۱۳۹۰ اردیبهشت ۵, دوشنبه

پستی تا کجا

سلام

الآن که این مطلب را می نویسم اعصابم بسیار خرد شده است. از انسان بودن خودم تنفر پیدا کرده ام. از خودم بدم می آید. سگرتی روشن کرده ام و به این می اندیشم که سبعیت و جهل و بی شرمی در نهاد انسان تا کجا می تواند کشیده شود. تا کی ما بنی بشر می خواهیم که نه به خود نه به دیگران رحم کنیم. یا به نام مسلمان یه به هر نام دیگر.

چند شب قبل دوستی از قول دوست خودش برایم نقل کرد که در یک جشن عروسی در کابل مراسم نکاح زوج جوانی، بر سر اینکه مهریه دختر چقدر باشد بین اقوام دختر و اقوام پسر جنجال شده است. آن هم در وسط جشن. دو طرف بیش از یک ساعت بر سر اینکه مهر دختر چه اندازه تعیین شود با هم چانه می زده اند. گویی می خواهند جنسی را بفروشند و خریدار و فروشنده بر سر قیمت جنس (یعنی همان دختر که در لباس عروس تشریف داشته) در حال بگو مگو بوده اند. چانه زنی هم که به رسم کابل برگزار شده یعنی فروشنده یک قیمتی را گفته و خریدار زیر یک دهم آن را پیشنهاد کرده و بعد از میانجیگری برخی ریش سفیدان و اصرار فروشنده و اقوام او بر قیمت خودشان و پافشاری خریدار و اقوام ایشان بر قیمت پیشنهادی که حدود یک ساعت به طول انجامیده و نه داماد و نه هیچ کدام از بزرگان دو طرف حتی نتوانسته اند در جمع میهمانان حضور پیدا کنند و احترام به جا بیاورند با قیمت هر کیلو گوشت (یعنی همان دختر فروخته شده) از قرار حدود 600 دالر به پایان رسیده است. جالب هم این است که همه آنها هم بر اینکه باید این مهریه بر اساس شرع اسلام باشد تأکید می ورزیده اند. البته بر اساس محاسبات دوست دوست اینجانب، در همان شب عروسی، مخارج سالن و بقیه ریخت و پاشها به جز زیورات عروس و امثال آن به حدود سی هزار دالر رسیده است.

امروز هم که صحنه هایی را از قتل عام مسلمانان و معترضان سوری به دست نیروهای امنیتی سوریه دیدم که به نهایت فجیع بود. انسانهایی که جرمشان فقط اعتقادشان است به دست کسانی که خود را نماینده همان معترضان می دانند و بر مسند قدرت پوشالی تکیه زده اند به خاک و خون کشیده می شوند و هیچ صدایی از مردم نامسلمان افغانستان شنیده نمی شود. نه از مردم عادی، نه از روشنفکران و نه حتی از ملایانی که ریششان به زمین می رسد و عقلشان حتی به نوک دماغشان هم قد نمی دهد و وجدانشان به اندازه گوسفند هم نیست.

و اینگونه است که تصمیم دارم سگرت دیگری نیز روشن کنم.

۱۳۹۰ فروردین ۲۹, دوشنبه

انترنت حرام – انترنت حلال

سلام

آدم تا برخی چیزها را نبیند نمی تواند باور کند. مثلاً یکی هم همین حلال و حرام بود برخی چیزها. حال گستره این وادی حلال و حرام به جایی رسیده که انترنت نیز از دم تیغ آن نمی تواند بگذرد و باید حلال شود. این میان البته چند معنی می توان از حلال کردن به دست آورد:

1- در افغانستان: حلال کردن انترنت یعنی اینکه گوشش را بیخ تا بیخ ببریم و خونش را بریزیم. در آن صورت می شود حلال و می توان آن را استعمال! کرد. (این لغت استعمال معانی زیادی می دهد! شما سراغ معنی بد آن نروید لطفاً). نتیجه این می شود که همه از دست انترنت راحت شده و روزگار می شود روزگار جشن آن دسته از حضرات مذهبیونی که با همه مصادیق پیشرفت مخالفند و حتی به امواج هم رحم نمی کنند.

2- در ایران: حلال کردن یک شیء حرام یعنی کاری کنیم که بشود از آن استفاده کرد. البته در این میان مقادیری وجه نقد یا غیر نقد به جیب برخی آخوندها می رود. مثلاً می توان به حلال کردن پول رفتن به حج اشاره کرد که با دادن یک پنجم (خمس) آن به یک مرجع تقلید که آن هم به حساب ماهانه آخوندها وارد می شود، باقی پول حلال شده و حجمان ان شاءالله مورد قبول درگاه حق قرار می گیرد. به تازگی هم انترنت قرار است در ایران حلال شود. یعنی اینکه استفاده از آن بدون اشکال دینی و شرعی باشد. این یعنی اینکه تا هم اکنون اشکال شرعی داشته و هر کس در ایران از انترنت غیر حلال استفاده کرده، احتمالاً آن دنیا یک چیزهای نا مطبوعی می رود به برخی جاهای آن آدمها.

3- در خارجه: یعنی اینکه یک کلمه «الحلال» یا «Halal» را بچسبانیم رو صفحات انترنت اما اینکه خودش از کجا می آید، مهم نیست یا اینکه در آن صفحه چه چیزی نشان داده می شود مهم نیست. اصل این است که کلمه حلال را دارد.

halal_assured

4- در آسمان ششم – هفتم: حلال یعنی آن چیزی که خدا گفته است که برای انسانها ضرر ندارد یا خودش مستقیماً برخی از چیزها را حرام کرده و بقیه را حلال.

حال اینکه کدام یک از حلالهای بالا را بپذیریم، شانس آورده ایم که در افغانستان هستیم و کسی هنوز انترنت را در افغانستان حلال نکرده است. هر چند وزارت فرهنگ محترم ما، بنا به حسب ضرورت، یک مقدارش را سانسور کرده که در این مورد دست کشور دوست و برادر کمونیست، یعنی چین، درد نکند. عجب خدمتی به اسلام کرده!

۱۳۹۰ فروردین ۲۷, شنبه

من خودم تازه رسیده ام

سلام

یک فکاهی یادم آمد خواستم شما هم اگر نمی دانید بدانید:

یک نفر از بالای بام به پایین افتاد. مردم خودشان را به بالای سر بنده خدا رساندند و پرسیدند: «چه شده؟». نفر اول هم سرش را بالا آورد و گفت: «من تازه رسیده ام، خودم هم نمی دانم»

حالا حکایت ما ملت افغان چنین است. از اوج عزت به حضیض ذلت رسیده ایم، اما خودمان هم نمی دانیم. اینکه چرا این مطلب را نوشتم در این لینک بخوانید.

۱۳۹۰ فروردین ۱۷, چهارشنبه

امام چهارده پانزدهم

سلام

اخیراً یک هفته نامه به دستم رسید به نام «انصاف» که مدیر مسؤول آن آقای سید عیسی حسینی مزاری نام دارد. این هفته نامه از نشرات پایگاه خبرگزاری صدای افغان است که بعد از کسب اطلاعات بیشتر، دریافتم که در شهر مشهد ایران دفتر مرکزی دارد یا داشته است و در کابل نیز مشغول فعالیت است. هر چند آدرس دفتر مرکزی را در کابل قید کرده است. با خواندن این نشریه، چند چیز جالب دیدم که می خواهم شما هم اندکی از آن را بدانید. بقیه اش را هم خودتان زحمت بکشید بخوانید.

در همان ابتدای صفحه اول شماره 171 مورخ 13 حوت 1389، نوشته ای دیدم با عنوان «منشور اخلاق رسانه ای، از نگاه حضرت امام خامنه ای (1)». با خواندن این عنوان فهمیدم که ایشان باید یا از شاگردان این آقا یا از مریدان یا از پول بگیران ایشان باشد. چون تا جایی که اطلاعات ناقص بنده یاری می دهد شیعیان جعفری که شیعیان «اثنی عشری» (یعنی دوازه تایی) نیز خوانده می شوند قطعاً و یقیناً به بیشتر از دوازده امام اعتقاد ندارند و امام آخر خویش را زنده می شمارند که از هزار و چند صد سال قبل بنا به تشخیص خدای متعال در پرده غیبت به سر می برد. در صحت اینکه فردی می تواند بیش از چند هزار سال زنده بماند نمی توان شک کرد چرا که همه مسلمانان اعتقاد به زنده بودن عیسی مسیح و خضر پیامبر و عمر بیش از هزار سال حضرت نوح هم دارند. حال اینکه آیا چنین شخصی وجود دارد یا خیر، حرفی نمی شود زد و به این عقیده شیعیان جعفری باید احترام گذاشت.

اما نکته در اینجا است که چطور شده است که تعداد امامان شیعیان زیادتر شده است. البته ایرانیان، آقای خمینی مرحوم را نیز امام می خوانند. اما اینکه چرا نام امام بر روی افراد جدید گذارده می شود جای تعجب دارد. ما نام این امامان جدید را کم و بیش شنیده ام مانند «امام خمینی» و «امام موسی صدر». اما جدیداً آقای خامنه ای هم امام شده است و ما خبر نداشته ایم. ای دل غافل!

بنده کاری به اینکه آقای خامنه ای کیست، چه شخصیتی دارد، چه منزلت و درجه علمی کسب کرده است، یا اینکه چرا ایرانیان ایشان را امام می خوانند ندارم. اما از آقای مزاری می پرسم آیا شیعیان افغانستان و سراسر دنیا نیز ایشان را به امامت انتخاب کرده اند؟ کی و کجا؟ چگونه و با چه مکانیزمی؟ اگر چنین چیزی روی داده است بهتر است آن را در اختیار همگان قرار دهند تا ما هم اطلاعات خود را آپدیت کنیم و بدانیم شیعیان جعفری در حال حاضر چند امام دارند. زشت است که این اتفاق بزرگ در مذهب شیعه رخ داده باشد و ما بی خبر باشیم.

نکته دیگر اینکه، خبرگزاری صدای افغان، خود را «صدای مردم افغانستان» می داند. اینکه در این مملکت هر کس خود را یک کاره یا یک چیز علی حده ای برای مملکت می داند که نظیرش یافت نمی شود (مثل بابای ملت، مادر ملت، دختر مامای ملت، قهرمان بزرگ ملت، منادی آزادی ملت و ...) بحث جدیدی نیست. «صدای افغان» نیز اگر خود را «صدای مردم افغانستان» می داند، باز هم مشکلی نیست. ما به این چیزها دیگر عادت کرده ایم. اما می خواهم به آقای مزاری گوشزد کنم که مردم افغانستان به صداهای دیگری نیز گوش می دهند. می گویی نه؟ تعداد رادیوها و تلویزیون های داخلی افغانستان خود گواه بزرگ این مطلب است.

نکته ای که برام جالب است و با پرس و جو از دوستان به دست آورده ام این است که آقای مزاری برای پارلمان نیز از همین کابل نامزد شده بوده اما مثل اینکه چند صد رأی بیشتر نیاورده است (به سایت کمیسیون مستقل انتخابات مراجع کنید). دوستی می گفت که ایشان بعد از شکست در انتخابات به مشهد برگشته و در جلسه ای داد سخن داده که ایشان رأی اول کابل را برده است (یا احتمالاً رأی بسیار بالا و پیروزی حتمی) اما آمریکایی ها (یا شاید هم همه یا برخی از خارجی ها) نخواسته اند که ایشان به پارلمان راه پیدا کند و لذا با تقلب در آرا، ایشان را به پارلمان راه نداده اند.

اینکه این گفته دوستان صحیح است یا غلط، بنده عذر تقصیر دارم. اما چون شایعه است و مسلمان نباید تا مطمین نشود کسی را متهم کند، شما این ادعا را نپذیرید.اما به هر صورت خشم ایشان از آمریکا را می توان در هفته نامه شماره 171 مورخ 13 حوت 1389 دید. ایشان چنان یک جانبه به آمریکا و متحدانش تاخته است گویی که سایر دولتهایی که در این کشور دخالت دارند (مانند ایران و پاکستان و ...) در کشته شدن مردمان این مرز و بوم دست نداشته اند. البته بنده سایت خبرگزاری صدای افغان که متعلق به ایشان است را هم چک کرده ام و دقیقاً با همین رویه مواجه شده ام. حال اینکه چرا صدای آن تعداد از مردم افغانستان که از بقیه دولتها (مانند ایران) نیز دل خون دارند از گلوی ایشان و خبرگزاری متبوع ایشان بیرون نمی آید دو احتمال دارد: یا اینکه آنها از مردم افغانستان نیستند، یا اینکه ایشان تنها آنهایی را که در مقابل دشمنان ایران حرف می زنند مردم افغانستان می داند.

یکی نیست به این آقای مزاری بگوید که جناب محترم، آفتاب را نمی توان با دو انگشت پنهان کرد. شما اگر در ایران مدام در حال سانسور شدن (یا شاید هم سانسور کردن) هستید و چشم و گوشتان کر شده است ولی ادعای صدای مردم بودن را دارید، اگر می خواهید جوالدوزی به آمریکا بزنید (که باید هم زد)، قبلش یک سوزن به خودمان و خودتان و چند کشور دیگر هم بزنید. بحرین را دیده اید و از سوریه خبر ندارید. یا شاید هم دارید و چون سوریه متحد ایران است، چشمتان را بر روی کشتارهای آنجا بسته اید.

اگر برای خودتان آبرویی قایل و قابل نیستید، آبروی مذهبتان را نبرید لطفاً. اینجا ایران نیست، اینجا «افغانستان» است.

۱۳۹۰ فروردین ۱۳, شنبه

گنه کرد در بلخ آهنگری

سلام

شنیده اید که می گویند «گنه کرد در بلخ آهنگری، به شوشتر زدند گردن مسگری»؟ حالا حکایت ما افغان جماعت نیز چنین است. یک نادان (از همانهایی که قرآن مسلمانان می گوید «مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا») آمده و در آمریکا (این هم از شانس بد آمریکایی‌ها است که طرف آمریکایی است) قرآن را گرفته و آتش زده. اینجا در افغانستان، یک ملای احمق تر از آن کشیش که ادامه آیه فوق الذکر توصیف ایشان است («بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» یا شاید که نه حتماً آیه «لَهُم قُلوبٌ لایِفقَهونَ بِها و لَهُم اعْیُنٌ لایُبصِرونَ بِها و لَهُم اذانٌ لایَسْمَعونَ بِها؛ اُولئکَ کالانعامِ بَل هُم اَضَلُّ اولئکَ هُمُ الْغافِلونَ») آمده است و مردم را در مزار شریف تحریک کرده، آنها هم خرتر از خود ملا صاحب، به دفتر سازمان ملل! حمله کرده و چند خارجی را کشته و حلال کرده اند.

یکی نیست به این ملای لا مذهب و آن مردم نادان تر از این ملا بگوید «فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ»؟

عمق حماقت ما را حدی نیست. هست؟