فرهنگ چیزی است که در تمام شئونات زندگی دیده می شود. حتی برای استفاده از هر چیز باید فرهنگ استفاده آن هم رعایت شود. یکی از مشکلاتی که در ممالکی مانند افغانستان وجود دارد این است که خیلی از چیزها را بدون فرهنگ آن وارد کرده و استفاده می کنیم. نمونه ای از آن را می توان موتر سواری دانست. در شهر کابل سالیانی است که از چراغ ترافیکی خبری نبوده است. دو سال قبل بر سر چند چوک شهر چراغهای ترافیکی نصب کردند اما پس از مدتی از کار افتادند یا اینکه آنها را از کار انداختند. یک بار خودم شاهد بودم که یک راننده پشت چراغ سرخ ایستاد اما هر موتری که از پشت سر وی می آمد بدون توجه به چراغ سرخ، از آن عبور می کرد. راننده بافرهنگ هم هر چه ایستاد دید هیچ کس جز او به این چراغها اعتنا نمی کند و تنها او است که در وسط سرک ایستاده است. پس از چند لحظه و قبل از اینکه چراغ سرخ سبز شود او نیز از ایستاده شدن پشت چراغ سرخ خجالت کشیده و از چراغ عبور کرد.
این روزها نیز تعدادی چراغ ترافیکی در برخی قسمتهای شهر نصب شده است اما آنچه که شاهد آن هستیم این است که اگر پولیس نباشد چراغ ترافیکی به هیچ هم نمی ارزد. فکر کنم قبل از نصب این چراغها ابتدا باید ترافیک کابل از طریق رسانه های عمومی نحوه استفاده از آنها را آموزش دهد وگرنه اگر تاکنون بر سر هر چوک یک یا دو پولیس می ایستادند از این به بعد باید حداقل چهار پولیس بایستند تا هیچ کس از چراغ سرخ عبور نکند.
این روزها نیز تعدادی چراغ ترافیکی در برخی قسمتهای شهر نصب شده است اما آنچه که شاهد آن هستیم این است که اگر پولیس نباشد چراغ ترافیکی به هیچ هم نمی ارزد. فکر کنم قبل از نصب این چراغها ابتدا باید ترافیک کابل از طریق رسانه های عمومی نحوه استفاده از آنها را آموزش دهد وگرنه اگر تاکنون بر سر هر چوک یک یا دو پولیس می ایستادند از این به بعد باید حداقل چهار پولیس بایستند تا هیچ کس از چراغ سرخ عبور نکند.
0 comments:
ارسال یک نظر