شعر و شاعری که نمایانگر ادبیات و فرهنگ و علم و ادب می باشد از نشانه های هنر و کمال یک جامعه است و مردم جوامع مختلف به شاعران و نویسندگان و ادبای خویش احترام خاصی می گذارند. ما هم در افغانستان از این امر مستثنی نیستیم و سعی می کنیم که به هر نحو ممکنه از وادی شعر و شاعری حمایت کنیم. اما از آنجایی که نمی دانیم چطور باید حمایت کنیم، می زنیم و هر چه شاعران رشته اند پنبه می کنیم.
به طور نمونه اکثر ما خود را چنان شاعر می پنداریم که هر چرت و پرتی را سر هم کرده و به عنوان شعر بیرون می دهیم. به یک نمونه از این اشعارمان توجه کنید:
زمان: هر لحظه از شبانه روز
مکان: هر جایی که رادیو در دسترس شما می باشد
مدرک: رادیو
برنامه: فرقی نمی کند چه برنامه ای با چه مضمونی در حال پخش شدن است. فقط باید برنامه ای باشد که در آن به تلیفون های وارده پاسخ دهند
شبکه رادیویی: آن هم اصلاً اهمیتی ندارد. هر کدام را که دوست دارید می توانید بگیرید
شرح ماجرا:
مجری: بله بفرمایید رادیو *** برنامه خودتان برنامه *** است
پشت تلفن یک نفر (فرض کنید یک مذکر) صحبت می کند: بله، سلام
مجری: بله سلام بیادرک (برادر) قندم. می شه که خودتان ره معرفی کنین
پشت خط: نام مه کاکه نازدار است
مجری (م): بسیار خوب. از کجا به تماس شدین؟
پشت خط (پ): مه از ولایت ***، ولسوالی ***، قریه *** با شما به تماس شدم
م: خو، بسیار خوش آمدن به برنامه خودتان. چی حال و احوال دارن؟
پ: تشکر
م: نگفتن به چی کار مشغولن، وظیفه چی است؟
پ: مه کسب دکانداری دارم
م: چی سودا می کنی
پ: هر چیز که از دستمان برآیه. ای روزا به یک چیز گذران کرده نمی شه
م: خو، چی پیام دارن
پ: مه اول از همه سلامای گرم و صمیمانه خوده تقدیم می کنم به سیما جان، پریما جان، شهلا جان، نور زکی جان، رامین جان، سخی جان وفا، قلندر جان یعقوبی، حبیب الله جان، مونس جان و سایر دوستان و فامیل خود در هر کجا که هستن و حاله صدای مه ره می شنون. امیدوارم استم که خوش و خوشال باشن و مه ره یاد کنن. مه خو اونا ره خیلی یاد می کنم و از صمیم قلب دوستشان دارم. دیگه ایکه می خواستم از پروگرام بسیار مقبولتان تشکر کنم. بسیار آموزنده و مفیده. مه خو شنونده همیشگی شما استم
م: تشکر، بسیار تشکر بیادر.
پ: مه می خواستم یک شعر برایتان بخوانم.
م: خوب است، خوب است بخوانید
پ: سلام گرم من بر خاک پایت، اگر رخصت دهی جانم فدایت، کجا بودی کجا رفتی، چرا مه ره از یاد بردی، نکردی هیچ وقت یاد کاکه نازدارت... تشکر
م: تشکر، تشکر از شعر زیبایتان
پ: تشکر از شما هم تشکر
م: خو شما ره به الله پاک می سپارم، روزتان خوش
پ: خدا نگهدارتان، راستی یک آهنگ فرمایشی هم داشتم. می شه که نشر کنین؟
م: بله صاحب. کدام آهنگ ره بره تان نشر کنیم؟
پ: یک آهنگ از فلم «کهی کهی عاشق نهی» همو که می خوانه ... {در این قسمت از پشت خط صدای انکر الاصواتی می آید که صد رحمت به ...} ای ره تقدیم می کنم به صادق جان، زیبا جان، نسیمه جان در هالند، عبدالغفور جان، نبی جان خالص در بورکینافاسو و زلمی جان در گینه بیسائو
م: آآآآآ، بسیار خوب براتان نشر می کنیم. روزتان خوش. خدانگهدار
پ: خدا حافظ
{در این قسمت شما ممکن است هر آهنگی از هر جای دنیا و به هر زبانی بشنوید اما آن آهنگ فرمایش شده را نخواهید شنید}
...
نظایر این گونه تماسها و خواندنها بسیار است و شاید دقیقه ای نباشد که رادیو را روشن کنیم و این چیزها را نشنویم. حتی اگر یک رادیو در حال پخش اخبار است می توانیم موج دیگری را بگیریم و این چیزها را بشنویم. نمی خواهم بحث محتوی برنامه های رادیو و تلویزیون را پیش بکشم چون مجال دیگری می طلبد. نکته مورد نظر من این نوع شعر دوستی و شعر خوانی و شعر سازی ما مردم است.
حتی می توانیم به سطح شهر کابل و نزدیک پل باغ عمومی و سینما پامیر برویم و کست ها و آهنگ هایی را بشنویم که در آنها نه تنها بویی از شعر به مشام نمی رسد بلکه چنان محتویات سخیف و پستی دارند که انسان حیا می کند آن را به خانه ببرد و برای خانواده خود پخش کند. امثال این خواندن ها هم کم نیستند. می ترسم که رعایت ادب را به جا نیاورم به همین دلیل از ارایه توضیحات بیشتر در مورد این شعرها و آهنگ ها خودداری می کنم.به هر صورت هر چند آمار رسمی وجود ندارد اما می توانم بگویم که افغانستان بیشترین تعداد شاعرانی را دارد که سواد ندارند. متأسفانه مدرک ثبت شده ای برای دلیل این گفته وجود ندارد اما شواهد آن را در هر چند دقیقه یک بار به راحتی می توانیم بشنویم و ببینیم.
به طور نمونه اکثر ما خود را چنان شاعر می پنداریم که هر چرت و پرتی را سر هم کرده و به عنوان شعر بیرون می دهیم. به یک نمونه از این اشعارمان توجه کنید:
زمان: هر لحظه از شبانه روز
مکان: هر جایی که رادیو در دسترس شما می باشد
مدرک: رادیو
برنامه: فرقی نمی کند چه برنامه ای با چه مضمونی در حال پخش شدن است. فقط باید برنامه ای باشد که در آن به تلیفون های وارده پاسخ دهند
شبکه رادیویی: آن هم اصلاً اهمیتی ندارد. هر کدام را که دوست دارید می توانید بگیرید
شرح ماجرا:
مجری: بله بفرمایید رادیو *** برنامه خودتان برنامه *** است
پشت تلفن یک نفر (فرض کنید یک مذکر) صحبت می کند: بله، سلام
مجری: بله سلام بیادرک (برادر) قندم. می شه که خودتان ره معرفی کنین
پشت خط: نام مه کاکه نازدار است
مجری (م): بسیار خوب. از کجا به تماس شدین؟
پشت خط (پ): مه از ولایت ***، ولسوالی ***، قریه *** با شما به تماس شدم
م: خو، بسیار خوش آمدن به برنامه خودتان. چی حال و احوال دارن؟
پ: تشکر
م: نگفتن به چی کار مشغولن، وظیفه چی است؟
پ: مه کسب دکانداری دارم
م: چی سودا می کنی
پ: هر چیز که از دستمان برآیه. ای روزا به یک چیز گذران کرده نمی شه
م: خو، چی پیام دارن
پ: مه اول از همه سلامای گرم و صمیمانه خوده تقدیم می کنم به سیما جان، پریما جان، شهلا جان، نور زکی جان، رامین جان، سخی جان وفا، قلندر جان یعقوبی، حبیب الله جان، مونس جان و سایر دوستان و فامیل خود در هر کجا که هستن و حاله صدای مه ره می شنون. امیدوارم استم که خوش و خوشال باشن و مه ره یاد کنن. مه خو اونا ره خیلی یاد می کنم و از صمیم قلب دوستشان دارم. دیگه ایکه می خواستم از پروگرام بسیار مقبولتان تشکر کنم. بسیار آموزنده و مفیده. مه خو شنونده همیشگی شما استم
م: تشکر، بسیار تشکر بیادر.
پ: مه می خواستم یک شعر برایتان بخوانم.
م: خوب است، خوب است بخوانید
پ: سلام گرم من بر خاک پایت، اگر رخصت دهی جانم فدایت، کجا بودی کجا رفتی، چرا مه ره از یاد بردی، نکردی هیچ وقت یاد کاکه نازدارت... تشکر
م: تشکر، تشکر از شعر زیبایتان
پ: تشکر از شما هم تشکر
م: خو شما ره به الله پاک می سپارم، روزتان خوش
پ: خدا نگهدارتان، راستی یک آهنگ فرمایشی هم داشتم. می شه که نشر کنین؟
م: بله صاحب. کدام آهنگ ره بره تان نشر کنیم؟
پ: یک آهنگ از فلم «کهی کهی عاشق نهی» همو که می خوانه ... {در این قسمت از پشت خط صدای انکر الاصواتی می آید که صد رحمت به ...} ای ره تقدیم می کنم به صادق جان، زیبا جان، نسیمه جان در هالند، عبدالغفور جان، نبی جان خالص در بورکینافاسو و زلمی جان در گینه بیسائو
م: آآآآآ، بسیار خوب براتان نشر می کنیم. روزتان خوش. خدانگهدار
پ: خدا حافظ
{در این قسمت شما ممکن است هر آهنگی از هر جای دنیا و به هر زبانی بشنوید اما آن آهنگ فرمایش شده را نخواهید شنید}
...
نظایر این گونه تماسها و خواندنها بسیار است و شاید دقیقه ای نباشد که رادیو را روشن کنیم و این چیزها را نشنویم. حتی اگر یک رادیو در حال پخش اخبار است می توانیم موج دیگری را بگیریم و این چیزها را بشنویم. نمی خواهم بحث محتوی برنامه های رادیو و تلویزیون را پیش بکشم چون مجال دیگری می طلبد. نکته مورد نظر من این نوع شعر دوستی و شعر خوانی و شعر سازی ما مردم است.
حتی می توانیم به سطح شهر کابل و نزدیک پل باغ عمومی و سینما پامیر برویم و کست ها و آهنگ هایی را بشنویم که در آنها نه تنها بویی از شعر به مشام نمی رسد بلکه چنان محتویات سخیف و پستی دارند که انسان حیا می کند آن را به خانه ببرد و برای خانواده خود پخش کند. امثال این خواندن ها هم کم نیستند. می ترسم که رعایت ادب را به جا نیاورم به همین دلیل از ارایه توضیحات بیشتر در مورد این شعرها و آهنگ ها خودداری می کنم.به هر صورت هر چند آمار رسمی وجود ندارد اما می توانم بگویم که افغانستان بیشترین تعداد شاعرانی را دارد که سواد ندارند. متأسفانه مدرک ثبت شده ای برای دلیل این گفته وجود ندارد اما شواهد آن را در هر چند دقیقه یک بار به راحتی می توانیم بشنویم و ببینیم.
1 comments:
درست گفته اید و زیبا می نویسید. فقط در چنین موارد است که آن گفته ی مشهور "شاعر را ببرید و ببندید به طویله" کاربرد منطقی اش را می یابد.
ارسال یک نظر