۱۳۸۸ بهمن ۴, یکشنبه

کباب می خواهی یا کوبیده؟

سلام

یکی از دوستان می گفت در زمانی که در چچن جنگ بوده، تعدادی از مجاهدین افغانستان را برای کمک به شورشیان یا آزادیخواهان یا هر چه شما نام بر آنها بگذارید از سران جهادی به کرایه می برند. هنگامی که جنگ تن به تن در داخل شهر در می گیرد، رزمندگان جان بر کف افغان، شروع می کنند به فیر کردن. در این میان یک افغان ما یک راکت انداز را به سر شانه می گذارد و به سوی یک ساختمان نشانه می رود. ناگهان قوماندان چچنی متوجه شده و از او می پرسد چه می کنی؟ می گوید می خواهم ساختمان را نابود کنم تا دشمن در آن مدفون شود. اما قوماندان او را از این کار منع می کند.

دقایقی دیگر نمی گذرد که باز دوباره افغان ما راکت انداز را به شانه می گیرد و هدف می رود. دوباره قوماندان می گوید کجا را نشانه گرفته ای؟ می گوید آن تانک تل را می زنم تا دشمن نتواند از آن استفاده کند. دوباره قوماندان صاحب مانع می شود.

خلاصه اینکه علاوه بر این هموطن ما، تعدادی دیگر نیز بوده اند که در زمان جنگ چچن به آنجا رفته و تعدادی خانه و دکان و تانک تیل و سایر جاها را با خاک یکسان نمودند. شورشیان چچن که چنین دیدند آنها را پس به افغانستان مسترد کرده و به آنها گفته بودند ما با دولت روسیه و افراد ارتش آن جنگ داریم نه با خانه ها و اماکن و پل و پلچک ها. شما به درد جنگ ما نمی خورید.

بنده قبلاً فکر می کردم این گونه خرابکاری برای کشتن یا دستگیری دشمن فقط از دست مجاهدین صاحبان بر می آید اما چند روز قبل متوجه شدم که نخیر. اردو و پولیس و امنیت ملی ما هم دست کمی از مجاهدین ندارند و چند لوا از آنها برای کشتن چند نفر یک ساختمان چند منزله را به آتش می کشد. سپس وزرای داخله و دفاع و رییس صاحب امنیت ملی با افتخار پشت مایکروفون های خبرنگاران قرار گرفته و از رشادت و تلاش و جانفشانی و موفقیت بی نظیر نیروهای تحت امرشان داستانها می سرایند.

یکی نیست به آنها بگوید به جای چندین ساعت درگیری و حرام کردن مقادیر زیادی مرمی و راکت که بدون هدف فیر می شدند، بهتر نبود یک بولدوزر می آوردید ساختمان را ویران می کردید یا نیم کیلو دینامیت زیر ساختمان می گذاشتید و با یک جرقه کار را تمام می کردید؟ دیگر برای شما چه فرق می کند که سه نفر در آتش کباب شوند یا زیر دیوار تبدیل شوند به گوشت کوبیده.

(البته من الآن این را گفتم!)

Kabul Horror

۱۳۸۸ دی ۲۹, سه‌شنبه

هر روزمان انفجار، انفجارمان انتحار

سلام

در راستای اینکه دیروز در کابل غوغا شده بود و در همان راستا که وزیران قوای امنیتی و چند تن دیگر در همان زمان در حال سوگند خوردن جهت دفاع از کشور بودند و در راستای اینکه کرزی صاحب هم با چهره ای خندان دستش را دراز کرده و در مراسم تحلیف به سمت محل جنگ دیروز اشاره می کرد و البته در پهنای اینکه ما نیز دیروز قرار بود به سمت فروشگاه برویم ولی نرفتیم، یک چیزهایی به ذهنمان خطور کرده است که امیدوارم برای شما خطیر نباشد.

از آنجایی که دیروز و امروز همه خبرگزاریها و خبرنگاریها و خبرپراکنیها بر روی حادثه فوق زوم کرده بودند و آگاهان و ناآگاهان متعددی در اینباره خبر و نظر دارند، خبرنگار سمج ما سراغ برخی دیگر رفته و جریان را از نظر آنها جویا شد. ما صحبت ها و نظرهای برخی از آنها را یکجا برایتان بازگو می کنیم:

ما: جنرال صاحب! می شه که به ما از جریانات دیروز خبر بدهید.

جنرال صاحب از وزارت (بی) دفاع: دیروز به محض اینکه به ما خبر دادند که چند نفر هراس افکن در داخل یک فروشگاه شده اند، ما تمام قوای خود را اعم از فرقه آماده، لوای 111، نیروی ضربت، بخش لوجستیک، نیروی هوایی و سایر نیروهای مرکز را به سمت حادثه فرستادیم که الحمد لله این نیروها توانستند ظرف مدت شش ساعت یک فروشگاه را کاملاً به آتش بکشند و چهار نفر از تروریستان را در آنجا جزغاله کنند که هنوز بوی کباب آنها در فضا پراکنده است. البته اطفائیه ما توانست آن ساختمان را به اسرع وقت خاموش کرده و جلو بوی بیشتر را بگیرد. ضمناً وزیر صاحب نیز پس از اتمام سخنرانی رییس جمهور و صرف طعام که در مهمانخانه قصر گلخانه صورت پذیرفت به سرعت خود را به مرکز فرماندهی رسانده و از آنجا رهبری این عملیات را که در چند سال گذشته بی نظیر بوده به عهده گرفتند.

ما: جنرال صاحب! آیا شما فکر نمی کنید که شش ساعت برای آتش زدن یک فروشگاه و کشتن چهار نفر خیلی زیاد باشد؟

جنرال صاحب: نه چنین نیست. شما اگر ببینید که نیروهای ما چطور در مقابل تروریستان به جنگ برخواسته بودند حرف من را تأیید می کنید. من خود از تلویزیون به طور مستقیم شاهد بودم که چطور سلاحها در دست داشته سربازان ما صحیح کار نمی کرد و سرباز ما مجبور بود پس از فیر هر دو یا سه مرمی، دوباره سلاح را آماده فیر دوباره کند. خوب با چنین سلاحهایی که در اختیار عساکر ما می باشد باید بسیار هم از آنها تشکر کرد که ظرف چند ساعت توانسته اند این کار را انجام دهند.

ما: قوماندان صاحب! لطفاً از حادثه امروز به ما اطلاعات بدهید.

قوماندان صاحب: با تشکر. دینه روز همانطور که شما می دانید عده ای خدا نشناس توانستند برای چند ساعتی کنترول یک ساختمان فروشگاه را در مرکز شهر به دست بگیرند. که خوب البته پولیس شجاع ما توانست ساختمان را به آتش کشیده و غائله را خاتمه دهد. به خاطر مسایل سری جزئیات بیشتری قابل ارایه نیست.

ما: عسکر صاحب! به ما بگویید که در آن زمانی که در بالای موتر بوده به سمت ساختمان فیر می کردید چه حسی داشتید.

عسکر صاحب: تشکر از شما. مه خوب اولین بار بود می رفتم بالای موتر. البته مه ره گفته بودن که چی طور از سلاح پیکا استفاده کنم و در پرکتیسهای داخل کمپ چند بار با او کار کده بودم. اما دینه روز نمی دانم چره هر دو یا سه فیر که می کدم مجبور بودم دوباره پیکا ره آماده کنم. خودم خو خنده ام گریفته بود. اندیوالهای مه دینه شو گفتن که لبخند مه ره وقتی سلاح صحیح فیر نمی کرد از تلویزون مستقیماً دیده ان. مثل ایکه بسیار مقبول مه ره نشان داده.

ما: عسکر صاحب! از حس خود هنوز چیزی نگفتید.

عسکر صاحب: خو مه د او شرایط فقط از دست پیکا خنده مه گریفته بود. البته کم ذره هم عصبانی شده بودم اما خو خیر باشه. چون به ما گفتن که در صحنه جنگ عصبانی نشم تا بتوانیم وظایف خو ره صحیح انجام بتیم. مه خو کدام تروریستی ره ندیدم. فقط صدای فیر می آمد که مه نمی دانستم از داخل ساختمان بود یا از کدام جای دگه. خو مه بی دون از ایکه کدام نفر ره ببینم فقط به امر قوماندان صاحب به سمت ساختمان فیر می کدم. ایکه چی بود و چی شد ره باید از کلان صاحبا پرسان کنی. مه خو اجازه ندارم چیزی به شما بگم.

ما: ترافیک صاحب! می شه که به ما بگویید که دیروز در آن بحبوحه جنگ، شما در موقعیت فروشگاه افغان و در بین نیروهای امنیتی آن هم بدون سلاح چه می کردید؟

پولیس ترافیک: بیادر، ما ترافیک هستیم. ما هیچ کار نظامی نه می کنیم. وظیفه ما حفظ نظمه. فرق نمی کنه که موتر نظامی از ساحه تحت امر مه تیر شوه یا موتر ملکی. برای ما طالب و ضارب فرق نمی کنه. وظیفه وظیفه است. پولیس ترافیک همواره د خدمت مردمه. تو اول جواز سیرته نشان بته.

ما: ترافیک صاحب! در آن زمان که موتر ها همه ایستاده بودند و کسی حرکت نمی کرد. تنها دو سه موتر نظامی آنجا بودند که آنها هم ایستاده بودند.

ترافیک صاحب: تو ره چی. جواز سیرته نشان بته.

ما: استاذ! دیروز که ما داشتیم از محل حادثه می گریختیم، شما روبروی رستورانتتان در پل باغ عمومی ایستاده بودید و به جای اینکه هتل را بسته کنید، مردم را به خوردن نان دعوت می کردید. هدفتان از این کار چی بود؟

استاذ: صاحب محترم. ما چی کار به ای چیزا داریم. بالاخره شما هر چی هم که تحت فشار باشی، باز هم باید نان بخوری. خو اگر نان نخوری می میری. اگر می خواهی بمیری نان نخور یا برو فروشگاه. دگه ایکه ما خو نان ره جور کده بودیم. دیگه نمی تانستم نان چاشت ره به شو نگا کنیم. قابلی، پلو، مرغ، کرایی، کباب، ماهیچه. برو بالا بیادر. قابلی، پلو، کباب، ماهیچه.

ما: بخشش باشه. اینجا کجاست؟ چره چشمهای مه ره بسته اید.

ناشناس: راست بگو. بره کدام بخش استخبارات پاکستان کار می کنی؟ کی تو ره ایجه روان کرده؟ کی گفته از موترهای نظامی ما فلم بگیری؟ کی تو ره گفته که لبخند عسکر ما ره د تلویزون نمایش بتی؟ که تو ره گفته که از فیر کردن ما فلم بگیری؟ زود باش راست خو ره بگو. کی تو ره مأمور کرده عسکر ما ره تحت فشار قرار بتی؟ کی گفته؟

ما: به خدا مه یک خبرنگارم. مه فقط به دنبال نشان دادن واقعیت ها و حوادث هستم. مه جاسوس کدام جایی نیستم.

ناشناس: دروغ نگو. پس چره از چیزایی فلم گرفتی که آبروی ما ره برده؟

ما: خانه از پای بست ویران است، تو به فکر سایبان هستی!

ناشناس: یعنی چه؟

ما: آبروی شما ره فلم مه برده یا خود این حادثه؟

۱۳۸۸ دی ۲۶, شنبه

هوادانی

سلام

تا آنجا که من یادم می آید چند سال پیش اول ماه نهم برف آمده بود. امسال مثل این است که زمستان دارد تبدیل به زمستانک می شود چرا که نزدیک به یک ماه از زمستان گذشته ولی هنوز در کابل برف ندیده ایم. حال یا خدا با ما قهر کرده، یا کشورهای دیگر ابرها را دزدیده اند یا ابرها راهشان را گم کرده اند یا اینکه گمراهشان کرده اند ما نمی دانیم. فکر نکنم حتی کرزی صاحب هم از این جریان خبر داشته باشد. به اساس گزارشهای رسیده احتمالاً در کنفرانس خبری بعدی آقای کرزی در لندن یا کابل، ایشان این موضوع را از امرالله جان خواهد پرسید و این در حالی است که سایر کشورهای دنیا دارند زیر برف مخفی می شوند.

در این میان امشب دو نفر از ستاره شناسان کشور اعلام کردند که از اواخر جدی و اوایل دلو وضعیت جوی عوض خواهد شد. آنها البته این مطلب را پیشگویی کرده اند که شاید هم درست از آب در بیاید چرا که هر چه نباشد نامش زمستان است. خوب دیگر این هم البته از ابتکارات این مملکت است که به جای هواشناسان، ستاره شناسان سخن می گویند. اگر همین طور پیش برود تا چند وقت دیگر اداره هواشناسی (که البته هنوز نامش را در افغانستان نشنیده ایم) تقویم چاپ خواهد کرد، سخنگوی دولت به جای پارلمان حرف زده، قانونی صاحب به جای کرزی کابینه تشکیل می دهد، پولیس از مرزها مواظبت می کند، اردوی ملی ترافیک را کنترول می کند، شرکت های ساختمان سازی به کار صادرات و تاجران به زراعت مشغول خواهند شد و اینگونه می شود که افغانستان به اصالت خود بازگشته هر کس هر کاری که بلد است یا فکر می کند بلد است می کند، نه مانند حال حاضر که هر کس بر سر همان کاری گماشته یا مجبور می شود که از آن هیچ نمی داند یا کم می داند.

ضمناً یکی از همان ستاره شناسان مذکور در پیش بینی جالبی فرمودند در ماه حمل سال بعد بارندگی خواهیم داشت. حیف شد که تلویزیون راجع به سایر فصول سال از آنها نظر نخواست و گرنه ایشان حتماً پیش بینی می کردند که در تابستان سال آینده هوای کابل گرم خواهد شد.

کارشناسان بین المللی هواشناسی بعد از اظهارات ستاره شناسان افغانستان که نمی دانم نام ده کهکشان اطراف راه شیری را می دانند یا خیر ابراز علاقه نمودند که تعداد یک دستگاه تلسکوپ ساده موجود در هر مکتب آمریکایی را به رسم امانت چند روزه به افغانستان بفرستند تا ستاره شناسان افغان چند روز در هر سال کورسهای آموزشی را گذرانده و تفاوت سحابی آسمانی را با ابر موجود در زمین متوجه شوند. علت تکرار سالانه کورسها را هم چنین عنوان کرده اند که مسلماً این ستاره شناسان در کودکی راجع به ابر مطالبی را در صنوف مکتب خوانده اند اما از آنجا که فراموش کرده اند ابر کره زمین با ابر فضایی چه تفاوتی دارد، احتمال اینکه در سال بعد نیز این تفاوت از یادشان برود زیاد بوده، لذا دایر کردن کورسهای سالانه برای آنها الزامی است.

Cloud

sahabi

از قرار معلوم، آنها نمی توانند این دستگاه تلسکوپ ساده را به مدت طولانی در اینجا بگذارند، زیرا احتمال اینکه ستاره شناسان افغان یا اطرافیانشان با آن ستاره های زمینی خانه های همسایه را دید بزنند زیاد بوده، ممکن است ستاره های زمینی را نیز با آسمانی اشتباه بگیرند.

گفتم تا بدانید.

burqa-contest

عکس: چند ستاره افغانی

۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه

چه می توانستم بگویم؟

سلام

وقتی کار چهار نفر را یک نفر انجام دهد همین می شود که الآن شده است. نامزدمان ما را متهم به بیخیالی نموده. فامیل متهم به سرگرم بودن به سایر علایق به جای خانواده. دوستان گیر داده اند که نامرد شده و دیگر از ما خبر نمی گیری. همکاران می گویند کند کار می کنم.

نمی دانم چرا ما مردم بیشتر از روی ندانسته ها قضاوت می کنیم تا از روی دانسته ها. از نظر ما شواهد بیشتر از مدارک قابل اهمیت و اعتبار هستند. دیگر این کار جزو عادات زندگی و حتی کار همه ما در همه جا شده است و در این راه دیگر نه به تعالیم دینی، نه وجدان و نه عقل خود رجوع می کنیم. این از درد دل خودم.

اما این روزها یک موضوع دیگر نیز ذهن من را مشغول کرده است. فکر اینکه این دولت و این ملت آخر به کجا می رسند. چند روز قبل دوستی را ملاقات کردم. از من می پرسید راهی را می شناسم که از این مملکت بگریزد. چند راهی به ذهنم رسید اما هیچ کدام برایش یا امکان نداشت یا جالب نبود. این هم جالب است که هم خودش هم همسرش تحصیلات عالیه دارند. از او در مورد دلیلش برای گریختن از این مملکت پرسیدم. و درد دلهایش شروع شد. از سالها قبل و آن زمانی که به طور تصادفی همدیگر را شناختیم و آشناییمان شروع شد و تا کنون که هر از چند گاهی حال همدیگر را می پرسیم و از هم خبر می گیرم. از اینکه در طول این سالیان به چه چیزهایی در این مملکت دل خوش کرده بود و اینک از همه چیز و همه کس، از دولت و ملت، از بزرگان و مردم عادی، از تناقضات و از همه جزییات و کلیات اینجا متنفر شده است. اما بیشتر از همه دلش برای فرزند خردسالش می سوخت و از آینده ای که در انتظار او بود نگران به نظر می رسید. نگران بود که او با این همه تضادها چه می کند و هنگامی که بزرگتر شود آیا از او نخواهد پرسید که چرا با اینکه می توانسته شرایط بهتری برای زندگی در یک کشور دیگر برایش فراهم کند، به ماندن در این کشور و تحمل این همه تحقیرات و تضییع حقوق خویش رضایت داده است.

و من نمی دانستم که چه بگویم. در مقابل فردی که سالیان سال خودش و همسرش را می شناسم و می دانم که هم در حوزه علم و هم در حوزه عمل بسیار کار کرده اند و اینک در زمانی که باید شروع به سامان رسیدن این همه تلاش و تحصیل علمشان باشد، به فکر رفتن از این مملکت افتاده اند، چه می شود گفت؟ چه می توان گفت؟

۱۳۸۸ دی ۱۴, دوشنبه

جنگ مخفی

سلام

پارلمان افغانستان چند روز قبل کاری کرد که خیلی وقت پیش از این باید می کرد. البته همان چند روز قبل هم کاری کرد که نباید می کرد. حال چه کرد که نباید، و چه نکرد که باید.

1- پارلمان باید وزرایی را که دستشان در فساد آلوده بود و یا اینکه توانایی انجام کار نداشتند را از کار بر کنار می کرد یا به آنها مجدداً رأی نمی داد. اما نکرد و داد.

2- پارلمان باید جلوی آقای کرزی را نسبت به زیر پا گذاشتن قانون می گرفت اما نگرفت.

3- پارلمان باید قوانین محکم می ساخت و بر اجرای اصولی آن توسط دولت نظارت می کرد که نکرد.

4- پارلمان باید جنگ سالاران و ناقضان حقوق بشر را به دست مراجع ذی صلاح می سپرد و از این کار پشتیبانی می کرد. اما نکرد.

5- پارلمان البته خیلی کارهای دیگر هم باید می کرد که گفتنش خیلی زمان می خواهد.

اما چه نکرد که نباید می کرد:

1- پارلمان باید کمپین های آنچنانی کرزی صاحب را برای عده ای خاص از کاندیدان وزارت (که رأی آوردند) مد نظر قرار نمی داد که داد.

2- پارلمان باید به وزرایی که نسبت به دیگران از علم و تجربه بهتری برخوردار بودند اما کرزی بنا به دلایل زیادی که اکثر ما می دانیم برایشان کمپین خاص نکرده بود، رأی می داد اما نداد.

البته ما هر چه بنالیم باز هم ناله برای نالیدن داریم. اگر هم ننالیم که روزمان شب نمی شود. من فعلاً در تحیرم از این کار پارلمان بنالم یا ببالم.

به هر حال آنچه واضح است اینکه فعلاً یک جنگ داخلی شدید بین اراکین دولتی در اماکن دولتی در حال جریان است. صدایش هم فقط دارد از صندوقهای رأی بیرون می آید. خدا بخیر کند