۱۳۸۸ فروردین ۲۵, سه‌شنبه

ریش و خال!

سلام
عرض شود که روزی یکی از دوستان مریض احوال شد و ایشان را بردم بیمارستان. در اتاق معاینه دو زن نیز وارد شدند تا معاینات اولیه بر روی آنها انجام شود. یکی از آنها به نظرم 55 تا 60 ساله آمد و دیگری حدود 45 ساله. اما وقتی داکتر صاحب از آنها خواست که سنشان را بگویند اولی 25 ساله درآمد و دومی 23 ساله و هر دو خواهر بودند. این از این یکی.
سالیانی قبل در یک پروژه عام المنفعه کار می کردم. چند خانم خارجی نیز در آنجا همکارمان بودند. آنها به عنوان متخصصین برنامه به افغانستان آمده بودند. اما چهره و اندام و حرکات و طراوت رفتارشان نشان از جوانی می داد. با خود می اندیشیدم در بین این خارجی ها هم عجب افراد متقلبی پیدا می شود. قرار بوده چند متخصص با تجربه را برای این پروژه اختصاص دهند اما چند دختر جوان را فرستاده اند. از نظر من سن آنها چیزی بین 20 تا 30 سال بود. اما یک روز پاسپورت یکی از آنها را که پیرتر از دیگران دیده می شد به دستم رسید. حدس می زنید سن اش چند بود؟
48 ساله ... بقیه نیز سن و سالی در همین حدود داشتند.
اینجا بود که به سر خودم زدم که اگر دنیا و آخرتی هم هست برای همین هاست. خوش به حال همکاران و اطرافیان اینها در آن سوی آبها که صبح وقتی از خواب بر می خیزند و تا آخر شب، چشمشان به یک چنین افرادی می افتد و خود به خود طراوت و شادابی و جوانی در ظاهر و باطنشان رسوخ می کند. اما من و امثال من در این مملکت از بس قیافه های زشت و کریه و چتل و پیر و پر چین و چروک و ریش های پر مکروب و کاهو های سر چپه (همان برقع افغانی خودمان) را می بینیم در هر دقیقه چند دقیقه از ظاهر ما می گذرد. به 30 سالگی که می رسیم یک کلان سال 45 ساله دیده می شویم.
خال مهرویان سیاه و ریش افغانان سیاه، هر دو در صورت ولیکن این کجا و آن کجا (این هم یک نوع شعر بود دیگر!!!)

5 comments:

احسان سلام گفت...

سلام عزیز
والله مزه کرد. کاهو سرچپه. خندیدم.دلانگیز و طنز آلود!

مریم شهرتاش گفت...

درود
از خواندنش لذت بردم.
بلی. سپورت-غذا و زنده گی آرام می تواند انسان را خیلی کمتر از سنی که دارد نشان دهد. ( چیزهایی که در افغانستان نیست)
من همیک خاطره’ تقریبن هم سان دارم. روز زن در دانشگاه ما یک کمحفل گرفته بودند. یکی از سخنرانان دختری بود که فکر کردم بیش از 15 سال ندارد. وقتی سخنرانی می کرد حسودی ام شد. یک دختر 18 ساله و. یک سخنرانی به آن سویه زیبا!
زمانی که بعد از ختم محفل با او حرف زدم از لابلای حرفهایش فهمیدم که 45 سال دارد. نتوانستم تعجبم را پنهان کنم. او هم متوجه شد اما نمی توانستم کاری کنمکه تعجبم را پنهان کند.

حضرت طریفی گفت...

سلام بلاکر نازنین!
از شما خواندم که همیشه زیبا ورسا یا واضح تر بگئیم بی پرده حقایق را مینویسید.
خوشبختانه جناب شما زندگی را طوری که هست میبینید تملق، سازشکاری ترس و دورویی در گفتار شما هر گز بمشاهده نرسیده است.
شما درست اندیشیده ایددوست خوبم که:
-میزان سنجش و گزینش، نیروی، خرد انسان است.
شمارا در تفکر نیرومن یافتم دوست عزیزم.
با نوشتهء شما در مورد سن وسال اندیشیدم که:
چو زخم کار گر افتد چه سر چه سینه چه پا
چو وقت عمر سر آید چه یک چه صد چه دویست.
شما سلاکت باشید. ظریفی

میرزا ملامت گفت...

درود!

آزادی که دوهزار و هشتصد و شصت و شش نوع دارد و هر نوعش معجزه های خودش را دارد در کل دست بدست لوازم آرایش داده کم پیران خارجی را نوجوان و نوجوانان داخلی را پیر ساخته اند. البته ما مطمئن هستیم همشیره هایی که وارد معاینه خانه گردیده بودند نیز مصرف سرانه ی صداقتشان خیلی بلند نبوده است.

موفق باشید

مریم شهرتاش گفت...

درود
ما ها منتظریم تا شما قانون را بخوانید و نقد بنویسید.
آباد باشید.