۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۰, پنجشنبه

یک اشتباه تایپی ...

سلام

مثل اینکه اشتباه فاحشی از طرف بنده رخ داده. در سؤال نظر سنجی نام جناب «سید جلال کریم» را به اشتباه «سید کریم جلال» نوشته ام. طلب بخشش دارم از همه عزیزان.

پس با این حساب مجبورم که سؤال را مجدداً جا گذاری کنم.

بسیار بخشش باشد

۱۳۸۸ اردیبهشت ۹, چهارشنبه

نیافته ام هنوز..

لطفاً کمک نمایید این قانون جنجال برانگیز احوالات شخصیه اهل تشیع را به دست آورم. اگر لینکی از متن کامل آن در اینترنت در اختیار دارید یا اگر جایی را می شناسید که بتوانم آن را به دست بیاورم لطفاً کمکم کنید.

یک جهان سپاس

۱۳۸۸ اردیبهشت ۷, دوشنبه

چند لحظه لطفاً...

سلام
یک هفته است که در آپدیت کردن این وبلاگ مشکل ایجاد شده است. تا کنون چهار بار سعی کردم مطلبی را آپلود کنم اما هر بار فقط توانسته ام وارد صفحه تایپ شوم. نمی دانم این سایت بلاگ سپات (یا همان بلاگر) چه دشمنی با من دارد که هر چند وقت باید مشکل جدیدی برایم خلق کند. شاید...
بگذریم.
در این وبلاگ سعی کرده ام هر از چندگاهی سوالاتی را مطرح کنم تا از دیدگاه خوانندگان راجع به موضوعات مختلف بیشتر مطلع باشم. این هم برای شخص خودم هست و هم ممکن است دیگران از اوضاع و احوال تفکرات بقیه مطلع شوند. نفعش به حال من این است که می توانم در مورد موارد مطروحه به یک نتیجه گیری برسم و بتوانم راجع به آینده و وقایع احتمالی پیش رو درک درست تری داشته باشم. شاید این امر برای دیگران مهم تلقی نشود اما برای خودم شخصاً اهمیت دارد. از همین رو وقت گرانبهای شما خوانندگان محترم را برای چند لحظه ای بیشتر می گیرم تا به سؤالاتی که در ذهن دارم و در گوشه بالا سمت راست وبلاگ به عنوان نظر سنجی قرار می دهم جواب دهید. این چند لحظه را نیز بر من ببخشید.
سؤال قبلی چیزهایی را در خود داشت که البته بسیار عیان است و نیاز به تحلیل هم ندارد. سؤال این بود که «امید شما نسبت به بهبود کلی شرایط افغانستان بعد از انتخابات سال آینده ریاست جمهوری تا چه اندازه است؟» و خلاصه جوابها اینکه:
خیلی زیاد: 16 درصد
زیاد: 16 درصد
امید اندک: 33 درصد
هیچ امیدی نیست: 33 درصد
اما نتیجه این آمار برای من هنوز هم کمی گنگ است که با چند سؤال دیگر برایم چیزهای بیشتری روشن خواهد شد. پس یاری ام کنید تا بتوانم به درک صحیح تری از احتمالات و واقعات آینده برسم. ضمناً سعی دارم در خلال همین مدت از جاهای مختلف و مسیرهای پشت پرده از پشت پرده انتخابات نیز اطلاعاتی به دست بیاورم.
از نظر من باید یاد گرفت که چگونه سنجید، فهمید، ارزیابی و پیش بینی نمود و در نهایت برنامه ریزی کرد.
پاینده باشید.

۱۳۸۸ فروردین ۳۰, یکشنبه

خیلی ...یم!

سلام

برگشته ام به کابل. در مدتی که دور از اوضاع و احوال سیاسی بودم حرف و حدیثهایی را راجع به «قانون احوالات شخصیه اهل تشیع» شنیدم و خبر دار شدم که تظاهرات هایی هم به پا شده و زد و خوردهایی هم انجام شده و بدتر از همه اینکه در این جنجالها متأسفانه افرادی هم کشته و زخمی شده اند. این مسأله در این چند روزه در صدر همه امور قرار گرفته و علی القاعده بنده هم باید راجع به آن بنویسم.

راجع به آن قانون باید بگویم که تا خودم آن را به دست نیاورده و نخوانم هیچ نظری نخواهم داشت. اما راجع به تظاهرات و خشونتهایی که اعمال شده باید بگویم که برای خودم، مردم افغانستان و مخصوصاً قوم هزاره متأسفم. متأسفم از اینکه دانسته و ندانسته دست به اعمال و حرکاتی می زنیم که با گفتار و اعتقاداتمان تضاد دارد و بدتر از همه اینکه برای دفاع از اعتقاداتمان دست به کارهایی می زنیم که اعتقاداتمان آن کارها را نهی کرده است. و دیگر اینکه بازیچه دست آخوندهایی شده ایم که کردارشان را همه می دانیم و خودشان را کاملاً می شناسیم. اما هنوز درس عبرت نگرفته ایم. این نابخردی تا کی و کجا ادامه خواهد داشت والله اعلم.

امروز البته از یکی از جوانان دشت برچی که یک لحظه با بنده احساس خودمانی کرد و در گوشی حرف زد چنین شنیدم که «وقتی خبر آمد که در جلوی مدرسه آقای محسنی تظاهرات زنان است و کار به زد و خورد کشیده دوستان سریعاً واکنش نشان داده و سوار موتر شدند که بروند و از اوضاع هرج و مرج به وجود آمده استفاده برده و حسابی از خجالت زیر ناف خود به در آیند.»

و من هاج و واج ماندم و مانده ام و هنوز نمی دانم در نقد این ماجرا چه بگویم.

۱۳۸۸ فروردین ۲۵, سه‌شنبه

ریش و خال!

سلام
عرض شود که روزی یکی از دوستان مریض احوال شد و ایشان را بردم بیمارستان. در اتاق معاینه دو زن نیز وارد شدند تا معاینات اولیه بر روی آنها انجام شود. یکی از آنها به نظرم 55 تا 60 ساله آمد و دیگری حدود 45 ساله. اما وقتی داکتر صاحب از آنها خواست که سنشان را بگویند اولی 25 ساله درآمد و دومی 23 ساله و هر دو خواهر بودند. این از این یکی.
سالیانی قبل در یک پروژه عام المنفعه کار می کردم. چند خانم خارجی نیز در آنجا همکارمان بودند. آنها به عنوان متخصصین برنامه به افغانستان آمده بودند. اما چهره و اندام و حرکات و طراوت رفتارشان نشان از جوانی می داد. با خود می اندیشیدم در بین این خارجی ها هم عجب افراد متقلبی پیدا می شود. قرار بوده چند متخصص با تجربه را برای این پروژه اختصاص دهند اما چند دختر جوان را فرستاده اند. از نظر من سن آنها چیزی بین 20 تا 30 سال بود. اما یک روز پاسپورت یکی از آنها را که پیرتر از دیگران دیده می شد به دستم رسید. حدس می زنید سن اش چند بود؟
48 ساله ... بقیه نیز سن و سالی در همین حدود داشتند.
اینجا بود که به سر خودم زدم که اگر دنیا و آخرتی هم هست برای همین هاست. خوش به حال همکاران و اطرافیان اینها در آن سوی آبها که صبح وقتی از خواب بر می خیزند و تا آخر شب، چشمشان به یک چنین افرادی می افتد و خود به خود طراوت و شادابی و جوانی در ظاهر و باطنشان رسوخ می کند. اما من و امثال من در این مملکت از بس قیافه های زشت و کریه و چتل و پیر و پر چین و چروک و ریش های پر مکروب و کاهو های سر چپه (همان برقع افغانی خودمان) را می بینیم در هر دقیقه چند دقیقه از ظاهر ما می گذرد. به 30 سالگی که می رسیم یک کلان سال 45 ساله دیده می شویم.
خال مهرویان سیاه و ریش افغانان سیاه، هر دو در صورت ولیکن این کجا و آن کجا (این هم یک نوع شعر بود دیگر!!!)

۱۳۸۸ فروردین ۲۴, دوشنبه

نتیجه نظر سنجی قبلی:

سؤال این بود که « امید شما نسبت به بهبود کلی شرایط افغانستان بعد از انتخابات سال آینده ریاست جمهوری تا چه اندازه است؟» و جواب ها:
خیلی زیاد: 16%
زیاد: 16%
امید اندک: 33%
هیچ امیدی نیست: 33%

تحلیل نتایج باشد برای یک فرصت مناسب. حرفهایی دارم.

از هر چه بگذریم سخن دوست خوشتر است!

سلام
از قدیم الایام گفته اند: «از هر چه بگذریم سخن دوست خوشتر است». اما من نمی دانم چرا در این دوره در هر جایی و هر مجلسی و هر مکانی که صحبت از سیاست نبوده و صحبت از چیزهای دیگر است همه چیز به مولوی صاحب ها و آخوند صاحب ها ختم می شود. به مجلس عروسی می رویم، می بینیم حرف از آخوندها و کارهای ناپسندشان است. به مجلس عزا می رویم می بینیم حرف از ملاها و عملکردشان است. به مجلس علمی می رویم حرف از ملاهاست. به مجلس عوام می رویم پشت سر ملاها حرف می زنند. به مجلس خواص می رویم غیبت آخوند جماعت را می کنند. من مانده ام که این چه روزگاری است که همه دارند پشت سر ملاها صحبت می کنند.
اینجا البته یک نکته وجود دارد و آن اینکه چرا آخوندها و ملاها نمی روند تحقیق کنند ببینند چرا نقل هر محفل و مجلس شده اند و بسیاری از مردم دارند از آنها بد می گویند. این همان چرایی است که ملاهای ما از جواب آن شدیداً ابراز انزجار می کنند اما برای حل این مشکل و آمدن بر صراط مستقیم گامی جلو نمی گذارند که هیچ، دیگران را به خاطر این طرز فکر به تکفیر و ارتداد متهم می کنند، به راحتی خوردن یک جرعه آب سالنگ.
البته شاید هم ایشان در دل مردم جای دارند وگرنه خوشتر از صحبت دوست یا صحبت درباره دوست چه می تواند باشد؟

۱۳۸۸ فروردین ۱۸, سه‌شنبه

عجب بزرگانی!

سلام
اینکه چند روز نبودم به دو دلیل است: اولاً خیر سرم در تعطیلات به سر می برم، ثانیاً باز هم خیر سرم در سفرم. باز هم عفو کنید.
امسال را با سفر شروع کردم و در طی ده روز شروع سال سه سفر داشته ام. فکر کنم تا آخر امسال نیز بسیار سفر کنم. اما مشکل بزرگ این است که از همان روز دوم تعطیلات از دفتر تماس گرفتند و گفتند که چند فایل می فرستیم که باید روی آنها کار کنی چون هیچ کس دیگری غیر از تو نمی تواند از عهده اش برآید. و اینگونه شد که یک هفته اول تعطیلاتم خراب شد. دردسر بسیار بزرگی است که در بین یک جمع کاری تنها خودت باشی که از عهده یک کار برآیی و کسی دیگر نتواند کمکت کند. حتی در زندگی هم خیلی وقتها چنین مشکلی پیدا می شود. بسیاری اوقات هیچ کس نیست که بتواند کار بسیار مهم و بزرگی را انجام دهد و خودت باید دست به کار شوی. به اینجا که می رسم دو چیز به ذهنم می رسد:
اول اینکه خوشحال می شوم که در سطحی قرار دارم که کسی از اطرافیانم در آن حد نیست.
دوم اینکه نگران می شوم که اگر من بنا به دلایلی نتوانم به انجام کاری برسم و آن کار به سرانجام نرسد چه مشکلاتی برای خودم و دیگران به وجود می آید.
این نکته چند وقت قبل مرا به یک نتیجه رساند. حال می فهمم چرا جامعه اسلامی و کشورهای این منطقه زمانی در بالاترین سطح علم و تکنولوژی بوده اند ولی از آن تکنولوژی چیزی به ما نرسیده و این زمان در سطح پایین علمی هستیم. بزرگان علمی و فنی این منطقه روزگاری چنان شاهکارهای علمی و هنری و فنی خلق می کرده اند که تا کنون شهرت و آوازه آن آثار و حتی خود آثار به جای مانده است. به عنوان نمونه می توان از تاج محل در هندوستان، مناره جنبان اصفهان و حمام فین در ایران و بسیاری اماکن و آثار دیگر در افغانستان و ایران و عراق و هند و سایر جاها نام برد که اگر زبده ترین انجینران و طراحان این زمان بخواهند نه تنها نمی توانند مانند آنها را دوباره بسازند بلکه حتی نمی توانند ترکیب موادی که آن زمان استفاده شده است را بیابند.
از نظر من یکی از بزرگترین دلایلی که این علم به دست آیندگان نیافتاده این است که آن جناب بزرگان علمی و فنی از بخل و ترسی که داشته اند علمشان را نزد هیچ کس حتی نزدیک ترین شاگردانشان فاش نکرده اند و در هیچ کتابی نیز ننوشته اند تا کسی پیدا نشود که به مقام علمی و فنی آنها برسد و جای آنها را بگیرد. و چنین شده که علم گذشتگان این خطه عالم به زیر خاک رفته بی آنکه کسی از آن بهره برده و در راه رشد بیشتر جامعه استفاده شود.
در حالی که در دیگر سمت دنیا، استادان بزرگ شاگردان بزرگتری را تربیت می کردند و آنچه داشته اند در کتابها ثبت می کرده اند تا آیندگانشان از آنها بهره برده و در راه رشد و اعتلای خود و جامعه خود استفاده کنند. فکر کنم من هم باید به فکر یک یا چند جانشین باشم تا در غیاب من از عهده کارهایم برآیند.
وای! وقتی برگردم چقدر کار دارم!

۱۳۸۸ فروردین ۱۲, چهارشنبه

خواب خوش!

سلام
امشب از تلویزیون لمر برنامه ای را دیدم راجع به دزدی و سرقت. هرچند نتوانستم آن را به طور کامل تماشا کنم اما دو چیز خیلی برایم جالب بود.
یکی اینکه با یکی از شهروندان محترم مصاحبه شده و نظر ایشان راجع به دزدی گرفته شد. ایشان تقصیر دزدیها را انداختند گردن افرادی که بیکار هستند و چرس می زنند و قطعه بازی می کنند. راه حل ایشان هم این بود که دولت ایشان را گرفته و «سر ایشان را از تن جدا کند». باز هم بگوییم که ما مردم صلح دوست و خوش قلب و عاطفی هستیم!
دوم اینکه با یکی از مسؤولین (فکر کنم رییس بالا رتبه پولیس بود) مصاحبه شد. ایشان فرمودند که شکر خدا دزدی از خانه های شخصی بسیار کم شده و رو به صفر می رود. من نمی دانم که این اطلاعات دقیق را ایشان چگونه به دست آورده است. اما تا آنجایی که من خودم با آن مواجه شده ام و از دیگران شنیده ام، آنقدر دزدی از منازل زیاد است که بسیاری از مردم به فکر تهیه سلاح (حتی به صورت غیر قانونی) شده اند تا از خانه های خود محافظت کنند. حتی چند وقت پیش به خانه خود بنده دستبرد زدند و یک سری لوازم را بردند آن هم در حالی که روبروی اقامتگاه بنده نیروی امنیتی به صورت شبانه روزی حضور دارد. و اگر باور کنید باید بگویم که جرأت نکردم بروم به پولیس شکایت کنم زیرا می دانستم که باید باز هم پول خرج کنم تا کسی به ظاهر به کارم رسیدگی کند و در نهایت هم هیچ دزدی یافت نمی شود و هم اینکه ترس خوردم که آدرسم در لیست سرقت های احتمالی قرار گیرد و باز هم مورد سرقت قرار گیرم.
البته می دانم که در بین پولیس انسانهای بسیار شایسته و دلسوز و درستکاری نیز هستند اما متأسفانه چنان حوادث ناگواری توسط افراد پولیس رخ داده که نام پولیس را علی رغم وجود افراد پاک بد کرده است طوری که بسیاری اعتماد خود را نسبت به پولیس از دست داده و این حوادث را به پولیس گزارش نمی دهند.
این جناب مسؤولی هم که در پولیس است و نظرش خیلی مثبت بوده احتمالاً در محله ای امن زندگی می کند و از آنجایی که مسلح است کسی به سراغ منزلش نرفته و ایشان فکر می کند که نرخ سرقت از منازل رو به کاهش است.
خواب دیدی خیر باشد مدیر صاحب!