صبح که از محل اقامتم می زنم بیرون، شب دیر وقت و خسته و کوفته بر می گردم. حس خمیازه کشیدن هم ندارم تا چه رسد به بیدار نشستن.
امشب هم باید تا صبح در یک شفاخانه بیدار بنشینم بر بالین یکی از دوستان خانوادگی که اینجا تنهاست و قرار است تا ساعاتی دیگر عمل شود و کسی از اقوامش نیز در کنارش نیست. آمده ام کمی لوازم با خود بردارم. دیشب هم که خیلی کم خوابیدم.
با این روند، فکر کنم فردا شب خودم در بیمارستان بستری شوم.
هنوز هستم. ببخشید که چند روزی است اوضاع وبلاگم به هم ریخته و از من خبری نیست. بسیار عذر می خواهم.
امشب هم باید تا صبح در یک شفاخانه بیدار بنشینم بر بالین یکی از دوستان خانوادگی که اینجا تنهاست و قرار است تا ساعاتی دیگر عمل شود و کسی از اقوامش نیز در کنارش نیست. آمده ام کمی لوازم با خود بردارم. دیشب هم که خیلی کم خوابیدم.
با این روند، فکر کنم فردا شب خودم در بیمارستان بستری شوم.
هنوز هستم. ببخشید که چند روزی است اوضاع وبلاگم به هم ریخته و از من خبری نیست. بسیار عذر می خواهم.
پاینده و سالم و شاداب باشید
0 comments:
ارسال یک نظر