۱۳۸۶ اسفند ۴, شنبه

پست 18: ارزش انسان

برای امروز مطلبی را در نظر گرفته بودم اما در زمان گشت و گذار در ایمیلم تصمیم گرفتم مطلب خودم را به وقت دیگری موکول کنم و در عوض شعری را که یکی از دوستان برایم فرستاده است در وبلاگ قرار دهم. شاید خواندنش خالی از لطف نباشد که حرف دل و حتی فریاد درد بسیاری از مردم سرزمین ما نیز همین شعر است.
امیدوارم روزی فرا برسد که دیگر سرودن این مضامین شعری و این بحث ها نقطه هدف و واقعیت بیرونی نداشته باشد و چقدر سعادتمند خواهیم بود اگر ما نیز آن روز را نظاره گر باشیم. هر چند به قطع و یقین آن روز نخواهد آمد جز با همت و تلاش همه ما.
به امید آن روز

ارزش انسان:
دشتها آلوده است
در لجنزار گل لاله نخواهد رویید
در هوای عفن، آواز پرستو به چه كارت آید؟
فكر نان باید كرد
و هوایی كه در آن
نفسی تازه كنیم
گل گندم خوب است
گل خوبی زیباست
این دریغا كه همه ی مزرعه ی دلها را
علف هرزه ی كین پوشانده است
هیچ كس فكر نكرد
كه در آبادی ویران شده دیگر نان نیست
و همه مردم شهر
بانگ برداشته اند
كه چرا سیمان(1) نیست
و كسی فكر نكرد
كه چرا ایمان نیست
و زمانی شده است
كه به غیر از انسان
هیچ چیز ارزان نیست.

************************************************
(1) سیمان: کانکرت