۱۳۹۲ آبان ۲۶, یکشنبه

حضور طالبان در لویه جرگه قطعی شد

طالبان به شکل رسمی و عملی نه تنها حضور خود را در لویه جرگه اعلان داشتند بلکه میزان اثر گذاری خود را نیز به رخ کافه مردم افغانستان کشاندند.

دیروز بعد از ظهر، طالبان با انجام حمله انتحاری در نزدیکی محل برگزاری لویه جرگه به همگان فهماندند که در لویه جرگه حضوری پر شر و آتشین دارند. البته من نمی دانم چرا جناب کرزی صاحب هنوز خواهان حضور آنها در لویه جرگه است!!!

آیا حضوری پر رنگ تر از این می خواهد؟؟؟؟

۱۳۹۲ مهر ۲۸, یکشنبه

چند دلهره صبحگاهی

صبح که از خواب بلند می شوی، دوست داری روزی پر از شادی و موفقیت در پیش رو داشته باشی. رویت را می شویی و در آینه به خود می نگری که می بینی یک تار موی سفید دیگر نیز بر پیشانی یا پشت گوشت اضافه شده است. با خود می گویی «زندگی است دیگر، چاره ای نیست. اما من هنوز هستم. محکم و پابرجا.»

صبحانه را خورده یا ناخورده بیرون می زنی به امید پیدا کردن لقمه نانی برای خانه یا دیدار دوست و فامیل، یا انجام امور اداری یا هر دلیل دیگر. دختران و پسرانی را می بینی که در حال مکتب رفتن هستند یا اینکه هنوز ساعت به 10 نرسیده، از مکتب بر می گردند. با خود می گویی مشکلات مکتب ها نیز بخیر برطرف می شود.

در سر چهار راهی نمی دانی چراغ سبز است یا سرخ. عادت کرده ای به عبور از بین موترهای لندکروزر که پشت سرش هم دو سه موتر دیگر زوزه کشان می آیند و اگر فاصله یک متری را رعایت نکنی احتمالاً یا توسط موتر یا توسط فیر محافظین به دیار باقی شتافته ای. آن طرف سرک، تازه می بینی چه گرد و غبار غلیظی در هوا پخش شده و گلویت را آزار می دهد. اهمیت نمی دهی چرا که می دانی شهرداری کابل در دو طرف سرک ها نیم متر یا یک متر را خامه رها کرده است جهت معطر نمودن فضا با گرد و غبار.

موتر تونسی می آید و سوار می شوی. اگر کفش هایت را پاک کرده و رنگ زده باشی، مطمئناً اشتباهی استراتژیک مرتکب شده ای. اگر هم لباست را اتو کرده باشی، باز هم اشتباهی مهلک انجام داده ای چرا که در چوکی های دو نفره؛ چهار نفر باید بنشینند و پشت چوکی راننده نیز سه نفر، جمعاً 14 نفر در یک موتر با گنجایش استندرد 6 نفر. اما مهم نیست. مهم این است که موتری برای رسیدن به مقصد پیدا نموده ای و راننده های تونس هم باید امرار معاش نمایند.

در داخل موتر به این می اندیشی که کدام کار عقب افتاده داری یا کدام کار را باید اول انجام دهی یا مشکلات خانوادگی را چطور پشت سر بگذاری. زندگی است دیگر، همیشه همینطور است. اما تو هنوز هستی، محکم و پابرجا.

در یک لحظه صدایی می شنوی و بعد …

خدا رحمتت کند. به انتحاری برابر شدی!!!

۱۳۹۱ اسفند ۱۴, دوشنبه

برو خانه نان بخور!

نفر آمده داخل رستوران در بخش فامیلی. چند زن هم همراه دارد که فقط چشمهایشان دیده می شود و نه حتی ابروهایشان! سر تا پا سیاه. یکی دو تایشان که اصلاً چشمهایشان هم دیده نمی شود.

صاحب رستوران را فرا خوانده که من یک جایی می خواهم که از دیدرس به دور باشد. وقتی فهمیده تنها جای امن، یکی از گوشه های انتهایی رستوران است، به صاحب رستوران می گوید پس مردهای حاضر در رستوران را طوری بنشانید که پشتشان به ما باشد! و صاحب رستوران مانده است که با این آقا چه کند!

خوب تو اگر خیلی غیرتی هستی، غذا بگیر ببر خانه با عیالات میل کن. نه باعث اسباب زحمت خودت و عیالت بشو، نه باعث زحمت رستوران، نه آزار و اذیت مردم!

در اینجا به این عمل می گویند حفظ حقوق زن!

۱۳۹۱ اسفند ۱۱, جمعه

خاک د سرمان، با این مقاماتمان!

به هدف تطبیق فرمان اخیر ریاست محترم جمهور کشور نسبت حذف لهجه ها!!! و کلمات بیگانه، چنین انشاء می گردد که:

مه از طریق ای وبلاگ سعی بلیغ و جدی عظیم جناب محترم الحاج حامد کرزی ره فصل الخطاب هر افغان دانسته می باشم و به هر فرد ملت که بخواهد مفاد این فرمان ره استعمال ننماید حکم می کنم که اگه کسی ره ببینم که د شهر کابل به لهجه هرات، د هرات به لهجه تهران، د مزار به لهجه کابل، د خوست به لهجه کندهار، د مالستان به لهجه ریگستان و نظایر آن صحبت می کنه، وقتاً فوقتاً چنان د دهانش بزنم که رییس صاحب جمهور د ای روزا به سر خود می زنه.

د ایجه باید تأکید کنم که استعمال هر نوع کلمه خارجی خلاف نظر آن جلالت مآب، من حیث محاربه با دین و ایمان بوده می تواند. قسماً موجبات تکدر خواطر مقامات کابینه دولت جمهوری اسلامی افغانستان را فراهم آورده خواهد توانست.

خاک د سرمان، با این مقاماتمان!

۱۳۹۱ اسفند ۹, چهارشنبه

ظرف دو هفته دولت را ترک کنید

به تأسی از فرمان تاریخی محترم حامد کرزی مبنی بر خروج نیروهای خارجی از میدان وردک ظرف دو هفته به دلیل دریافت گزارش هایی در مورد آزار و اذیت مردم بی گناه توسط این نیروهای بزدل، ادامه فرمان آن مقام محترم که در رسانه های داخلی و بین المللی سانسور شده است در اینجا می آید:

4- (سه مورد اول را در سایت رییس صاحب جمهور بخوانید) از آنجا که اکثر کارمندان ادارات دولتی افغانستان غرق در فساد هستند و باعث آزار و اذیت شهروندان می گردند و باعث شده اند که من در مقام اول فاسدترین دولت دنیا قرار بگیرم، لذا کلیه کارمندان دولت موظف هستند ظرف مدت دو هفته از کار خود استعفا داده یا تقاعد حاصل نمایند.

5- به کلیه وزرا و رؤسای عمومی ادارات وظیفه سپرده می شود اگر بعد از دو هفته هر شخص ملکی بخواهد از دروازه ادارات داخل گردد (چه کارمند و چه مراجعه کننده) سریعاً وی را جلب نموده و به اداره محترم ثارنوالی تحویل دهند.

6- از آنجا که اداره محترم ثارنوالی نیز خالی خواهد شد، فرد جلب شده را به ارگان های قضایی تحویل دهند.

7- ببخشید، یادم نبود آنجا هم کسی نمانده است. فرد مورد نظر را به، به، … اصلاً فرد مورد نظر را به ریاست دفتر، (نه آنجا هم که کسی نمی ماند)، به خود من تحویل دهند.

8- به دلیل استعفای وزرای محترم، لذا هر کس هر کسی را دید که می خواهد وارد اداره بشود، سریعاً جلب نموده بیاورد پیش خودم تا به مشکلش رسیدگی نمایم.

9- چون اگر من هم استعفا بدهم، دیگر کسی نمی ماند تا از مردم افغانستان نمایندگی نماید، لذا این حکم شامل خود جنابم نمی شود.

حامد کرزی

رییس جمهور اسلامی افغانستان

۱۳۹۱ بهمن ۲۵, چهارشنبه

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

files_blogSystem_blogs_arash__arash_khamooshi23[w730xhmresizeByMaxSize]

برای فهمیدن هر مطلبی باید درکی از آن داشت. شعر نیز از همان مقوله است. اما اینجا در این کابل، شاید هیچ کس نتواند عمق این شعر احمد شاملو را درک کند، چون:

1- اینجا نمی شود در شب بدون مهتاب بیرون رفت، چون یا در گل و لای کوچه می افتی، یا سر و دست و پایت می خورد به یه جایی که تا صبح باید از درد فغان بر آری.

2- اینجا در شب مهتابش هم بخواهی بروی به کوچه، گرفتار سگ های با اخلاق کابل می شوی. اگر سالم بروی، احتمالاً سالم بر نخواهی گشت!

3- اینجا یک بار رفتی به کوچه، دیگر از کوچه رفتنت سیر خواهی شد و دیگر باز به کوچه نخواهی رفت چه برسد به اینکه همان کوچه قبلی باشد.

4- ما ملت، مرغ و خروسیم! نزدیک غروب که می شود، در شهر صحنه فرار آدم ها را می بینی که نمی خواهند بعد از غروب آفتاب به خانه برسند. حتی خانم ها!!! وقتی مردم یک شهر نمی خواهند اول شب بیرون بمانند، مگر آدم دیوانه باشد که نیمه شب پایش را بگذارد به کوچه!

5- گیرم که شب هم به کوچه برویم، اصلاً مگر حس و حالی مانده است که شعر بخوانیم و معنایش کنیم.

بخوابید، در کوچه های کابل هیچ خبری نیست!

n00053177-r-b-006