۱۳۸۹ تیر ۲۵, جمعه

درد

سلام

بعضی ها می میرند از درد بی درمان

بعضی ها خودکشی می کنند از درد بی دری

بعضی ها زنده اند از بی غمی

بعضی ها هم زنده اند از بی کفنی

عجب خدایی داریم که عجب بنده هایی دارد! بگذریم از اینکه خودم نمی دانم چرا هنوز زنده ام.

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

suicide-1

۱۳۸۹ تیر ۱۶, چهارشنبه

لزوماً چنین نیست

سلام

ظریفی می گفت:

گویند در یک روز سرد برفی، جوجه ای از لانه اش بر زمین افتاد. در آن هنگام که سرما تمام تنش را مچاله کرده بود و انتظار مرگ را می کشید، گاوی از آنجا می گذشت. هنگامی که گاو بر بالای سر جوجه رسید، مقداری پهن بر رویش انداخت. گرمای پهن گاو، جوجه ما را گرم کرد و سرما از تنش بیرون رفت و امید زندگانی در او هویدا شد. کم کم تکانی به خود داد اما تا سرش را از زیر پهن بیرون آورد، پیشکی آمد، او را از زیر پهن بیرون کشید و خورد.

ایشان از این داستان نتیجه گرفت که «هر کس که تو به زیر لجن کشد، لزوماً دشمن تو نیست، و هرکه تو را از زیر لجنزار دنیا بیرون آورد، لزوماً دوست تو نیست»

و دیدیدم که آمریکا ما را از زیر لجن طالبان بیرون کشید ...

۱۳۸۹ تیر ۱۲, شنبه

چند بار از یک جا؟!!!

سلام

در این مدتی که دوران نقاهت را می گذارندم و از دنیای مجازی بی خبر بودم، اتفاقات بسیاری رخ داده که در خور نقد و نظر بوده. اما چه می شود کرد که دست ما کوتاه و انترنت بر نخیل. به هر صورت از اینکه در این مدت مرا مورد لطف قرار دادید سپاسگزارم.

می گویند امروز در سمت دشت برچی تظاهراتی برپا بوده. ما که البته در خانه بودیم و فقط خبرش را آوردند. اما نکته ای هست که نباید فراموش شود.

در طول سالهای متمادی گذشته سه قوم بزرگتر افغانستان همواره با هم درگیر جدل و بازی سیاسی و نظامی و امثال این بوده اند. در تمام طول این سالیان دیده ایم که قوم هزاره، همواره مورد ظلم و ستم و اجحاف قرار گرفته است. بررسی دقیق و همه جانبه این مشکلات و عوامل و سببهای آنها خود بحثی است طویل اما اگر بخواهیم به طور خلاصه به اهم آنها به صورت فهرست وار بنگریم می شود موارد زیر را یاد کرد:

1- دور بودن یا دور نگه داشته شدن قوم هزار از مرکز

2- تبعیض در برخورداری مناطق هزاره نشین از امکانات و تسهیلات

3- عدم برنامه ریزی یا سنگ اندازی در راه تطبیق عدالت اجتماعی از طرف دولت

4- نداشتن رهبری هوشیار و دانا و آگاه از بازی ها و جدل های سیاسی

5- تلقین ضعیف و خردتر بودن قوم هزاره نسبت به سایر اقوام پشتون و تاجیک

و بسیاری موارد دیگر که در طول سالیان متمادی بر سر این قوم آمده است و هنوز می آید و شگفتا که علی رغم حضور و پیدایش تحصیل کردگان و فرهیختگان بسیاری که در میان این قوم دیده می شوند و این همه رشدی که در این چند سال گذشته در بین جامعه هزاره به وجود آمده، باز این هم قوم در برابر بازیهای سیاسی و اجتماعی و زد و بندهای دولتی و غیر دولتی، حقوقشان پامال می شود و هر از چند گاه کلاهی گشاد بر سرشان می روند.

رهبرانشان (بسان آقای محقق و خلیلی) بارها و بارها از همان جایی که خورده اند باز رو دست می خورند و هیچ گاه نمی خواهند از تجربیات گذشته خود پند و درس عبرت بگیرند و بر همان صراط کژی که می رفتند باز می روند. هنوز به سال نرسیده است آن زمانی را که جناب آقای محقق از این شهر به آن شهر، از این قریه به آن قریه و از این ولایت به آن ولایت می رفت و در تلویزیون خودش که «راه فردا» نام دارد بدون اینکه از «راه گذشته» خود برگردد یا حداقل نگاهی به آن بیاندازد، قوم خویش را ندا می داد که به آقای کرزی رأی دهند که ایشان بهترین است چرا که به جناب محقق صاحب قول چند وزارت و چند ولایت و اسفالت چند سرک را داده است. و ایشان با اینکه بارها از همین جناب کرزی رو دست خورده بوده و بند تنبانش در دست کرزی صاحب، او را به هر طرف که کرزی خواسته، می دوانده، باز هم به کرزی دل خوش کرده و جانب او را گرفته بود.

و اینک پس از چند ماه همین آقای محقق در همان تلویزیون خودش علیه کرزی و دولت و مجلسی که خود در آن شرف حضور دارد بیانیه می دهد و سخنرانی می کند و تظاهرات به راه می اندازد که چه: «کرزی به قوم هزاره خیانت کرده». و مردم نیز به دنبالش جمع می شوند که بلی تو راست می گویی. و یکی نیست پیدا شود از این رهبر نادان بپرسد که تو همانی بودی که کرزی را برادر می خواندی و برایش رأی جمع می کردی، چه شده که حالا بیرق مخالفت برپا نموده ای. اگر تا این اندازه ساده لوح هستی که باز هم برای بار چندم از کرزی و همدستانش فریب خورده ای پس به چه درد رهبری این قوم می خوری. از مسند رهبری پایین بیا تا داناتر از تو را به جایت برگزینیم.

اما از آنجا که رهبری در جوامع شرقی و اسلامی و افغانی معمولاً میراثی است و دایم العمری، هیچ کس صدایش در نمی آید و همگان به دنبال همین جناب رهبر ساده لوح می دوند و سرکها را بند می آورند که چه؟ «بر سر قوم هزاره کلاه گذارده اند» حال آنکه این قوم خود بر سر خود کلاه گذاشته است و رهبرانشان به تنها چیزی که می اندیشند پر بودن جیب و داشتن یک کرسی دولتی یا پارلمانی است که چند صباح باقیمانده عمر را با موترهای لندکروزر خود از مقابل همین مردم رنج کشیده بگذرند و بعد فریاد سر دهند که: «ای قوم! به شما خیانت شده! بایید پشت من بایستید تا به جنگ خاین برویم!»

و بنده از آنجا که هیچ وابستگی قومی ندارم، منتظر می مانم ببینیم بالاخره نسل کدام قوم قرار است در این سرزمین خوار نگه داشته شود و کدام یک سروری و برتری داشته باشد. و چون اینجا افغانستان است، فکر نمی کنم که عمر من آنقدر دوام کند ببینم همه اقوام مزه شیرین عدالت اجتماعی را چشیده اند.

شما پاینده باشید.