سلام
نمی دانم آیا قبلاً این مطلب را نوشته ام یا نه. اما یک نظری در وبلاگ مریم جان شهرتاش نوشتم و خواستم که توضیح بیشتری در اینجا بدهم. سالیان قبل برای یک پروژه عام المنفعه کار می کردم که برای رشد و تعالی این مرز و بوم بسیار حیاتی و واجب بود و هست. روزی در بین جمع کاری، صحبت از ماندن و نماندن در افغانستان و اوضاع وخیم امنیتی شد. من هم گفتم که بسیار دلم می خواهد به یک کشور دیگر بروم. اما یکی از همکاران خارجی رو به من کرد و گفت شما با این توانایی کاری نباید به فکر رفتن باشی. باید اینجا بمانی و به کشورت خدمت کنی.
در جوابش گفتم به نظر شما زنده بمانم و به مردم خدمت کنم بهتر است یا بمیرم و نتوانم خدمت کنم.
چند لحظه ای سکوت کرد. سپس سری به نشانه تأیید تکان داد و گفت حرفت به دلم نشست. همان زنده باشی و خدمت کنی بهتر است.
1 comments:
سلام و عرض احترام!
جهانی سپاس از محبت شما واظهار تبریک بمن.
مطلب شما زیبا است بخصوص در مورد خیال سفر کردن ها.
میدانم شما دوست دار آزادی هستید وبدون شک با ور متد آنم که آگاهانه زندگی میکنید موضوع خیال سفر را اگر شود طوری پیریزی کنید که با پاسپورت ویزه دار سفر های داشته باشید هم در وطن وهم در خارج از وطن که اگر هر جا روید آسمان به یک رنگ است تصمیم بگیرید کر بدی نیست اما فکذ همیشه رفتن را از سر بدر داشته باشید که دارید ولابد میدانم که از مرگ هراسی ندارید چون آگاهانه زندگی میکنید.
شاد با نشاط و بهروز باشید بلاکر عزیز.
حضرت ظریفی
ارسال یک نظر