواهم بگویم در دنیایی که پول و زور حرف اول را می زند، این خود مردم هستند که تعیین می کنند می خواهند در این دنیا چه کاره باشند. در این افغانستان ما نیز پول و در نتیجه قدرت و آینده به سمت کسانی می رود که خواهان پول در آوردن هستند. اکثر پروژه های نون آور نیز در کارهای ساختمانی و تجاری ریخته است.

حال شما پیش بینی کنید که با این وضعیت فعلی حضور قومیتها در رشته های تحصیلی و شغلهای مختلف، پول و قدرت آینده در دست چه قومی خواهد بود.

نکته مهم: «نه دشمنی با هیچ قومی دارم، نه هیچ جانبداری متعصبانه ای».

۱۳۸۸ آبان ۲۲, جمعه

دولت فصلی

سلام

اخیراً خبرهایی پخش شده است که نیروهای آمریکایی ولایت نورستان را ترک کرده اند و امنیت آنجا را به دست نیروهای افغان سپرده اند. البته دلیل ترک محل توسط نیروهای آمریکایی نیز سرما و فرا رسیدن زمستان اعلام شده است. نیروهای افغان هم بعد از رفتن نیروهای تأمین امنیت خارجی (!!!) آنجا را به دست طالبان سپرده، رخصتی زمستانه گرفته و به خانه برگشته اند.

ما اینجا ضمن حمایت از فرا رسیدن فصل زمستان مطالب ذیل را در هفت نکته و هفت پیشنهاد به طول خوانندگان محترم می رسانیم (این همه به عرض رساندیم چیزی نشد، این دفعه به طول می رسانیم ببینیم چه می شود)

الف- نکته ها:

1- ما تازه خبردار شده ایم که نیروهای تأمین صلح و امنیت خارجی زمستانها به خواب زمستانی می روند. حتماً در آمریکا نیز زمستان ها به دست گنگسترها اداره می شود و غرب وحشی وحشی مصداق عینی پیدا می کند.

2- ما جدیداً اطلاع یافته ایم که امنیت فقط به درد فصول گرم سال می خورد. در فصل سرما چون مردم کمتر از خانه بیرون می آیند لذا نیاز به تأمین امنیت نیست. الحمد لله مردم صلح دوست افغانستان نیز در خانه های خود انواع سلاح ها را داشته و از کمک نیروهای خارجی بی نیاز هستند.

3- ما در این اواخر آگاهی حاصل نموده ایم که اصولاً امینت واژه ای فصلی است. لذا فرهنگستان های مختلف زبان و ادبیات در حال تغییر فرهنگهای لغت خود و اصلاح تعریف واژه امنیت هستند.

4- ما همچنین مطلع گشته ایم که هر جا نیروی خارجی باشد، نیروی افغان نیز هست. عکس این جمله از مدار اعتبار ساقط بوده. لذا گزاره ای است یک طرفه.

5- ما در این حیرت مانده ایم که چطور این همه هماهنگی بیرون سه قوای خارجی، افغان و طالبان برقرار است که به محض خروج آمریکایی ها، افغانها نیز محل را ترک گفته و طالبان در همان شب با قوای کامل می آیند و جایگزین می شوند!

6- ما از این تعجب می کنیم که چطور نیروهای افغان و آمریکایی یک شبه همه با هم فقط جان خود را برداشته و به در برده و آن همه سلاح و مهمات را برای طالبان به جای گذاشته بودند. یعنی سرمای زمستان در نورستان یک شبه فرا می رسد که فرصت انتقال تسلیحات را نداشته اند؟!

7- ما در شگفتیم که این همه نیروی خارجی چطور از سرما هراسان بوده و می گریزند. به نظر می رسد که همه آنها را از صحرای آفریقا و مدار استوا جمع کرده و به اینجا آورده اند!

ب- پیشنهادها (یک دوستی از ما انتقاد کرده بود که چرا فقط انتقاد می کنی)

1- پیشنهاد می گردد دولت نیز در فصل زمستان کلیه فعالیتهای خود را تعطیل کرده، به پناهگاه تشریف ببرد. بدین ترتیب مردم می توانند بدون مشکل به زندگی روزانه خود برسند.

2- پیشنهاد می گردد که تأمین امنیت در افغانستان به ترتیب زیر برقرار گردد:

a. در مناطق سردسیر مانند نورستان، سالنگ، بدخشان و ... در تابستان حکومت دولتی و در زمستان حکومت طالبانی برقرار گردد.

b. در مناطق گرمسیر مانند قندهار، هلمند، زابل، مزار شریف و ... در تابستان حکومت طالبانی و در زمستان حکومت دولتی برقرار باشد.

c. از آنجا که زمستان کابل بسیار سرد و تابستان آن بسیار گرم است، دولت در فصول بهار و پاییز و طالبان در تابستان و زمستان حکمفرمایی کنند. سایر مناطقی که مانند کابل است نیز به همین روش تقسیم بندی صورت گیرد.

d. نیروهای خارجی نیز به همان گونه که دولت حکومت فصلی برقرار می کند، آنها نیز با دولت همگام شوند.

3- پیشنهاد می شود پرچم افغانستان به چهار رنگ و شش ردیف در آید. به ترتیب سفید، سیاه، سفید، سرخ، سفید، سبز. بدین ترتیب طالبان نیز سهم مساوی در پرچم به دست آورند.

    4- پیشنهاد می شود در سرود ملی افغانستان، مصرعهای اول سرود را خوانده، به جای مصرع های دوم، سکوت سفید گنجانده شود.

5- پیشنهاد می شود پارلمان در هر موضوع دو قانون وضع کند: یک قانون برای زمان برقراری حکومت دولتی و یک قانون برای زمان برقراری حکومت طالبانی مطابق با شریعت اسلامی طالبان.

6- پیشنهاد می دهیم دفتر سازمان ملل و طالبان هر کدام برای هر فصل یک رییس جمهور و یک امیر المؤمنین موقت انتصاب کنند.

7- پیشنهاد می دهیم جهت برقراری عدالت بین زنان و مردان، در زمان حکومت دولتی فقط زنان و در زمان حکومت طالبانی فقط مردان از خانه بیرون بیایند.

سایر پیشنهادهایمان را پس از قبول هفت پیشنهاد جدی فوق ارایه خواهیم داد. مگر ما بیکاریم که بنشینیم و پیشنهاد بدهیم، آن وقت هیچ کس عمل نکند.

۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

یک تعجب!

سلام

بیماری آنفولانزای خوکی در کشور کم کم می خواهد شایع شود یا می گویند می خواهد شایع شود یا اینکه شایع شده است. به هر حال از آنجایی که دولت بسیار نگران جان مردم است مکاتب و دانشگاه ها را برای سه هفته تعطیل اعلام کرد. بعد از سه هفته هم که عید قربان می آید و چند روز دیگر به این تعطیلی اضافه می گردد. کاش ما هم دانشجو بودیم!

news252

این میان حرف و حدیثهای بسیاری وجود دارد. اخیراً شایعه ای پخش شده مبنی بر اینکه دولت به خاطر جلوگیری از بروز اعتراضات پس از انتصاب کرزی دانشگاه ها را تعطیل کرده تا دانشجویان معترض نتوانند دست به تظاهرات بزنند. با این کار دولت هم هزینه مبارزه با شیوع بیماری را کم کرده، هم اینکه امکان اعتراض دانشجویان را گرفته است. در حال حاضر هم برخی شایعات می گویند چون شیوع این بیماری زیاد نبوده ممکن است دانشگاه ها و مکاتب زودتر از موعد مقرر باز شوند. و بدین ترتیب برخی خوشحال گردند!

pgflub-1

(عکس مربوط جایی غیر از افغانستان است)

من با این شایعات کاری ندارم. فقط از اینکه کرزی صاحب این همه جان مردم برایش اهمیت پیدا کرده است در تعجب هستم. تا کنون سابقه نداشته کرزی به خاطر حفظ جان مردم از قبل پیش بینی و پیش گیری کند. حداقل من به خاطر نمی آورم. کرزی در زمانی که مثلاً مشروع بود کاری نکرد یا نتوانست که بکند، حال که دولتش نامشروع است چه انتظاری می شود از وی داشت.

شما به جنبه مثبت قضیه هم می توانید فکر کنید.

۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه

قهر نکن قهر نکن تو ره خیلی مایم!

سلام

1- عبدالله عبدالله قهر کرد. خودش گفت به نشانه اعتراض. آگاهان سیاسی می گویند تحریم کرد. ناآگاهان غیر سیاسی مثل بنده می گویند قهر کرد. کرزی می گوید خوب شد. کای آیده می گوید ای بابا! چه غلطی کردم آمدم افغانستان سر و کارم افتاد با مشتی سیاست ندان! اوباما حتماً با خود فکر می کند چه اشتباهی کردیم این کرزی را اینقدر پر و بال دادیم که حالا هر کاری دلش می خواهد می کند و آبروی ما را که به مردم آمریکا خوراندیم دموکراسی را در افغانستان پیروز کرده ایم در پیش چشم دنیا برد. کمیسیون استقبال از انتخاب کرزی (همان کمیسیون سابق مستقل انتخابات) هم در ظاهر می گوید: «برگرد بچه!» اما در باطن نفس راحتی می کشد و می گوید: «آه! راحت شدیم»

یک آهنگ افغانی وجود دارد که می گوید «دختر عمو جان! قهر نکن قهر نکن تو ره خیلی مایم»

حالا عبدالله می گوید «لودین جان! قهر می کنم، قهر می کنم، مه تو ره نمایم»

AbdullahAbdullah

2- کرزی انتصاب شد: بلاخره انتخابات افغانستان به نتیجه رسید و کرزی به عنوان رییس جمهور انتصاب شد. وقتی کشور افغانستان باشد، صاحبش کشورهای خارجی باشند، مردمش سی سال همدیگر را لت و پار کرده باشند، کمیسیون انتخاباتش متقلب باشد، در بین پولیسش دزد و طالب و زورگو رخنه کرده باشد، بابای ملتش مرده باشد، مادر ملتش تعیین نشده باشد، برادر ملتش ایران و پاکستان باشد، خواهرش هم کلینتون و آنجلا مرکل باشد، روزش پر گرد و خاک باشد، سرکهای شبانه اش بی چراغ باشد، اقتصادش فلج و محتاج باشد، امنیتش شکننده باشد، سیاستش بزدلانه باشد، استاد دانشگاهش کم سواد یا کهنه سواد باشد و قانونش رشوه باشد، از این بهتر دیگر نمی شود. به نظر شما می شود؟

03159D99-08E9-42C6-8EB1-A5F763B784DA_mw800_mh600

۱۳۸۸ آبان ۱۰, یکشنبه

چه عجب!

سلام

در این چند مدتی که جسته و گریخته، منظم و نامنظم، مربوط و بی مربوط، وقت و بی وقت و گاه و بیگاه می نوشتم و نظری می دادم، اوقاتی پیش می آمد که با خود می اندیشدیم نوشته ها و نظرهای من علاوه بر آگاهی دادن دیگران از طرز تفکر و دیدگاه های بنده، چه اثری در خوانندگان و در محیط دارد. هر چند نوشتن را نه به خاطر اینکه حتماً باید اثرگذار باشد انجام می دادم اما به هر حال این چیزی بود که به آن می اندیشیدم. دغدغه های ذهنی بنده هم بیشتر مسایل اجتماعی و سیاسی بوده و آنچه که مسلم است مسایل و حادثات سیاسی و اجتماعی اغلب ناشی از نواقصی است که در این جامعه و دنیای اطرافم وجود دارد و قسمتی از آنها را من می بینم.

در این چند ماهه، دوستان ثابت و موقتی یافته ام که هر چند هیچ کدامشان را ندیده ام اما همواره تلاش کرده ام نظرگاه های آنان را هم مرور کنم و حرفی بزنم. لینک این دوستان را هم در همین وبلاگ می توان دید. در ابتدای وبلاگ خود اعتراف کرده ام که نظرها و عقاید من عاری از اشتباه نبوده و نظرات دوستان برایم سازنده خواهند بود. اما در این مدت حرف نقد جدی دریافت نکرده بودم. تا اینکه در پست قبلی دوستی ناشناس انتقادی بر این وبلاگ گرفت که برایم جالب بود. راجع به اینکه تا چه اندازه نظر ایشان را قبول دارم حرفی نمی زنم اما دوست دارم دیگر دوستان نیز آن را دیده و اگر وقت گرانبهایشان اقتضا می نماید نظر خود را برای بنده بگویند.

بعد از این همه نقدی که من کردم چه عجب یکی هم پیدا شد بنده را نقد کند. از دوست ناشناس صمیمانه تشکر می کنم و امیدوارم عمری باشد تا نکاتی را برایشان بگویم. در زیر شما متن انگلیسی ایشان و برگردان فارسی بنده را می توانید بخوانید:

salam doost aziz
hamash neq mizani, man dar in chand maahi ke weblog shoma raa mikhonam hamash aiaei yas mikhoni. baba behtar ast yaa sokot koni yaa aga fekr saazanda daari wa omidwar konanda daari be hama bede. in waziat ke mibini khaas Afghanistan nist, monhaser be fard ham nist; hamaie keshwar haa pas az jang hamin waziat raa daashta. wa kaamelan ham tabi'ee ast. baa in neweshtan haa ham asaab khodeto kharab minkoni ham asaab khaananda haa raa. walaa man ke inja dar yak keswar bigana ham ke astam moshkelaat khas khod raa dara ama yak tafawot daara ke har kas talaash mikona dar had tawaan khodesh yak kaar sazanda kona. kamtar kasi paida misha ke biad wa naa omidid raa daaman bezana. intawri kasi be jaaie namirasa ke faqat eshkaal begiri. hama midonan ke eshkaalaat ziad wojod daara amma kamtar kasi fekr mikona ke che raah halli wojod daara. namisha ke hamash taqsir raa gardan in wa on bendazim wa khod raa qorbani wa hich kaara. har kas dar had khodesh aadam tawanmandi ast ke mitona had aqal kaari ke mitona assab digaran kharab namikona. khaahesham ina ke aga namitoni nazari saazanda bedi aqalan asaab digaran raa kharab ankon
donia hamantori ast ke mibini - aga khod raa badbakht bebini pas hast wa aga khoshbakht bebini pas hasti
man ham modat ziadi dar Afghanistan bodam fek mikardam ke beram kharej hama diga ba behesht rasidam amma didam na behesht wa jahanam raa khodet misazi. man taqriban hamisha ehsas khobi daahstam- faqat be khater hamin tarz fekram.be drood

«سلام دوست عزیز

همش نق می زنی. من در این چند ماهی که وبلاگ شما را می خونم همش آیه یأس می خونی. بابا بهتر است یا سکوت کنی یا اگه فکر سازنده داری و امیدوار کننده داری به همه بدی. این وضعیت که می بینی خاص افغانستان نیست. منحصر به فرد هم نیست. همه کشورها پس از جنگ همین وضعیت را داشتند. و کاملاً هم طبیعی است. با این نوشتن ها هم اعصاب خودتو خراب می کنی هم اعصاب خواننده ها را. والله من که اینجا در یک کشور بیگانه هم که هستم مشکلات خاص خود را دارم اما یک تفاوت داره که هر کس تلاش می کنه در حد توان خودش یک کار سازنده کنه. کمتر کسی پیدا می شه که بیاد و نا امیدی را دامن بزنه. اینطوری کسی به جایی نمی رسه که فقط اشکال بگیری. همه می دونن که اشکالات زیاد وجود داره اما کمتر کسی فکر می کنه که چه کسی چه راه حلی وجود داره. نمی شه که همش تقصیر را گردن این و آن بیندازیم و خود را قربانی و هیچ کاره. هر کس در حد خودش آدم توانمندی است که می تونه حداقل کاری که می تونه اعصاب دیگران را خراب نمی کنه. خواهشم اینه که اگه نمی تونی نظری سازنده بدی اقلاً اعصاب دیگران را خراب نکن.

دنیا همین طوری است که می بینی. اگه خود را بدبخت ببینی پس هستی و اگه خوشبخت ببینی پس هستی.

من هم مدت زیادی در افغانستان بودم. فکر می کردم که برم خارج همه دیگه به بهشت رسیدم اما دیدم نه. بهشت و جهنم را خودت می سازی. من تقریباً همیشه احساس خوبی داشتم. فقط به خاطر همین طرز فکرم. بدرود»

۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه

به علت انتخابات، اجناس دکان بنده ارزان شد

سلام

حوصله نوشتن راجع به انتخابات ریاست جمهوری را نیز دیگر ندارم. با این روند موجود و انتخابات سال آینده پارلمان فکر کنم بیش از یک سال درگیر پروسه انتخابات باشیم. از بس این انتخابات بر روی کارهای ما اثر گذار بوده که دلم می خواهد یک رییس جمهور سریعتر انتخاب شود (یعنی انتصاب شود) و ما بفهمیم چه کاری باید بکنیم. با این اوضاعی که پیش آمده اعصاب درست برایم نمانده. هر چند نه علاقه مند کرزی هستم نه طرفدار عبدالله، اما این سردرگمی ناشی از طولانی شدن پروسه انتخابات بر روی کار و کسب ما هم اثر کرده است.

اگر قرار باشد در دور دوم هم چند ماه طول بکشد تا نتیجه معین شود و فرد مورد نظر اربابان خارجی منصوب گردد و اوضاع کاری ما هم به خاطر این انتخابات اینقدر کساد باشد، شاید به فکر یک کار و کسب دیگر بیافتم. هر چند وارد هر کاری در این مملکت بشویم مشکلات سیاسی و امنیتی بر روی آن اثر گذار است. واردات و صادرات کنیم، با پاکستان و ایران چه کنیم؟ رانندگی کنیم با دزدان بین راهی چه کنیم. در مؤسسات خارجی مشغول کار شویم، با طالبان چه کنیم. هنر خاصی هم که نداریم به کار ببریم. رمالی هم که بکنیم تلویزیون امروز به ما گیر می دهد.

البته یکی از دوستان می گفت که دو کار هیچ گاه در هیچ شرایطی ضرر نمی دهد، یکی رستوارن داری، دیگری پارچه و کالا فروختن. استدلالش هم این بود که در هر شرایطی مردم از هر چه چشم بپوشند مجبور به خوردن و پوشیدن هستند. دیگران هنگامی که می خواهند حراج کنند بر روی شیشه دوکان خود می نویسند: «تخفیف ویژه به علت تغییر شغل» بنده باید بنویسم: «تخفیف ویژه به علت طولانی شدن انتخابات».

discount

خدا عاقبتمان را به خیر کند.

۱۳۸۸ آبان ۴, دوشنبه

بیچاره کرزی!

سلام

چند روز قبل که قیافه آقای کرزی را در تلویزیون دیدم برای اولین بار دلم به حالش سوخت. این رییس جمهور دموکراسی خواه چند روز قبل در حالی که برخی مقامات خارجی دورش ایستاده بودند از قبول دور دوم انتخابات صحبت کرد. اما اگر کمی دقت می کردید متوجه می شدید که کرزی صاحب در آن لحظات فشار بسیار زیادی را به خود می آورد تا چهره خود را عادی جلوه دهد اما هر کاری می کرد نمی شد.

karzai

(عکس فوق مربوط زمان دیگری است، نه کنفرانس خبری چند روز قبل)

کرزی جان! اگر اطمینان داری که رأیت در دور اول بیشتر از مستر عبدالله بوده، پس چرا این همه فشار به خودت وارد می کردی. نگران دور دوم هم نباش. خیلی ها به زور یا به طمع دست به دست هم داده اند تا تو را دوباره رییس جمهور کنند. زیاد به خود فشار نیاور عزیز دل. زبانم لال ممکن بود این فشار از جای دیگرت بیرون بزند و باز نیاز به پمپرس پیدا کنی. شما که هزینه انتخابات را از جیب خودت نمی دهی. آن ده هزار دالری هم که داشته ای هم اکنون بر سر جای خود هست. خدا این همه تجار ملی که بدون طمع و چشمداشت هزینه چندین میلیون دالری تبلیغات شما را فراهم کرده اند حفظ کند. اوباما و کای آیده و سایر رییسان جنابعالی، خود بهتر می دانند چه کنند. شما زیاد زور نزن یک وقت در می رود. آفرین کاکل پسر قرنفول به سر!

۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

اوج یا عمق حماقت

سلام

اندر عمق و حد حماقت مردمان در تفکر بودم که این عکس را دیدم:

551

منظور از «احمدی» در این عکس آقای «محمود احمدی نژاد» رییس جمهور فعلی ایران است.

چاه حماقت نیز خیلی عمیق شده است و ما خبر نداشته ایم.

نکته جالب این است که اگر از همین آخوندهایی که دارند شعار می دهند راجع به اوضاع قیامت بپرسیم، می گویند که در آن روز هر کسی چنان در پی نجات خویش  از عذاب است که حتی پدر و مادر و فرزندان نیز به هم رحم نمی کنند.

خدا به حالمان رحم کند و از حماقتمان کم نماید.

۱۳۸۸ مهر ۲۷, دوشنبه

اوباما، اوباآنها، اوباکی؟!

سلام

آقای اوباما اعلام کرده است که به مبارزه علیه تروریزم پایبند بوده و به همین منظور تعداد زیادی سرباز به افغانستان می فرستد. تعداد این سربازان بیش از دوازده هزار نفر ذکر شده است.

آقای اوباما به پاکستان هفت و نیم میلیارد دالر کمک کرده است تا در مبارزه علیه طالبان شدت عمل به خرج داده و دمار از روزگارشان در آورد. و قدر مسلم تاریخ چند دهه اخیر نشان می دهد که پاکستان به هر بهانه ای فقط از آمریکا و سایرین پول گرفته تا به نفع افغانستان کار کند اما هیچ گاه تحت هیچ شرایطی به هیچ وعده خود عمل نکرده است. لذا این بار هم به احتمال قریب به یقین می شود گفت که این پول اگر به مصرف کمکهای بشری پاکستان نرسد مسلماً برای دخالت در امور افغانستان خرج می شود. این را آقای اوباما هم کاملاً می داند.

obama-karzai-zadari-1

اما در این میان آقای اوباما بر کار انتقال و جابجایی مخالفین و تروریستان در نقاط شمال کشور آن هم به وسیله هلی کوپتر نظارت داشته و کارهای آنها را مدیریت نموده. (بسیار احمقانه خواهد بود اگر فکر کنیم جابجایی مخالفین در شمال آن هم با این وسعت و با هلی کوپتر، بدون آگاهی، حمایت و دخالت آمریکا صورت گرفته است) مسلم هم این است که به آنها اسلحه و تجهیزات و پول هم داده است و گرنه هیچ احمقی خود را بدون توجیه تسلیم دولت و نیروهای خارجی نمی کند.

ما هنوز نتوانسته ایم درک کنیم که این جناب اوباما است، اوباپاکستان است یا اوباطالبان؟!

۱۳۸۸ مهر ۲۵, شنبه

سریال بابا

سلام

بر خود بسیار می بالیم که در چند سال گذشته کشور فلک زده ازلی (و احتمالاً مخروبه ابدی) افغانستان توانسته است در رشد برخی جاهای خود (فکر خود را به برخی جاها معطوف نکنید لطفاً) حرکتهایی نشان دهد (ولی نه هر حرکتی). در این میان می توان از آزادی بیان نام برد. (لطفاً مواردی مانند کشته شدن مجریان زن تلویزیون، خبرنگاران، آزاداندیشان، روزنامه نگاران و غیره را در نظر نگیرید). و البته رشد طولی تلویزیونهای افغانستان نیز از مواردی است که بر هیچ کس پوشیده نیست. حداقل این رشد سریع باعث شده است که مردم شبانه بیشتر وقت خود را مصروف دیدن فلم های هندی، ایرانی، هالیودی، بالیوودی، اسلامی وودی و نظایر آن کنند و جمع خانواده ها به جای صحبت با همدیگر و گپ و گفت، همه سوی یک شیشه دو بعدی با تصاویر سه بعدی و در بسیاری از مواقع نظرها و اخبار یک بعدی (جنگ و کشت و کشتار و انتحار و تقلب و هر چیزی که نشانه خرابی باشد) سرهای خود را گردانده به آینده امیدوار شوند.

یکی از حرکتهای رو به رشد این تلویزیونها ترجمه فلم های هندی به فارسی و پشتو است (به علت بسیار روشنی بنده به جای دوبله از کلمه ترجمه استفاده می کنم). از همه مسایل مربوط به ترجمه که بگذریم، یک نکته برای من در این چند وقت بسیار جالب بوده که شبیه همان کاری است که آقای کرزی چند وقت پیش کرد و بنده پیشنهاد کردم ایشان را از این به بعد پمپرس کنند. مترجمان عزیزی که می نشینند و وقت گرانبهای خود را صرف می کنند و در ازای آن پولی دریافت می کنند تا تلویزیون های افغانستان مردم را سرگرم (یکی می گفت سردرگم) کنند، به جای ترجمه، همان خرابکاری کرزی را انجام می دهند.

به عنوان نمونه اخیراً یکی از تلویزیون ها لطف نموده یک فلم معروف سه قسمتی را ترجمه کرده و قرار است آن را به صورت سریال پخش کند. نام این فلم به انگلیسی هست: Godfather. ترجمه دری این کلمه در هر جای دنیا که باشد «پدر خوانده» است. اما مترجمان زحمت کش این تلویزیون پس از ممارست های فراوان توانسته اند ترجمه ای مافوق این مترادف برای آن پیدا کنند که آن هم کلمه «بابا» است. نام سریال را هم گذاشته است «سریال بابا». البته بنده خدای را سپاسگذارم که به جای کلمه بابا، کلمه «پدر خدا» را نگذاشته اند چون در آن وقت ممکن بود مولوی صاحبان و آخوند صاحبان علیه این تلویزیون دست به شورش زده فتوای کفر و ارتداد برای ایشان صادر کرده، ما را از فیض برنامه های گهر بار آن محروم نمایند. البته شاید «بابا» در این مملکت به معنی پدر خوانده است و ما نمی دانیم!

یا به عنوان یک مثال دیگر، سریال دنیای اسرار توسط اساتید مکتب افغان ترک ترجمه شده است. در یکی از این قسمتها، فردی به زندان رفته بود و قرآن را باز کرد تا آن را بخواند. سوره یوسف (ع) را باز کرد. در این سوره آیه ای هست که زلیخا خطاب به زنان مصر و برای رفع اتهام یا تبرئه خود به این مضمون می گوید که «من یوسف را به خویش خواندم، اما او ابا ورزید و نجابت پیشه کرد» (ترجمه به مفهوم آیه) اما دوستان مترجم این سریال آن را چنین ترجمه کردند که «من یوسف را به خویشتن داری خواندم و او ...». این چنین شد که معنی یک آیه از قرآن کلاً عوض شد و هیچ آب هم از آب تکان نخورد.

اضافه گوییم نکنم. اینگونه که ما پیش می رویم می ترسم کم کم معنی خیلی کلمات دیگر هم در این مملکت عوض شده و چنان شود که با هیچ مقدار خاکی نتوان چاه به وجود آمده را پر کرد.

۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه

کرزی صاحب را پمپرس کنید

سلام

کرزی صاحب تا چندی قبل عادت داشت هر از چند گاهی از خواب بیدار شود و ببیند در این مملکت چه گذشته است. اما اینک ایشان نیازمند پمپرس شده. البته فکر نکنید که ایشان در خواب خرابکاری کرده و باید ایشان را عایق بندی کرد. موضوع بدتر از این حرفها است. ایشان اینک در بیداری خود را خراب می کند. جالب این است که اصلاً به روی خود هم نمی آورد.

به طور نمونه در کنفرانس خبری که چند روز قبل برگزار شد ایشان طوری خود را خراب کرد که بویش همه جا را برداشت. کرزی صاحب در این کنفرانس خبری به خبرنگاران گفت که از پنج ماه پیش خبر داشته که هلی کوپترهای خارجی مخالفان و هراس افکنان را در مناطق شمال جابجا می کند. تا اینجای کار پمپرس نیازی نبود. اما خرابکاری وقتی روی داد که کرزی صاحب گفت نمی داند این هلی کوپترها مربوط چه نیروهایی است.

ما با ذکر نکات جدی زیر، به اطرافیان کرزی صاحب توصیه اکید می کنیم که چند دقیقه قبل از هر دیدار عمومی، کرزی صاحب را به تشناب راهنمایی نموده و از تخلی ایشان اطمینان حاصل نمایند.

235148132198244701211151765620515322679138178

و اما آنچه به ذهن این حقیر بی سواد می رسد اینکه:

1- فاتحه دولت و سیستم امنیتی که نداند این همه هلی کوپتر از کجا می آیند و تروریستان را در کشور و آن هم در شمال کشور که نقاط امن محسوب می شود جابجا می کنند را باید خواند.

2- فاتحه ناتو و این همه تکنولوژی که جای فضولات یک مگس را با دقت میلیمتر در هر نقطه جهان معلوم می کند، و اگر ملخی در آسمان افغانستان پر بزند آن را ردیابی می کند را نه تنها باید خواند بلکه باید به ایشان گفت: «ببخشید، شما اینجا چه غلطی می کنید؟»

3- با این همه کش و فش و دم و دستگاه اطلاعاتی و امنیتی، هر عقل ناقصی به صراحت در می یابد که هم دولت و هم نیروهای خارجی از تمام جزییات این نقل و انتقال خبر دارند. اما سیاست در افغانستان (و البته در همه جای دنیا) چنین است که آنچه اهمیت دارد منافع شخصی برای چوکی نشینان کشورهای جهان سوم و منافع دولتی و سیاسی و اقتصادی برای کشورها و بالتبع مردم کشورهای پیشرفته است. این وسط جان و مال مردم افعانستان است که هیچ پشیزی ارزش ندارد.

4- از آنجا که این نقل و انتقالات بر مبنای همان اخبار پشت پرده پارسال مبنی بر کشانده شدن ناامنی به نقاط شمالی و در آستانه انتخابات انجام شده، چنین پنداشته می شود که کرزی صاحب و کشورهای عضو ناتو و حتی سازمان ملل برای این انتخابات و کاهش حضور مردمی که عمدتاً از طرفداران آقای داکتر عبدالله هستند برنامه هایی سنجیده و توافقاتی کرده بودند تا از هر وسیله ای برای کاهش حضور طرفداران رقیب استفاده کنند. اگر چنین باشد به این معنی است که کرزی صاحب از مدتها قبل با خارجی صاحبان تبانی خود را انجام داده است و عبدالله صاحب دارد به در بسته می زند.

5- به اطلاع عموم مردم افغانستان رسانده می شود که نه دولت هیچ نیروی حافظ امنیت خارجی و داخلی برای جان و مال شما ارزشی قایل نیستند. لطفاً هر چه زودتر این مملکت را ترک کنید. بورکینافاسو هم که بروید بهتر از اینجا خواهد بود. از طرف کرزی صاحب قول می دهم.

۱۳۸۸ مهر ۱۸, شنبه

نامه به نوشیروان

سلام

پروین اعتصامی شاعری بلند آوازه در تاریخ معاصر شعر است. اشعار اجتماعی و انتقادانه او شاید در کمتر جایی یافت شود. او با استفاده از کنایه و به طور غیر مستقیم انتقادات و نظرهای خود را راجع به حکومت و اجتماع بیان می کرده. نمونه زیر شعر بسیار زیبایی است از او که اگر دولتمردان گوش بگیرند، هیچ گاه از سریر قدرت به حضیض ذلت نخواهند فتاد:

بزرگمهر، به نوشین‌روان نوشت که خلق

ز شاه، خواهش امنیت و رفاه کنند

شهان اگر که به تعمیر مملکت کوشند

چه حاجت است که تعمیر بارگاه کنند

چرا کنند کم از دسترنج مسکینان

چرا به مظلمه، افزون به مال و جاه کنند

چو کج روی تو، نپویند دیگران ره راست

چو یک خطا ز تو بینند، صد گناه کنند

به لشکر خرد و رأی و عدل و علم گرای

سپاه اهرمن، اندیشه زین سپاه کنند

جواب نامه‌ مظلوم را، تو خویش فرست

بسا بود که دبیرانت اشتباه کنند

زمام کار به دست تو چون سپرد سپهر

به کار خلق چرا دیگران نگاه کنند

اگر به دفتر حکام ننگری یک روز

هزار دفتر انصاف را سیاه کنند

اگر که قاضی و مفتی شوند سفله و دزد

دروغگو و بداندیش را گواه کنند

به سمع شه نرسانند حاسدان قوی

تظلمی که ضعیفان دادخواه کنند

بپوش چشم ز پندار و عجب، کاین دو شریک

بر آن سرند که تا فرصتی تباه کنند

چو جای خود نشناسی، به حیله مدعیان

ترا ز اوج بلندی به قعر چاه کنند

بترس ز آه ستمدیدگان، که در دل شب

نشسته‌اند که نفرین به پادشاه کنند

از آن شرار که روشن شود ز سوز دلی

به یک اشاره، دو صد کوه را چو کاه کنند

سند به دست سیه روزگار ظلم، بس است

صحیفه‌ای که در آن ثبت اشک و آه کنند

چو شاه جور کند، خلق در امید نجات

همی حساب شب و روز و سال و ماه کنند

هزار دزد کمین کرده‌اند بر سر راه

چنان مباش که بر موکب تو راه کنند

مخسب، تا که نپیچاند آسمانت گوش

چنین معامله را بهر انتباه کنند

تو کیمیای بزرگی بجوی، بی‌خبران

بهل، که قصه ز خاصیت گیاه کنند

۱۳۸۸ مهر ۱۵, چهارشنبه

حیات وحش افغانستان

سلام

افغانستان کشوری است با مناظر طبیعی شگرف و دیدنی. طبیعت دست نخورده بسیاری از مناطق افغانستان در زمانی نه چندان دور شاهد وجود گونه های متعدد جانوری بوده و از این لحاظ در بین غنی ترین سرزمینهای دنیا به شمار می رفت. اما اکنون کشتار و شکار بی رویه و خلاف قانون و علم چنان شده است که دوست داران حیات وحش را به تفکر واداشته و صدای آنها نیز در آمده است. نمونه اش هم چند شب قبل بود که در این باره محفلی برپا شده بود و مصاحبه و از این گونه مسایل.

اما بنده می خواهم خدمت خوانندگان عزیز عرض کنم که هر چند حیات وحش افغانستان گونه های بسیاری را از دست داده است اما در عوض گونه های وحش دیگری را نیز به صحنه روزگار معرفی نموده که متأسفانه کمتر مورد توجه قرار گرفته اند. در اینجا مختصری از خواص این گونه ها را شرح می دهم.

- گونه ریش دار

این گونه جانوری به دو صورت رام و وحشی یافت می شود. گونه رام این جانوران در سنین جوانی جنگجو بوده و در سنین پیری روی به زندگی مسالمت آمیز می آروند. این گونه پیر را اصطلاحاً «ریش سفیدان» می نامند. گونه جوان و جنگجوی این نوع موجودات اگر به صف طالبان نپیوندند، در صف اردوی ملی جای می گیرند. این گروه در گذشته باعث یا مجری کشتارهای متعددی در حیات وحش و غیر وحش (انسان، حیوان، جنگلات و درختان و ...) شده اند. تعداد بسیار کمی از این گونه وجود دارد که در جوانی نیز شیوه زندگی سالم و مسالمت آمیز در پیش می گیرند. نسل این تعداد اندک رو به انقراض است.

hikmatyar-2-93e02

- گونه طالب

از مشخصات اصلی این گونه علاوه بر داشتن ریش، بر سر گذاشتن لنگی یا کلاه پکول است. این گونه از جانوران طبیعت افغانستان نیز به دو صورت در زندگی سایر گونه ها اثر می گذارند. عده ای از بالای منبر مردم می فریبند و زندگی دنیا و آخرت آنها را تباه می کنند و خودشان چاق و پرورده می شوند و عده ای دیگر نیز با حملات انتحاری و کشتارهای فجیع باعث کاهش نسل بشر می شوند که همان گروه ریش دار وحشی است. برای گروه دوم کشتن گونه انسان با گونه وزغ تفاوتی نمی کند. از جمله مشخصات بارز این گونه می توان به رخت و لباس چرک و چتل، صورت پر ریش،لنگی سیاه، پوز بسته، چشمان سرمه کشیده و نماز اول وقت اشاره کرد.

Akhond1 Taliban4  

- گونه لند کروز سوار

این گونه ظاهر بسیار پاکیزه و نظیف دارد. تعداد کثیری از این گونه زندگی مرفهی دارند و سالهای زیادی از عمر خود را در این سرزمین به جنگ و کشتار سپری کرده صاحب بلند منزل ها، موترهای ضد مرمی و زره دار، شرکتهای ساختمانی و وارداتی و مافیایی بوده و در منصب های عالی به سر می برند. از جمله مشخصات بارز این گونه می توان به سر بالا، قامت استوار، نشستن در صدر مجالس و تکبر در چهره و رفتار اشاره داشت.

land-cruiser

- گونه ناتو

این گونه به تازگی وارد حیات وحش افغانستان شده است. زندگی کوچ نشینی داشته و پس از مدتی به سرزمین خود بر می گردند و عده ای دیگر جای آنان را می گیرند. این گونه مجهز به سلاحهای پیشرفته بوده و هر آنچه و هر آن کس که بر سر راهشان باشد اگر استاده نشود سوراخ سوراخ می شود. از مشخصات بارز این گونه پاسخگو نبودن به دولت و بازماندگان است. وظیفه آنها تأمین امنیت دیگران ذکر گردیده اما آنچه تا اکنون از این گونه دیده شده است تأمین منافع خودشان بوده. این گونه از حیات وحش افغانستان با گونه طالب نوع دوم در ظاهر جنگ و کشتار و در باطن صلح و صفا دارد. امری که در واقع منجر به حفظ بقا و حضور هر دو گونه در این سرزمین و برای مدتهای طولانی خواهد شد. از جمله مشخصات بارز این گونه می توان به پوشیدن و حمل سی کیلو لوازم نظامی، هیکل قوی و عینک های دودی اشاره داشت.

NATO Soldier1

- گونه پولیس

گونه ای خاص از جنگجویان می باشند که اغلب ریش ندارند. لباس سبز از مشخصات بارز آنهاست. تعدادی از این گونه روزها را در کنار گونه ناتو علیه طالب و شبها را در کنار گونه طالب علیه ناتو می جنگند. با معاش کم می سازند اما رشوتهای کوچک را قبول نمی کنند. برخی از آنها در پیش خارجیان مطیع و در مقابل همنوعان خود پرخاشگر و درنده می شوند. علاقه خاصی به سرعت در سرک های مزدحم داشته در اوقات بیکاری یا حتی در هنگام وظیفه به گرفتن حمام آفتاب مشغول هستند. از جمله نمونه های بارز فعالیت آنها می توان به کشف موترهای کوچک و کلان حامل مواد مخدر و سلاح بدون دستگیری حتی یک نفر، شرکت در فعالیت های شبانه مانند اختطاف و بند کردن سرک ها در موقع رد شدن کرزی صاحب اشاره داشت. فحش دادن و تکیه کلام های رکیک از خصایص برخی از آنها است.

40710452-DB35-495F-96A8-7466E188BC88_w204_h153

- گونه دزد

این گونه در حقیقت گونه جدیدی نیست بلکه مرکب است از گلچینی از همه گونه های فوق. این گونه هر زمان که از وظیفه رخصت شود (یا حتی در سر وظیفه) اقدام به چور و چپاول دیگران می کند. مجوز حمل سلاح داشته و موترهای بدون پلت در اختیار دارند. از عمده فعالیت بارز این گونه می توان به اختطاف و سرقتهای مسلحانه اشاره داشت. از آنجا که این گونه متشکل از همه انواع گونه های قبلی است مشخصه ظاهری خاصی را نمی توان برای آنها متصور شد. بسیار بی رحم بوده، خرد و کلان نمی شناسند. خداوند گرگ بیابان را نیز نصیب این گونه نکند.

thief1

۱۳۸۸ مهر ۱۲, یکشنبه

چرا منتظریم؟

سلام

انتخابات ریاست جمهوری به پایان رسیده است و نتیجه نهایی اش هم از قبل مشخص بود. حامد جان که برنده از قبل تعیین شده این دوره است بر مسند قدرت تکیه زده و تا پنج سال دیگر بلند نخواهد شد مگر اینکه زور خیلی پر زور باشد که فعلاً نیست.

arton668

این میان من نمی دانم چرا هنوز خیلی ها دل خود را به کمیسیون سمع شکایات و این جور جاها خوش کرده اند تا کرزی صاحب از عرش لند کروزر شیشه دودی ضد مرمی زره دار به فرش سرف مدل 2008 تنزل کند. هر روز هم بیانیه می دهند یا در تلویزیون های شخصی (شما بخوانید خصوصی) ظاهر می شوند و مباحثه می کنند و چه و چه. این کمیسیون اگر از اول مستقل بود که این همه جار و جنجال به پا نمی شد.

هر چند در این مملکت هیچ امری بعید نیست، اما من احتمال قوی می دانم که این عزیزان شاکی آن قدر پشت در این کمیسیون و آن سفارت و فلان نهاد بروند و بایستند تا زیر پایشان علف سبز شده، کمی بر سرسبزی کابل افزوده گردد.

خداوند توانشان دهد.

۱۳۸۸ مهر ۱۰, جمعه

گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من ...

سلام

اعیاد گذشته تان مبارک باشد. دو هفته نبودم که علت اش را همانگونه که قبلاً توضیح داده ام دردسرهای دوره نامزدی است. بگذریم.

در این مدت از همه چیز دور و بی خبر بوده ام، متأسفانه. لذا راجع به وقایع روز فعلاً چیزی به ذهنم نمی رسد. اما چند شب قبل تلویزیون راجع به حضور شهردار کابل در مجلس شورا خبر داد و اینکه این شهر خراب شده کابل نه پلان درست دارد، نه کار درست انجام می شود و غیره. هر چند این موضوعی بسیار تکراری است اما من را به یاد تفاوت کار کردن ما با دیگران انداخت.

در کشورهای متمدن تر از ما، برای انجام یک کار یک ساله، یازده ماه فکر می کنند یک ماه کار می کنند، اما در اینجا یک ماه فکر می کنند یازده ماه هر کاری می کنند نمی توانند عین آن کار را تمام کنند.

البته برای یازده ماه فکر کردن نیازمند متخصصان و متفکران فهمیده هستیم که متأسفانه یا از این مملکت رفته اند یا اگر هم وجود دارند در جاهایی مانند شهرداری کابل جایی ندارند. یعنی به آنها جای نمی دهند. اینگونه می شود که در شهرداری کابل مأمورین بی سواد یا کم سواد یا فرسوده و با تفکرات قدیمی و یا در بهترین حالت افراد تحصیل کرده اما کم تجربه نشسته اند، چای می خورند، گپ می زنند، رشوت می ستانند و برخی اوقات برنامه ریزی هم می کنند.

این میان «آنچه البته به جایی نرسد، فریاد است»

۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

دوره گرد

سلام

عید فطر در راه است و هفته بعد را کاملاً در تعطیلات به سر می برم. برای آمدن عید معمولاً جشن گرفته می شود، مردم رخت نو می پوشند، عیدی داده می شود و بسیار امور زیبای دیگر به انجام می رسند. اما در بین همه این زیبایی ها من نگاهم به جاهای دیگر می افتد. نمی خواهم از آن چیزها یادی کنم، اما با یک شعر (که شاید قبلاً هم در وبلاگ گذاشته باشم) حرف خودم را می زنم (شاعر این شعر را متأسفانه نمی شناسم). ضمناً شاید هفته آینده نتوانم پستی بگذارم. عیدتان پیشاپیش مبارک.

ياد دارم يك غروب سرد سرد

مي گذشت از توي كوچه دوره گرد

«دوره گردم، كهنه قالي مي خرم

كاسه و ظرف و سفالي مي خرم

دست دوم، جنس عالي مي خرم

گر نداري كوزه خالي مي خرم»

اشك در چشمان بابا حلقه بست

عاقبت آهی زد و بغضش شكست

«اول سال است و نان در سفره نيست

اي خدا، شكرت، ولي اين زندگيست؟!»

بوي نان تازه هوش از تن ربود

اتفاقاً مادرم هم روزه بود!!!

چهره اش ديدم كه لك برداشته

دست خوش رنگش ترك برداشته

سوختم، ديدم كه بابا پير بود

بدتر از اين، خواهرم دلگير بود

مشكل ما درد نان تنها نبود

حتم دارم خدا آنجا نبود!!!

ناگهان آواز خوب دوره گرد

پرده انديشه ام را پاره كرد

«دوره گردم، كهنه قالي مي خرم

كاسه و ظرف و سفالي مي خرم

دست دوم، جنس عالي مي خرم

گر نداري، كوزه خالي مي خرم»

خواهرم بيرون دويد بي روسری

               «آي آقا! سفره خالي مي خري ...؟»

۱۳۸۸ شهریور ۲۲, یکشنبه

اینجا کجاست؟ تلویزیون یا سی دی فروشی؟

سلام

از بس این تلویزیون های افغانستان قوی و فوق العاده هستند که زود به زود موضوعات مختلفی را برای نوشتن و نقد کردن برای بیکارهایی مثل بنده فراهم می آورند. این بار نوبت تلویزیون نگاه است که جدای از تفکر حاکم بر آن، از دیدگاه من تلویزیون در خور تأملی است. این یک کار آقای خلیلی کمی جای تحسین دارد. حال موضوع چیست؟

عرض شود که چند شب قبل این تلویزیون فلم پیانیست را به نمایش گذاشت. این فلم یکی از فلم های بسیار پرآوازه است که گوشه ای از تراژدی جنگ جهانی دوم را به نمایش می گذارد و هر چند بنده بارها این فلم را دیده ام اما باز هم دوست دارم بنشینیم و آن را ببینم. دفعه اولی که این فلم را دیدم تا یک هفته تمام ذهنم مشغول آن بود. به آنانی که اهل فلم و سینمای حرفه ای هستند توصیه می کنم که حتماً این فلم را ببینند. (منظورم از سینمای حرفه ای به هیچ عنوان سینمای هندی، عربی و ترکی نیست)

البته متأسفانه بنده به دقایق آخر فلم رسیدم. اما با کمال تعجب دیدم که سی دی یا دی وی دی فلم خشدار بوده و فیلم با یک حالت بسیار بدی در حال پخش بود. به قول اهل سینما، گویی در حال دیدن تصاویر آهسته یا «Slow Motion» هستیم. آن هم که گاهی وقتها می پرید و چند دقیقه را قیچی می کرد. طی چند دقیقه ای که من آن بخش از فلم را می دیدم و بسیار بر روی اعصابم راه رفت هیچ اتفاق خاصی نیافتاد، جریان آهسته فلم قطع نشد، هیچ کسی هم پیدا نشد که روی صفحه ظاهر شود و به خاطر مشکل در پخش فلم عذر خواهی کند یا حداقل فلم را قطع کنند و موکولش کنند به یک وقت دیگر.

این یعنی اینکه:

- - در استدیو پخش تلویزیون نگاه، هیچ کسی نبوده که جریان پخش را نظاره گر باشد یعنی ناظر پخش حضور نداشته (شاید هم اصلاً وجود نداشته)

- یا اینکه هیچ کسی هم از حضرات کارمندان و دست اندرکاران این تلویزیون مشغول تماشای تلویزیون نگاه نبوده تا به همکاران خود در پخش تماس بگیرد و بگوید که یک نگاهی به این وضعیت بیاندازند

- هیچ کسی قبل از پخش فلم آن را نظاره نکرده است تا متوجه شود که فلم خشدار است

- شاید هم دستگاه های پیشرفته تلویزیون نگاه خراب شده باشند و نیاز به تعمیر دارند اما کسی آنها را چک نمی کند

خلاصه کلام اینکه مسلکی بودن و حرفه ای بودن تلویزیون نگاه از دیدگاه من زیر سؤال رفت. اینکه این تلویزیون برای رفع این مشکلات اساسی خویش چه تدارک می بیند باید منتظر بود.

۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبه

فیل کشان پشه گیر

حوادث اخیر کشور طوری نیست که بتوان از آن گذشت و چیزی نگفت. منظورم البته انتخابات ریاست جمهوری نیست، بلکه مسایل امنیتی و کشت و کشتارهای دهها نفری است.

ما مردم، گیر دادنهایمان هم (بسیار ببخشید) به آدمیزاد نمی ماند. مثلاً در یک ولایت مثل غزنی تخلف انتخاباتی شده. کاندیداهای شورای ولایتی این ولایت دست به اعتراض زده و مردم نیز دولت را تهدید کرده اند که اگر افرادی که تقلب یا تخلف کرده اند از صندوقها بیرون آیند آنها ولسوالان را بیرون کرده و دیگر حتی دولت را قبول نداشته و از آن پیروی نمی کنند.

نمونه ای دیگر: مرحوم جان الله هاشم زاده در کشور پاکستان مورد هجوم افراد ناشناس قرار گرفته و دار فانی را وداع گفت. هر چند هنوز معلوم نیست علت قتل این عزیز چه بوده، آیا سیاسی بوده، آیا قومی و قبلیه ای بوده یا اینکه قتل شخصی بوده، مردم جلال آباد به خاطر کشته شدن این خبرنگار کشور دست به تظاهرات زده و اعتراض خود را به گوش قنسول پاکستان رسانده و تلویزیون ها هم با ایشان مصاحبه کرده اند.

اما چندی قبل در همین مملکت در ماه رمضان و قبل از افطار، طالبان کرام (یا هر جنایتکار دیگری) در نهایت قساوت قلب با انفجاری مهیب تعداد زیادی از مردم روزه دار را به خاک و خون کشیدند. در این زمینه حامد کرزی مطابق سنوات گذشته آن را تقبیح کرده و سپس با برادر ملا عمر تماس گرفته و او را به مذاکره دعوت نموده و مردم نیز فردای آن روز بر سر کار خود رفتند گویی هیچ اتفاقی نیافتاده است.

ما مردم به خاطر قتل یک نفر که معلوم نیست چرا کشته می شود یا برای تخلف انتخاباتی تظاهرات می کنیم اما برای کشته و مجروح شدن دهها حتی حاضر نیستید فکرمان را مشغول کنیم. الحق که به ما باید بگویند «فیل کشان پشه گیر»

۱۳۸۸ شهریور ۱۴, شنبه

شجاعترین مردان تاریخ!

سلام

در طول تاریخ و مخصوصاً تاریخ اسلام که نام جنگ به جهاد تغییر کرده و جنگجو تبدیل به مجاهد شده است، عده کثیری به عنوان مجاهد فعالیت کرده اند. از بین همه خصایصی که برای مجاهد می توان متصور شد بارزترین آن شجاعت و دلاوری است که باعث می شود فرد مجاهد خود را رو در روی طرف دیگر قرار داده و تا سر حد جان به مبارزه بر خیزد. در این مملکت نیز عده کثیری لقب مجاهد را با خود داشته و برخی با اینکه فعلاً بر کرسی ها و چوکی های دولتی و غیر دولتی تکیه زده و در حال خورد و برد هستند باز هم اصرار دارند خود را مجاهد بنامند و دیگران آنها را مجاهد بدانند.

 Esmaeel Khan-1

اما در این دوره زمانی مجاهدینی یافت می شوند که از شجاعت بهره ای نبرده اند. علاوه بر مجاهدینی که در داخل موترهای ضد گلوله و زرهی خود با سرعت جنون انگیز از ترس حمله، در گوشه و کنار شهر و کشور در حرکت هستند، مجاهدین دیگری نیز هستند که چون زورشان به طرف دیگر نمی رسد دست به کشتار مردمان بیگناه می زنند تا به این وسیله قدرت خود را به رخ بکشند. این مجاهدین را طالبان می نامند.

coward

این مردم زمانی که با مجاهدینی ضعیف، متفرق و متکبر روبرو بودند چون شیر بر آنها تاختند و توانستند آنها را شکست داده و به اعماق دره ای که فقط پنج شیر داشت عقب برانند. اما اینک همین طالبان مجاهد و شجاع از روبرویی با قوایی غیر مسلمان و مسلماً غیر شجاع پرهیز می کنند. آنها به جای اینکه به سمت این غیر مسلمانان نشانه روند، بمب ها و حملات انتحاری خود را در بین مردم بیگناهی انجام می دهند که هیچ سلاحی برای مبارزه ندارند.

من مانده ام که این مردم چگونه خود را مجاهد می دانند در حالی ... مقابله مستقیم در وجود بسیاری از آنها نیست. (ما در این جای خالی کلمه «جگر» را به کار می بریم، شما کلمه خود را جاگذاری کنید).

argentina

همین اخیراً نیز در قندهار با شجاعت خاص خود توانستند بیش از چهل روزه دار غیر مسلح را کشته و حدود صد نفر را مجروح نمایند. آفرین بر این غیرت و شجاعت و اسلامیت.

۱۳۸۸ شهریور ۱۲, پنجشنبه

زنگ خطر فوتبالی!

برخی مجریان و گزارشگران تلویزیون های افغانستان در نوع خود بی بدیل هستند. آدم وقتی پای تلویزیون می نشیند و حرفهای گهر بار ایشان را می شنود چنان دچار شعف زاید الوصفی می شود که نزدیک است از خنده جان ز تن به در آید. من حیران مانده ام که اینچنین دانشمندانی تا حالا کجا بوده اند که اینک سر از تلویزیون های افغانستان در آورده اند. به طور نمونه هر وقت بخواهید خنده ای از ته دل بروز دهید، فقط کافی است در یکی از ساعتهایی که تلویزیون راه فردا فوتبال پخش می کند پای حرفهای نغز و طنز گزارشگران این تلویزیون بنشینید.

به علاوه نمونه هایی که سابقاً خدمت شما نوشته ام، این نمونه را هم اضافه کنید.

چند شب قبل با دوستان نشسته و مشغول تماشای فوتبال بودیم. در اواسط بازی بود که گزارشگر محترم راجع به یکی از تیمها (به این مضمون) گفت که «این تیم هفته قبل نیز نزدیک بود با شکست سختی مواجه شود ولی در نهایت توانست بازی دو بر یک باخته را با برد سه بر صفر عوض کرده و پیروز میدان باشد»

بنده در ابتدا فکر کردم که اشتباه شنیده ام اما وقتی سایر دوستان نیز تأیید کردند که چنین چیزی شنیده اند با خود نشستیم و هر چه فکر کردیم نتوانستیم بفهمیم چطور می شود تیمی که دو بر یک عقب است، نتیجه را در نهایت سه بر صفر ببرد!

نیم ساعت فقط می خندیدیم.

۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه

تکنالوجی کیلویی چند است؟

سلام

این عصر یا قرن که با نام های مختلفی مانند عصر فضا، عصر کمپیوتر و غیره یافت می شود بر یک چیز استوار است و آن پیشرفت سریع تکنالوجی است. پس شاید بهتر باید که این قرن یا عصر را قرن یا عصر تکنالوجی بنامیم که همه چیز را در خود دارد. آنچنان این تکنالوجی پیشرفت کرده است که دانشمندان می توانند دقت انجام یا ایجاد یا وقوع یک امر طبیعی را تا چند میلیاردیم ثانیه سنجش کنند. اما در همین عصر کسانی مثل ما مردم یافت می شوند که با نظرهای خود خط بطلانی بر تمام پیشرفت علم و تکنالوجی می کشند (البته به زعم خودشان) و صد البته که بسیاری این کار را بدون قصد خاص یا بدون اطلاع از نتیجه حرفها و نظرهای خود انجام می دهند.

یک نمونه بارز این مسأله در بیان اوقات شرعی صبح و ظهر و شام این مملکت رخ می دهد که در این ماه رمضان ثانیه ثانیه این اوقات برای مردم مهم تلقی می شود (برخلاف سایر اوقات سال که ساعت نیز اهمیت ندارد تا چه رسد به ثانیه). دانشمندان علم نجوم و طبیعت بر اساس تکنالوجی پیشرفته ای که در اختیار دارند می توانند زمان دقیق اذان (نماز) های یومیه را مشخص کنند و یا حتی به ثانیه و صدم ثانیه بگویند که تحویل سال نو در چه زمانی رخ می دهد. اما در این مملکت هر رادیو و تلویزیون و مسجد و تکیه ای برای خود اوقات شرعی خاص خود را دارد. در این مملکت اذان ظهر به افق آریانا با طلوع و آن هم با تلویزیون ملی و خلاصه هر یک با دیگری فرق دارد. اذان ظهر البته خیلی مهم نیست اما موقع افطار و اذان صبح است که درد سر ایجاد می شود. مثلاً شما در حال خوردن پس شبی (یا همان سحری) هستید و مطمین هستید بر اساس اطلاع روزنامه دولتی انیس حدود ده دقیقه هم وقت برای خوردن دارید که ناگهان می بینید مولوی صاحب شروع کرد به اذان گفتن. یا اینکه اگر تلویزیون تمدن را نگاه کنید می بینید که موقع اذان صبحش از دولت زودتر است و موقع اذان مغربش از تلویزیون شیعه دیگر (یعنی راه فردا) دیرتر. علاوه بر آن به شما مدام می گوید که ده دقیقه قبل از اذان صبح به افق تلویزیون تمدن از خوردن دست بردارید و «به دلیل مشکل بودن تشخیص صبح» ده دقیقه هم بعد از اذان این تلویزیون نماز بخوانید.

بنده ضمن اینکه به این همه توجه حضرات صاحبان رادیو و تلویزیون و مولوی صاحبان و همه علمای دین نسبت به صحیح بودن اعمال مردم بر خود می بالم از اینکه با این کار خود علم و تکنالوجی و پیشرفت را نادیده می گیرند در پوست خود نمی گنجم.

تصور کنید که از تلویزیون تمدن در لحظه تحویل سال نو شمسی چنین بشنوید که:

«بییندگان محترم! به دلیل قطعی نبودن زمان تحویل سال نو، شما سال نو را ده دقیقه زودتر آغاز کنید اما ده دقیقه بعد از لحظه تحویل سال عید مبارکی کرده و همدیگر را ببوسید»

8gi6bno

(این ببوسید را من اضافه کردم و گرنه شأن تلویزیون تمدن از بوس کردن به دور است و در حد همان تضرع و گریه باقی خواهد ماند)

۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه

بکش ما را بکش ما را که دایم انتخابات است

سلام

مسایل انتخابات ریاست جمهوری افغانستان با واقعات قبل، در حین و بعد از انتخابات هنوز ادامه دارد. تهدید طالبان به قطع انگشت شرکت کنندگان، ناامنی و راکت باران برخی شهرهای شمالی و عمدتاً تاجیک نشین کشور، حادثه بمب گذاری در قندهار و کشته و زخمی شدن بیش از صد نفر از هموطنان روزه دار به دست طالبان (که صد البته در راه رضای خدا صورت گرفته) و موارد با اهمیت و کم اهمیت دیگری به وقوع پیوسته است.

Bomb

«امید» یک خواننده ایرانی است. ایشان آهنگی دارد که چنین شروع می شود:

«در کشور عشق هیچ کس رهبر نیست

هیچ شاهی به گدا سرور نیست»

و با این بیت تمام می شود که:

«اگر عاشق کشی رسم و مرام خوب رویان است

بکش ما را بکش ما را که دایم عید قربان است»

حالا این چه ربطی به افغانستان دارد؟ عرض می کنم.

بنده از این آهنگ ایشان برداشت ها و گزینه هایی دارم که سه سوالش اینجا مطرح می شود و شما لطفاً از هر سوال یک گزینه را انتخاب کنید.

1- افغانستان کشور عشق نیست چون:

- رهبر زیاد دارد

- شاه کشور بابای گداهای کشور است (یعنی بود)

- الآن دیگر شاه ندارد

- احساس سروری بر دیگران در ذهن همه اقوام و طبقات وجود دارد.

2- در افغانستان

- عشق هست اما از آنجا که رهبر ندارد کشور نیست

- رهبر هست، کشور هم هست پس از عشق خبری نیست

- رهبر هست، عشق هم هست لذا کشور نیست

3- در افغانستان

- مردم عاشق هستند و چون روز انتخابات نیز مانند عید قربان تعطیل است پس باید به دست خوب رویانی مثل طالبان کشته شوند

- مردم عاشق نیستند اما چون طالبان جزو «خوب رویان» به حساب می آیند پس مردم به اجبار باید عاشق شده و کشته شوند

- مردم عاشق نیستند، طالبان نیز خوب رو نیستند اما چون روز انتخابات مانند عید قربان تعطیل است باید کشته شوند

- مردم عاشق نیستند، طالبان خوب رو نیستند، روز انتخابات نیز عید قربان نیست اما در هر صورت باید کشته شوند

burn

۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

چرا حجاب اجباری است؟

سلام

عرض شود که قبلاً به طور خلاصه گفته ام که چرا اجباری است. اما دلایل دیگری نیز برای اجباری بودن حجاب موجود می باشد.

1- اگر حجاب اجباری نباشد و همه چیز عیان باشد، جوانان این مرز و بوم دیگر موضوعی برای تصور کردن ندارند. چرا؟ چون حضرات بزرگان این مملکت چنان بلایی بر سر این دیار آورده اند که هر آن چیز جذاب از بین رفته و هر طرف که می نگری جز خرابی و زشتی چیز دیگری نمی بینی و اگر هم احتمالاً چیز جالبی دیده شود، در بین خرابی های زیاد به چشم نمی آید.

2- اگر حجاب اجباری نباشد، دیگر از اسلامی که آخوندها و مولوی صاحبان می خواهند تحمیل کنند چیزی نمی ماند. شاید بپرسید که مگر اینان جز جاری شدن قوانین اسلامی چیز دیگری می خواهند؟ بنده هم می گویم خیر، نمی خواهند. اما مشکل اینجا است که برای ایشان ظاهر اسلام مهمتر از باطنش شده. یعنی اینکه اگر موی خانمها بیرون باشد دین به خطر می افتد اما اگر فساد در زیر چادری ها به اوج برسد می گویند «ما که چیزی نمی بینیم»

3- اگر حجاب اجباری نباشد، آن وقت حضرات بزرگان با این مشکل مواجه خواهند شد که جلو اهل و عیال خود را چگونه بگیرند. اگر با آنها مقابله کنند، که مشکل در بین خانه ایجاد می شود و اگر با آنها مقابله نکنند نمی توانند جلو دیگران سر بلند کنند و دم از اسلام مورد نظر خود بزنند. پس بهتر همین است که از اصل، آزادی های مردم را منتفی کنند.

4- اگر حجاب اجباری نباشد، آن وقت مردم به دنبال به دست آوردن آزادی های مشروع دیگری نیز خواهند بود. از آنجا که از قدیم گفته اند «به مرگ بگیر که به تب راضی شود»، از آزادی حجاب که از اساسی ترین حقوق فردی و اجتماعی است جلوگیری می کنند تا این مورد هم بر سایر مواردی که می توانند با آن مردم را در قید و بند قرار دهند اضافه شود و زنان و مردان به همینکه بتوانند راه بروند نیز قانع شوند.

از نظر شما آیا دلایل دیگر نیز می تواند موجود باشد؟

۱۳۸۸ مرداد ۲۴, شنبه

چرا بيچاره شدم؟!...

مي پرسيد چرا و چگونه بيچاره شده ام؟!
مشخص است:
چون متأهل شدم
يا به قول عوام: ‹‹زن›› گرفتم
غم شريكي شما موجب آرامش خاطر و تسكين آلام خواهد بود
پاينده باشيد

۱۳۸۸ مرداد ۲۲, پنجشنبه

بیچاره شدم

سلام
بیچاره شدم
بعداً دلیل و نوع بیچارگی را خدمت شما عرض می کنم
فعلاً وقت ندارم. باید بروم
تشکر از اینکه هنوز به این نظرگاه سر می زنید
پاینده و سبز باشید

۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه

آزادی بیان یا ...

سلام

آزادی بیان از جمله بارزترین و اولین حقوق انسانی است. من نمی خواهم راجع به ویژگیها و شرایط آن صحبت کنم اما به طور خلاصه چنین می گویم که از نظر بنده آزادی بیان در اسلام به طور مطلق وجود دارد. به این معنی که راجع به هر چیزی می توان حرف زد و هیچ خط سرخ و مرز و محدوده ای برای آزادی بیان نمی توان متصور شد چرا که خداوند اندیشیدن را در مورد همه چیز آزاد گذاشته و اگر آزادی بیان محدود شود به این معنی است که آزادی اندیشه محدود شود که این هم غیر ممکن است و هم با فطرت وجودی بشر متناقض است. از نظر بنده در آزادی بیان تنها یک شرط وجود دارد که آن عدم توهین به دیگران و عقاید آنها است.

در افغانستان بعد از دوران (یا شاید بهتر است بگویم دوران های) خفقان پادشاهی، کمونیستی، جهادی و طالبانی، اینک عصری آمده است که در آن آزادی های مدنی و از جمله آزادی بیان تا حدود خوبی رعایت می شود که البته آن هم به زور دولتهای غربی است. هر چند هنوز در این زمینه نواقصی وجود دارد که برخی از آنها به خاطر شرایط فرهنگی طبیعی است و برخی نیز به خاطر سیاست ها و سیاستمداران تحمیل شده است اما در کل شرایط آزادی بیان در افغانستان از برخی کشورهایی که داعیه آزادی و آزادگی دارند (مانند ایران) بهتر است و البته می گذریم از اینکه وزیر صاحب فرهنگ افغانستان (جناب خرم) آزادی بیان را حرف «ناق» می داند که آبروی هر چه وزیر بوده، برده است.

آنچه می تواند آزادی بیان را به نحو جدی به خطر بیاندازد به خطر افتادن منافع اقتصادی و سیاسی و اجتماعی کسانی است که با روشهای مختلف غیر قانونی به جاه و مقام و مال و مکنت دست پیدا کرده اند و آزادی بیان می تواند برای آنها حکم سقوط و فنا باشد. دستگیری و زندانی شدن تعدادی از ژورنالیستان و متفکرین کشور بر اساس همین احساس خطر بوده است. موارد عینی آن بر اذهان عمومی پوشیده نیست. البته این مشکل تنها محدود و محصور به کشور ما نمی شود بلکه در تمام دنیا به شیوه ها و بهانه های مختلفی این محدودیتها دیده می شود.

پر گویی نکنم. خلاصه اینکه از نظر بنده آنچه بسیار اهمیت دارد نه «آزادی بیان» که «آزادی پس از بیان» است.


۱۳۸۸ مرداد ۳, شنبه

انتخابات یا انتصابات؟

سلام

در یادداشت قبلی گفتم فردا خواهم نوشت اما مثل اینکه فردا گرفتاری زیاد است. لذا برای اینکه بیشتر از این بدقول نشوم، فردا را به امروز موکول کردم.

تقلب در انتخابات از جمله نگرانیهای جدی طرفهای درگیر انتخاباتی است هم در افغانستان هم در همه جای دیگر دنیا. البته مکانیزمهای انتخاباتی از جمله عواملی است که می تواند امکانات تقلب را کم کرده یا زیاد کند. هر چند همه سیستمهای انتخاباتی بر بهترین بودن خود ادعا دارند اما امثال اتفاقاتی که در کشورهای همسایه و غیر همسایه افتاده است نشان دهنده نادرست بودن این ادعاها است. علاوه بر مکانیزمهای انتخاباتی، امکانات و تسهیلات سراسری نیز می تواند بر صحت انجام امر اثر گذارد.

- اینکه در برخی نقاط افغانستان هنوز خدمات تلیفون و ارتباط به سر حد اکمال نرسیده است خود می تواند در مسأله تقلب انتخاباتی اثرگذار باشد.

- امنیت که از اهم واجبات برای جلوگیری از تقلب است.

- برخی اراکین دولتی در امر انتخابات دخالت کرده، حمایت خود را از این و آن اعلان نموده و برای رسیدن به نتیجه تلاش می کنند. این هم می تواند در انجام تقلب اثرگذار باشد.

- روشهای جدید تقلب هم به میدان آمده که خود عامل دیگری است. مواردی مانند قلم های پاک شونده، رنگ های ناخن تقلبی، روشهای برطرف کردن رنگ از انگشت و امثال اینها هم جدی است. این را از آنجا می گویم که خود در انتخابات قبلی ریاست جمهوری مسؤول یک حوزه بودم و برخی موارد را شخصاً دیده ام.

shorayenegahban-1

- علاوه بر اینها نباید از رأی های تقلبی و سایر موارد نیز غافل بود.

blg

البته خوشبختانه در کشور ما تأیید رأی ملت به نظر یک نفر یا چند نفر داخلی بستگی ندارد تا یک نفر بتواند رأی اکثریت را وارونه کند و انتخابات تبدیل به انتصابات شود.

اینکه خارجی ها تا چه حد بر این مراسم نظارت و دخالت دارند و آیا انتخابات افغانستان نیز نوعی انتصابات خواهد بود بحثی است علی حده. مجالش باشد برای بعد.

تا فردا ...

سلام
بسیار ببخشید که یک هفته غیبت داشتم
البته تا دو سه هفته دیگر هم همین مراسم ادامه دارد اما سعی می کنم که زود به زود خدمت برسم
امروز هم فقط آمده ام بگویم که اگر تا فردا زنده بودم یک چیزی می نویسم که چیزی نوشته باشم.
پس
تا فردا ...

۱۳۸۸ تیر ۲۵, پنجشنبه

رییس جمهور حرف گوش کن!

سلام

طی این روزها گوشه ای از حرفهای جناب کرزی صاحب در تلویزیون طلوع پخش می شود که می گوید «مره هم چل مه ره یافته اند که زود می گم خوب». ترجمه حرف کرزی صاحب به زبان سلیس می شود «آنها هم فهمیده اند که هر چه از من بخواهند سریعاً جواب مثبت می دهم»

اینکه آیا آقای کرزی واقعاً همیشه چنین رفتار کند یا اینکه کلماتی را به هم بافته است صرفاً به خاطر اینکه چیزی گفته باشد، مورد نظر من نیست. با فرض اینکه ایشان حرف راست زده باشند به این نتیجه می رسیم که آقای کرزی فرد بسیار حرف گوش کنی است و هر کس هر چه بگوید حتماً جواب مثبت می دهد. از همین رو است که می بینیم اتفاقات ضد و نقیض در این مملکت اتفاق می افتد. مثلاً:

- پولیس دزد یا قاتل یا انتحاری یا هر مجرم دیگری را می گیرد و چند روز بعد می بینیم که همان فرد در سرک راست راست راه می رود. این یعنی اینکه ابتدا مردم یا فردی خواسته اند که آن فرد گرفتار شود، کرزی هم قبول کرده. سپس کسان دیگری درخواست آزادی اش را کرده اند و کرزی صاحب هم مطابق عادت «نه» نگفته.

- سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی افغانستان به کرزی صاحب می گوید که همه مشکلات از آن سوی خط دیورند و با دخالت پاکستان است. کرزی صاحب هم سریعاً کنفرانس خبری برگزار کرده و می گوید مشکل از آن سوی خط است. یک ساعت بعد از پاکستان به کرزی صاحب زنگ می زنند که کرزی صاحب! ما که با هم چند شب پیش نان خوردیم. ما چه طور می توانیم دشمن شما باشیم؟ کرزی صاحب هم سریعاً جلو خبرنگاران ظاهر شده و می گوید دولت و ملت افغانستان و پاکستان با هم برادرند.

- به کرزی صاحب گفته اند که عدالت انتقالی را دنبال کند. ایشان هم قول این کار را داده و گفته «چشم». بعد جنگ سالاران دور کرزی را گرفته و گفته اند کرزی صاحب! یا کرسی ریاست جمهوری، یا عدالت انتقالی. کرزی هم که فرد زیرکی است گفته «از قدیم گفته اند شتر دیدی ندیدی. چشم»

من نمی دانم چرا هر کاری می کنم نمی توانم به این «حرف گوش کنی» کرزی صاحب دل خوش کنم.

(توجه: برای مدتی نمی توانم زود به زود به روز باشم. پیشاپیش بخشش باشد)

۱۳۸۸ تیر ۲۲, دوشنبه

مرحوم احمد شاه مسعود از داکتر عبدالله حمایت کرد

دیشب فرزند احمدشاه مسعود فقید در تلویزیون طلوع ظاهر شده و با اشاره به شرایط موجود کشور و مشکلات دولت فعلی، از جانب احمدشاه مسعود حمایت ایشان را از آقای عبدالله عبدالله اعلان نمود. البته ایشان توضیح نداد که چگونه از جانب ایشان این حمایت را اعلان می کند و آیا از آن فقید مکتوب رسمی دارد یا خیر.

من نه طرفدار حامد کرزی هستم، نه در کمپین عبدالله عبدالله، نه فامیل رمضان بشردوست و نه رفیق هیچ کدام از کاندیدهای دیگر. فعلاً به ذهن حقیر سه نکته می رسد:

- استفاده از نام و نشان کسی که خود در این دنیا نیست و معلوم نیست در آن دنیا در چه وضعیتی است، آن هم بدون داشتن سند رسمی امری نکوهیده است حتی اگر این کار از جانب فرزند وی باشد.

- در این دنیا (و مخصوصاً در افغانستان) هر کس وارد سیاست شود تن و بدنش هم در روی زمین و هم در زیر زمین خواهد لرزید. در روی زمین از دست دزدان و جانیان و طالبان و انتحاریون و در زیر خاک نیز از دست دوستان و اقربان.

- آدم باید قبل از مرگ وصیت نامه رسمی بنویسد و در آن یا طرفداری خود را تا ابد از یک یا چند نفر اعلام کند یا اینکه از هر گونه جانب داری سیاسی بیزاری بجوید قبل از اینکه نام و آبرویش دستخوش بازیها و زد و بندهای سیاسی شود.

و البته دو برداشت آنی هم دارم:

- فرزند آقای مسعود با این کار خود حساب آقای فهیم را از بدنه طرفداران مسعود جدا کرد. فکر کنم آقای فهیم از این به بعد باید در فکر حزب یا مجموعه ای جداگانه برای خود باشد و دیگر پشت نام احمدشاه مسعود ایستاده نشود.

- فرزند آقای مسعود و کسانی که ایشان را مجاب یا توصیه به این کار کرده اند با این کار هم ضربه معنوی به جایگاه احمدشاه مسعود زده اند، هم ضربه به خود. مضرات این ضربه از فواید آنی آن که برنده شدن در انتخابات ریاست جمهوری است از نظر من بیشتر است.

و در آخر یک وصیت هم دارم:

- اینجانب افغان بلاگر بدین وسیله وصیت می کنم که اگر احتمالاً در زمان حیاتم از کسی حمایت کردم، پس از مرگم از هیچ فرد و گروهی حمایت نخواهم کرد. هر کس از نام بنده پس از مرگم استفاده کند امیدوارم که در انتخابات ریاست جمهوری برنده نشود.

نتایج نظر سنجی قبلی

سلام

به سؤال دو مرحله پیش که راجع به عملکرد کمیسیون مستقل انتخابات بود تنها دو نفر از دوستان رأی داده بودند. اما در نظر سنجی قبلی 19 نفر نظر داده اند. این خود گواه این است که خوانندگان این وبلاگ حوصله یا وقت یا امکان دیدن و تفکر در حواشی انتخابات را ندارند و تنها دلشان نتیجه می خواهد. شاید این گونه زیستن برای همه ما عادت شده است که فقط می خواهیم به نتیجه برسیم و اینکه آیا راه ها و عملکرد ها و شرایط موجود ما را به هدف می رساند در اهمیت دوم قرار دارد یا اینکه اهمیتش بسیار کم است. به هر صورت از کلیه دوستانی که وقت خود را به ارایه نظرشان در این وبلاگ اختصاص می دهند کمال قدردانی را به عمل می آورم.

سؤال این بود که: از بین این چهار تن کدام را برای ریاست جمهوری مناسب تر می دانید؟ و نتایج:

اشرف غنی احمدزی: 0 رأی (0%)

رمضان بشردوست: 6 رأی (31%)

عبدالله عبدالله: 7 رأی (36%)

حامد کرزی: 6 رأی (31%)

۱۳۸۸ تیر ۲۱, یکشنبه

آیا انتخابات به دور دوم کشیده می شود؟

سلام

در این روزها جدالهای انتخاباتی (شما بخوانید کمپین های انتخاباتی) بالا گرفته و دو رقیب اصلی یعنی حامد کرزی و عبدالله عبدالله در حال سبقت گرفتن از یکدیگر هستند هر چند از نظر بنده فعلاً حامد کرزی جلوتر است. اما از اوضاع و قراین و نظرهای آگاهان سیاسی بی طرف و نا آگاهان با طرف چنین برمی آید که احتمالاً انتخابات افغانستان به دور دوم کشیده شود. از جمله دلایلی که بر این نظر صحه می گذارد می توان به سه مورد عمده اشاره کرد:

- افراد کاندید بسیار زیاد هستند و هر کدام که بتواند درصد اندکی نیز به دست آورد در مجموع درصد زیادی خواهد بود.

- دو رقیب اصلی این دور هر کدام توانسته اند عده ای را از اقشار و گروههای مختلف و مخصوصاً قومیتهای مختلف به دور خود گرد آورند. در برخی موارد این امر باعث انشقاق بین نظریات مردم یک قوم یا مردم یک منطقه شده است و آرای آنها را به دو سو (یا چند سو) سوق داده است حتی آقای انوری به عنوان رییس حزب حرکت از کرزی حمایت کرده در حالی که حزب ایشان از عبدالله!

- نه دولت و نه بزرگترین اپوزیسیون مخالف دولت نتوانسته اند سایر کاندیداها را به سمت خود جلب کنند و به یک اتحاد یا ائتلاف دست یابند. هر چند آقای کرزی در این زمینه موفق تر بوده و امثال آقای جلالی و گل آقا شیرزی به نفع ایشان کنار رفته اند اما این تنها توانسته آقای کرزی را تا اینجا از سایرین پیش بیاندازد ولی نه به آن اندازه که ایشان بتواند رأی اکثریت مطلق را به دست آورد.

باید صبر کرد و دید.

۱۳۸۸ تیر ۱۸, پنجشنبه

گفتنی ها (ایران نوشت!)

سلام

انتخابات ایران انجام شد. چند پست هم راجع به انتخابات ایران گذاشتم که دو پست فقط تصویری بود. هر چند به قول برخی حرفهایی که آن تصاویر بازگو می کنند از هزاران جمله و کتاب گویاتر و مؤثرتر هستند اما برخی چیزها را فقط باید به قلم درآورد. البته این ناگفته های گفتنی آنقدر زیاد هستند که مجال این وبلاگ در آن حد نیست. من نمی خوام به تحلیل اتفاقات رخ داده در ایران بپردازم اما نکاتی به ذهنم می آید که بیان می کنم.

آنچه در روزها و هفته های اخیر در ایران رخ داد جز یک تراژدی اسفناک نبود. هم برای نظام جمهوری اسلامی ایران و هم برای مردم ایران.

در این هفته ها بسیار تأسف خوردم هم به حال آنهایی که کاخ بلند اعتقادشان به ولایت مطلقه فقیه ویران شد و هم به حال نظامی که با وجود دلبستگی مسلمانان زیادی به آن، دیگر باید آن را از دست رفته دانست.

البته این روزها خوشحال نیز شدم. خوشحال از اینکه نقاب از جلوی صورت افرادی مانند آقای خامنه ای و احمدی نژاد و همپیمانان و هم تبارانشان کنار رفت و چهره واقعی «دین سیاسی» (البته از نوع مثلاً اسلامی – ایرانی) هویدا شد. همراه با اینها البته وابستگی افرادی از داخل کشور مانند آقای محسنی و عالمی بلخی و سایر طرفداران نظام آخوندی ایران نیز به عیان مشاهده و درک شد. البته پشت نقاب این چهره ها از گذشته برای بنده و بسیاری دیگر آشکار بوده است، اما اینگونه فاش شدن سر ایشان در ملاء عام جای بسی خوشحالی دارد. این آشکار شدن هر چند ضربه ای به اعتقادات مردم خوش باور می زند و ممکن است دستاویز عده ای برای افزایش آتش دشمنی دینی باشد، اما در مجموع می تواند در روشنگری افکار عامه مؤثرتر باشد.

از دیدگاه بنده، دولت و نظام حاکمه ایران با این نوع سرکوب و توحشی که در حق مردم خودش روا داشت، خود را در مسیر متلاشی شدن قرار داد. این نه حرف بنده بلکه تجربه تاریخ است که هیچ ظلمی و هیچ حکومتی ظالمی دوام نمی یابد. و وای از آن روز که بنا بر وعده الهی، این آتش زیر خاکستر زبانه کشد و ظالمان را از عرش به فرش (و صد البته زیر فرش) فرو فرستد.

حکومتهای جابر و جائر تکیه بر قدرت اطلاعاتی و نظامی خود می کنند و این مسلماً یعنی بنا نهادن خانه ای بر روی آب. خانه ای سست و بی بنیان که با اندک موجی از هم خواهد پاشید. نظام آخوندی ایران اکنون گامهای علنی خود را در همین راه بر می دارد. این گامها از همان نخستین سالهای پیروزی انقلاب ایران و با حذف فیزیکی و معنوی مخالفان یا میانه روهایی چون آقای منتظری (معاون آقای خمینی)، مطهری، بهشتی و گروههایی مانند مجاهدین خلق، نهضت آزادی و غیره برداشته شده و با کشتارهایی نظیر قضیه کردستان، زندانیان سیاسی در سال 67 (اگر سالش را درست گفته باشم)، قتلهای زنجیره ای و نظایر آن ادامه یافت. اینک اما این گامها علنی بوده و خنجر تندروهایی مانند خامنه ای و جنتی بر علیه مردم عادی از رو بسته شده.

و چنین خواهد شد که بنیانهایی که انقلاب ایران سعی داشت بنا نهد (جمهوریت و اسلامیت)، به دست افرادی از خود ایران منهدم شود.

آن روز دیر نخواهد بود.

۱۳۸۸ تیر ۱۶, سه‌شنبه

چه کیفی کنیم من و کرزی صاحب

سلام

پیامهای تبلیغاتی حامد کرزی بسیار جالب است. آنچه که البته در این پیامها تا کنون به نظر من آمده چند نکته است:

  • از ایشان مصاحبه هایی به نشر می رسد که تمام کارهای انجام گرفته در این مملکت را حاصل حکومت و تلاشهای ایشان معرفی می کند. البته هیچ کس نمی تواند منکر کارهای انجام شده در این مملکت باشد اما اینکه ایشان با بارز جلوه داده این کارها می خواهد منت بر سر مردم بگذارد نکته مهمی است. یکی باید به ایشان یادآوری کند که خدمت به این مردم و این مملکت نه تنها منت گذاری نیست، بلکه وظیفه است. ضمناً کارهایی که ظرف این چند سال حکومت ایشان می توانست انجام شود اما نشده، شاید بسی بیشتر از انجام شده ها باشد.
  • تا آنجا که به بنده اطلاعات رسیده، انتخاب نشان انتخاباتی کاندیداهای ریاست جمهوری بر اساس قرعه کشی از بین نشانهای قبلاً طراحی شده است. اگر این موضوع صحت داشته باشد، نشان انتخاباتی کرزی صاحب نیز بر همین اساس بوده. هر چند راجع به نشان انتخاباتی ایشان حرفی زده نمی شود و تحلیلی ارایه نمی شود، اما آنگونه که ایشان نشان انتخاباتی خود را که شامل پرنده ای است که ترازوی عدالت را در پنجه دارد در تبلیغات استفاده می کند، شبهه ای ایجاد کرده است که این کار با تعمد انجام می گیرد و از مفهوم آن برای تأثیر گذاری در اذهان استفاده می شود. حقیقت امر را و الله اعلم.
  • آقای کرزی در پیامهای تبلیغاتی خود می گوید که خواست ایشان چنین است و چنان است. این هم از عجایب این مملکت است که مردمان بیایند و به خواستهای یک کاندید رأی دهند نه به برنامه های وی. البته چندان هم عجیب نیست. در این مملکت مردم بیشتر پیرو اسمها هستند نه رسمها. نیازی هم نیست که آقای کرزی خود را به آب و آتش بزند و برنامه ارایه کند. همین که نامداران اقوام مختلف این دیار (فهیم، خلیلی، محقق، دوستم، سیاف و ...) را در کنار خود دارد تضمینی برای رأی آوردن است. سایر تضمینها مانند پول هنگفت، در اختیار داشتن امکانات دولتی و ... نیز که روشن است. من در این موضوع مانده ام که تا کنون صرف دانستن و بیان خواستهای ایشان چه دردی را از این مملکت دوا کرده که بخواهم به خواستهای ایشان رأی دهم. راستی! مگر خواست دیگران غیر از آنهایی است که کرزی صاحب می گوید؟

karzai smaile-2

کرزی صاحب! بنده نیز خواستهای شما را دارم. آیا شما به من رأی می دهید؟ آیا من را به عنوان وزیر انتخاب می کنید؟ به همین قیاس می توانم بگویم خواستهای بنده و شما یکی است و این نشان از هماهنگی بنده و شما دارد. پس حداقل من باید در دولت شما وزیر باشم. در دور بعدی هم به خاطر اشتراکات زیاد با خواستهای شما حتماً رییس جمهور خواهم شد. به قول دوستان از ایران برگشته «چه حالی ببریم من و شما!».

karzai smaile-3