۱۳۸۷ خرداد ۳۱, جمعه

پست 56: عمل به مثل

یکی از چیزهایی که خداوند به مسلمانان مجوز استفاده داده بحث قصاص است یعنی اینکه در مقابل هر عمل نیک یا بدی که نسبت به کسی، قومی یا عده ای انجام شود آن فرد یا عده هم حق دارند عین همان را در مقابل تلافی کنند. هر چند در دین مبین اسلام بیشتر به بخشش و عفو و رحمت توصیه شده اما این هم حدی برای خود دارد و اگر کار از خط سرخ آن گذشت دیگر چاره ای جز اقدام متقابل نیست.
پاکستان از دیرباز به دخالت و ایجاد هرج و مرج به شکلهای مختلف در داخل کشور دست زده است و می زند اما همواره هم با پررویی تمام داعیه دوستی و برادری دارد. این را نه تنها مردم افغانستان که حتی مردم پاکستان و تمام دنیا می دانند اما تا کنون با این کشور ریاکار برخورد جدی و یا حتی تهدید و لحن کلام جدی به کار نرفته است مگر چند روز قبل که آقای کرزی لحن جدی مقابله را به کار برد آن هم نه در برابر دولت پاکستان بلکه در برابر طالبان پاکستانی.
بر فرض اینکه آقای کرزی در اینباره جدی صحبت کرده باشد، که بعید می دانم، باید از آقای کرزی خواست که ابتدا امنیت بسیار شکننده کنونی را در داخل مستحکم کند و پس از آن به فکر هدف قرار دادن نیروهای طالب در خاک پاکستان باشد. این گفته آقای کرزی بیشتر به یک جوک شبیه است تا یک حیله یا حربه سیاسی.
چرا که اعلان جنگ در مقابل طالبان اعلان جنگ در مقابل دولت پاکستان است چه این دولت پاکستان و اداره استخبارات آن است که طالبان را مستقیم و غیر مستقیم حمایت می کند. یک روز با کمک مالی و تسلیحاتی و زمانی دیگر با امضای قرارداد صلح. اما به هر حال در شرایط کنونی که نیروهای خارجی نیز در کشور حضور دارند و پشتیبانی جهانی از دولت افغانستان وجود دارد باید از این نقطه قوت استفاده شود و با تیزهوشی و تدبیر عمل و سیاستی در پیش گرفته شود که اگر ضرری هم در پی دارد مفاد آن بر ضرر آن فایق آید.
در صورتی که حرف آقای کرزی را جدی بگیریم، جنگ عملاً شاید کاربرد خاصی نداشته باشد و مشکلی را حل نکند اما احتمالاً سیستم هدف قراردادن طالبان و مخصوصاً سران آنها در مرکز حضورشان بتواند تا حدی کارگشای برخی مشکلات باشد اما با دقت و نظم صحیح تا خدای ناکرده جنگ منطقه ای که نتیجه ای جز آوارگی و بی خانمانی مردم بیگناه منطقه ندارد حاصل نگردد. چه بخواهیم و چه نخواهیم پاکستان سالهاست که با افغانستان در حال جنگ است و بر این کار خود اصرار دارد.
وقت آن است که ما نیز دفاعیه خود را از طریق عمل متقابل به مثل نشانش دهیم اما آیا روش پیشنهادی آقای کرزی راهگشا است؟

۱۳۸۷ خرداد ۳۰, پنجشنبه

پست 55: شما سختی بکشید تا دیگران راحت باشند

کشت خشخاش ذاتاً کار ناپسند و نامشروعی نیست زیرا اولاً تریاک مخلوقی است که خداوند آن را قابل خلق دانسته و ثانیاً فقط مورد استفاده نادرست ندارد بلکه برای آن خواص مفید بسیاری نیز ذکر شده است. تنها نکته در کشت این ماده این است که فقط باید در راه صحیح استفاده شود.
اما در کشور ما بر اساس سیاست و در دنیا بر اساس واقعیت کشت خشخاش را می خواهند کنترول کنند. معنی اینکه در دنیا بر اساس واقعیت می خواهند کشت این ماده را کنترول کنند این است که خشخاش به میزان مورد نیاز صنایع دواسازی و صرف به منظور اهداف مفید کشت و برداشت شود تا جلوی اعتیاد به مواد مخدر گرفته شود. اما معنی اینکه در کشور ما بر اساس سیاست می خواهند کشت خشخاش را کنترول کنند این است که به عده ای اجازه کشت یا فرصت کشت را می دهند اما به عده ای دیگر اجازه نمی دهند یا اینکه با یک سیاست ناصحیح فرصت را برای عده یا منطقه و قومی فراهم می کنند و همین فرصت را از عده دیگر می گیرند و ای کاش این کار را بر اساس منافع اقتصادی و شرایط ناگزیر منطقه ای به انجام برسانند بلکه دقیقاً همان پروسه قوم محوری و زبان گرایی به انجام رسیده است حال یا عمداً یا سهواً.
به طور نمونه کشت خشخاش را با سیاست پیگیرانه ای در بدخشان به صفر یا مقدار بسیار اندکی رسانده اند در حالی که تنها چیزی که در بدخشان می تواند قوت لا یموت مردم آن را فراهم آورد همین خشخاش است و بس. به لحاظ جغرافیایی بدخشان یکی از صعب العبور ترین بخشهای افغانستان است و کوهستانی بودن آن گواه این است که در این مناطق اصولاً باید چیزی کشت شود که بتواند نیازهای اقتصادی مردم محل را برآورده کند و تنها چیزی که در شرایط حاضر می تواند گره گشای اقتصاد ناتوان مردم کوهستان نشین بدخشان باشد کشت خشخاش است چرا که نیاز به زمین صاف و خاک بسیار مرغوب ندارد. و بدخشان نیز دارای راه و جاده و خاک و زمین مناسب نیست. امکانات دیگر صنعتی هم ندارد که بتواند مردمش را نان بدهد. حتی در بدخشان یک ولسوالی به نام «شقنان» وجود دارد که به تعبیر یکی از دوستان نام اصلی آن به خاطر مشکل بودن پیدا کردن نان «شخ نان» بوده که به مرور تبدیل به «شقنان» شده است.
اما در روی دیگر سکه هم اکنون شصت درصد خشخاش افغانستان در هلمند و نواحی پشتون نشین تولید می شود جایی که آب و زمین مرغوب و فراخ به فراوانی یافت می شود اما سیاست دولت در از بین بردن کشت خشخاش در این نواحی به آن شدت و حدت انجام شده در بدخشان نبوده است. حتی آنچنان این عمل به راحتی انجام می شود که مزارع کشت خشخاش را در کنار جاده های عمومی می بینیم ولی چیزی که عیان است اینکه هیچ کسی نیست تا حداقل جلوی اینگونه کشت علنی و عیان خشخاش را بگیرد تا چه رسد به ولسوالی های دور از سرک عمومی و آنچه هم که تا کنون از سوی دولت دیده شده اینکه یا عمداً یا سهواً این سیاست دوگانه هنوز اجرا می شود و اگر هم معدود مواردی از معدوم کردن اراضی کشت خشخاش در نواحی پشتون نشین دیده شده است نه تنها کافی نبوده و نیست بلکه تنها به حیله و کلاهی می ماند که بر سر افکار عامه گذارده می شود.
مردم بدخشان و سایر نقاط باید تاوان سیاست چوکی نشینانی را بپردازند که قوم گرایی و زبان گرایی را در همه جوانب گسترش داده و می دهند. چه به عمد و چه به سهو.

۱۳۸۷ خرداد ۲۹, چهارشنبه

پست 54: چراغهای ترافیکی در کابل

فرهنگ چیزی است که در تمام شئونات زندگی دیده می شود. حتی برای استفاده از هر چیز باید فرهنگ استفاده آن هم رعایت شود. یکی از مشکلاتی که در ممالکی مانند افغانستان وجود دارد این است که خیلی از چیزها را بدون فرهنگ آن وارد کرده و استفاده می کنیم. نمونه ای از آن را می توان موتر سواری دانست. در شهر کابل سالیانی است که از چراغ ترافیکی خبری نبوده است. دو سال قبل بر سر چند چوک شهر چراغهای ترافیکی نصب کردند اما پس از مدتی از کار افتادند یا اینکه آنها را از کار انداختند. یک بار خودم شاهد بودم که یک راننده پشت چراغ سرخ ایستاد اما هر موتری که از پشت سر وی می آمد بدون توجه به چراغ سرخ، از آن عبور می کرد. راننده بافرهنگ هم هر چه ایستاد دید هیچ کس جز او به این چراغها اعتنا نمی کند و تنها او است که در وسط سرک ایستاده است. پس از چند لحظه و قبل از اینکه چراغ سرخ سبز شود او نیز از ایستاده شدن پشت چراغ سرخ خجالت کشیده و از چراغ عبور کرد.
این روزها نیز تعدادی چراغ ترافیکی در برخی قسمتهای شهر نصب شده است اما آنچه که شاهد آن هستیم این است که اگر پولیس نباشد چراغ ترافیکی به هیچ هم نمی ارزد. فکر کنم قبل از نصب این چراغها ابتدا باید ترافیک کابل از طریق رسانه های عمومی نحوه استفاده از آنها را آموزش دهد وگرنه اگر تاکنون بر سر هر چوک یک یا دو پولیس می ایستادند از این به بعد باید حداقل چهار پولیس بایستند تا هیچ کس از چراغ سرخ عبور نکند.

۱۳۸۷ خرداد ۲۰, دوشنبه

پست 53: جام جهانی اروپا!!!

نه. اشتباه نخواندید. این دقیقاً همان جمله ای است که گزارشگر تلویزیون نور در ابتدای بازی آلمان – لهستان در بازیهای یورو 2008 بیان شد. امثال این اشتباه های فاحش در تلویزیونهای ما بسیار دیده می شود. هیچ معلوم نیست کسانی که گزارشگری یک بازی فوتبال را قرار است بر عهده بگیرند تا چه حد اهل فوتبال هستند یا حداقل از فوتبال اطلاعات دارند. به عنوان یک مثال دیگر دوستان گزارشگر تلویزیون آینه در یک اظهار نظر جالب معلوماتی که نشان از معلومات فوق العاده ایشان از عالم ورزش و مخصوصاً فوتبال می دهد شب یکشنبه در بین یکی از بازیهای یورو 2008 چنین معلومات دادند که «جام ملتهای اروپا» همانند «جام باشگاه های اروپا» نیست و از هر کشور تنها یک تیم ملی می تواند شرکت کند!!!
نمی دانم این عزیزان این همه معلومات را از کجا به دست می آورند که در بین بازی آنها را از خود به بیرون تراوش می دهند. این درست است که گزارشگری وزرشی در کشور ما امری جدید است و سابقه دراز ندارد اما این دلیل نمی شود که افرادی که اطلاع صحیح از فوتبال ندارند یا اگر دارند قادر به صحبت کردن نیستند برای کار گزارشگری که امری دشوار است برگزیده شوند. غیر از معدود افرادی که در یک یا دو تلویزیون گزارشگری آنها تا حدی قابل قبول است، متأسفانه اکثر گزارشگرهای فوتبالی دارای اشتباهات فاحش، یا عدم توانایی در بیان و یا کمبود معلومات ورزشی هستند.
کیفیت چیزی است که در اندیشه ما کمتر جای باز کرده است.

۱۳۸۷ خرداد ۱۸, شنبه

پست 52: ما ذاتاً خرابکاریم

چند روز قبل موتر خود را در محلی پارک کردم که همیشه پارک می کردم و علاوه بر من دیگران نیز موترهایشان را پارک کرده بودند. محل فوق نه یک محل نظامی و امنیتی است و هیچ لوحه ترافیکی که نشان عدم توقف یا پارک باشد در آنجا وجود ندارد. سرکی است دارای پهنای زیاد و نیز یک طرفه. به هر حال نیم ساعتی را برای انجام کاری گذراندم و هنگامی که به سراغ موتر خود آمدم دیدم که پنچر است. مطمئن شدم که پولیس ترافیک هوای آن را خالی کرده است. اما چرا و به چه دلیل، نه من می دانم نه دیگرانی که این بلا بر سر ایشان آمده بود. به هر صورت تایر را تبدیل کردم و هنگامی که دقت نمودم دیدم که جناب پولیس به جای اینکه فقط هوای تایر را خالی کند، آن را با یک درفش سوراخ نموده است و علی الاجبار باید پنچری گرفته شود و به این ترتیب حدود یک ساعت از وقتم را از دست دادم آن هم در هوای بسیار گرم و متعفن کابل.
هیچ کس نیست از پولیس ترافیک بپرسد که اگر محلی برای توقف ممنوع است چرا لوحه عدم توقف ندارد؟ چرا همیشه می شود در آنجا نگه داشت اما برخی مواقع نمی شود؟ اگر هم قرار است شخص مهمی از آنجا رد شود دلیل پنچر کردن موترهای اطراف چیست؟ آیا با پنچر کردن آنها امنیت افراد عبوری تأمین می شود؟

بر فرض که ایستادن در یک مکان ممنوع باشد، چرا به جای خالی کردن هوای تایرها، آنها را سوراخ می کنند و هزینه اضافی بر صاحب موتر و اتلاف وقت را باعث می شوند؟ پولیس ما اگر پولیس باشد ظرف این چند سال سیستم جریمه ها را درست می کرد تا دیگر شاهد این روش جریمه عهد حجری یا ماقبل تاریخ نمی بودیم. وقتی پولیس این کشور به جای اصلاح کردن، خرابکاری می کند از طالبان دیگر توقعی باقی نمی ماند.ما تا کی می خواهیم به این نافهمی های خود ادامه دهیم؟

۱۳۸۷ خرداد ۱۷, جمعه

پست 51: آیا ما بت پرستیم؟؟؟!!!

شورای علمای هرات نسبت به ایجاد یک سینما در این شهر واکنش نشان داده و آن را مخالف هدایات دینی دانسته است. من نمی دانم اعضای شورای علمای هرات را چه کسی یا کسانی انتخاب کرده است که چنین رفتار و عکس العمل نابخردانه ای از خود بروز می دهند. هر وقت که می شنوم یا می بینم عده ای به نام «علما» با علم و تکنولوژی و پیشرفت مخالفت می کنند از کلمه «علما» تنفر پیدا می کنم. نمی دانم عده ای که این گونه با مظاهر تمدن و فرهنگ و پیشرفت مخالفت می کنند چگونه جرأت می کنند که خود را «عالم» بدانند آن هم عالمی که به نیابت از مردم صحبت می کند چرا که صرف اینکه کسی در هر رشته ای علم داشته باشد و نظر خود را بگوید مشکلی ایجاد نمی کند اما اینکه عده ای خود را نماینده مردم یا حتی نماینده خدا در زمین بدانند و بخواهند هر چیز را مطابق میل و تصمیم خود پیش ببرند و نام عالم بلا منازع بر خود بگذارند بسیار اسفناک است.
یکی از مشکلات ما مردم این است که متأسفانه اختیار عقل خود را به دست دیگران داده و آنها را همه کاره خود قرار می دهیم. وظیفه یک عالم دین ارشاد است آن هم به نحو صحیح نه اینکه از راه زور بخواهد باورهای شخصی و برداشتهای دینی خود را به کام دیگران بریزد. این مردم هستند که باید تصمیم بگیرند که کدام کار صحیح است و کدام نه و جواب روز آخرت خویش را خود خواهند داد.
اگر بنا به ادعای شورای علمای هرات تماشا و نگهداری عکس و فیلم ابتذال و بت پرستی است در این صورت اکثر مردم افغانستان بت پرست هستند چرا که عموم مردم عادت به تماشا و نگهداری فیلم و عکس دارند.

۱۳۸۷ خرداد ۱۵, چهارشنبه

پست 50: قانون یک طرفه

هر چه سعی می کنم که در مورد مسایل مربوط به اختلافات قومی و زبانی و مذهبی موجود چیزی ننویسم، مثل اینکه نمی شود. یا رفتارهای ملت نمی گذارد، یا قوانین دولت و پارلمان، یا آقای کریم خرم. تا به کی می خواهیم به این جار و جنجال ها ادامه دهیم، خدا می داند. به هر حال فعلاً که وضع همین است و مسلماً اولین کار این است که آن قدر بنویسیم تا یا خسته شویم (که نمی شویم) یا اینکه همه بر سر عقل آمده و هر چیز را به طور صحیح و عادلانه و منطقی بر سر جای خویش قرار دهیم. حال می پرسید اکنون چه شده است؟ چیز خاصی اتفاق نیافتاده. همان بحث همیشگی حق طبیعی استفاده از زبان مادری است اما نکته ای دیگر به همراه دارد.
چندی قبل در پارلمان نیز این بحث به جریان افتاد که چرا فارسی زبانان نباید از کلمات فارسی برای نام گذاری ادارات و مراکز دولتی استفاده کنند. برای کوتاهی مطلب تنها دو نکته کافی است که ذکر شود:
1- اگر فارسی زبان رسمی کشور است پس چرا نباید برای مراکز دولتی نام فارسی نهاده شود و همه باید پشتو باشد؟ اگر جواب این است که در قانون اساسی این مطلب ذکر شده است به نظر بنده باید قانون اساسی را مطابق حقوق طبیعی و عقلانی عیار و تصحیح کرد نه اینکه به زور قانونی را به حلق مردم بریزیم که باعث اختلاف و تفرقه می شود.
2- اگر هم بر فرض مثال این عیب را به فارسی زبانان می گیرند که خلاف قانون اساسی عمل می کنند، پس چرا خود پشتو زبانان چنین عملی را درست می دانند و به زبان خود می گویند و حتی نام دولتی را مطابق زبان خود می نویسند؟ چرا این جاده فقط برای فارسی زبانان یک طرفه و ممنوع الورود است. مثالهای این مطلب زیاد است. به طور نمونه چرا در رسانه های پشتو به جای اینکه بگویند «وزارت معارف» می گویند «د پوهنی وزارت» و این نام حتی بر لوحه وزارت معارف نیز نوشته شده است. چرا در رسانه های پشتو زبان می گویند «د سوداگری وزارت» و نه «د تجارت وزارت». اگر نام هایی مانند وزارت معارف، وزارت تجارت و امثال اینها رسمی است پس چطور پشتو زبانان به خود حق می دهند که آنها را مطابق زبان خود بگویند و بنویسند و هیچ فارس زبانی هم تا کنون به این عمل ایشان اعتراض نکرده است اما همینکه یک فارسی زبان به جای «وزارت معارف» بگوید «وزارت آموزش» یا به جای کلمه «تجارت» کلمه «بازرگانی» را به کار ببرد یا «دانشگاه» را به جای «پوهنتون» استفاده کند پشتو زبانان و در رأس آنان وزیر ضد فرهنگ وزارت فرهنگ فریاد وا زبانا سر می دهند و برای کلمات به اصطلاح ملی سینه سپر می کنند؟


قانون یک طرفه هیچ وقت پایدار نیست. حتی اگر در قانون اساسی ذکر شده باشد که کلمات و مصطلحات ملی حفظ شود چرا فقط فارسی زبانان ملزم به حفظ آن هستند ولی پشتو زبانان در این باره مستثنی می شوند حال اینکه در همان قانون اساسی پر عیب و نقص آمده است که تبعیض بین هیچ یک از افراد ملت مجاز نیست.
از نوشتن این مطالب بسیار احساس تنفر می کنم چرا که بیان حقیقتی تلخ است اما چه می شود کرد که تا رسیدن به عدالت و اندیشه منطقی راه بسیار داریم و از نوشتن این چیزها گریزی نیست.