سلام
آرزوی هر پدر و مادری است که جشن ازدواج فرزندانشان را ببینند. اما نمی دانم در افغانستان چرا این آرزو با آرزوی بدبخت کردن فرزندانشان همراه و عجین شده است. در بین دوستان مختلف و بسیار زیادی که از گروه ها و مذاهب و قومیت ها و مناطق مختلف دارم، حتی یکی پیدا نمی شود که بگوید، ازدواجش دقیقاً همانگونه پیش رفته است که دلش می خواسته. چه دختر چه پسر.
در این میان برخی رسوم عجیب و نوعاً خنده دار هم پیدا می شود که به نام سنت و فرهنگ به خورد این مردم داده شده است و هیچ کس هم توان مبارزه یا حتی عمل کردن بر خلاف آن را ندارد. به عنوان نمونه:
- در افغانستان رسم غالب بر این است که دختر را می فروشند. نامش را هم می گذارن گَلِه. داماد بیچاره باید برای خریدن دختر چند لک پول بپردازد. علاوه بر آن، از خرید لباس برای عروس گرفته تا شورت دخترخاله مادر عروس نیز بر گردن او گذاشته می شود. بعد هم که مراسم عروسی برگزار شد، داماد بیچاره برای اینکه از زیر بار قرضهایی که گرفته است راحت شود، دیگر به دختر اجازه رفت و آمد به خانه پدر و مادر را نمی دهد تا هزینه هایش کم شود و در بسیاری حالات می بینیم که داماد برای عروس خانم در خانه کاری را فراهم می کند تا درآمدی کسب کند و زودتر از زیر بار قرض در بیاید. یعنی به عبارت بهتر، پولی را که برای خرید این برده اختصاص داده، در آورد.
- در برخی مناطق غزنی دیده می شود که داماد را در شب عروسی از خانه بیرون می کنند و تا سه روز به نزد عروس راه نمی دهند. یعنی داماد برود خانه دوستی، فامیلی، جایی اتراق کند، تا از آن شور و حال در بیاید. یکی نیست بگوید، خوب اگر ایشان ازدواج کرده، این سه شب اول با سایر شبها چه فرقی دارد که بیچاره ها را از هم دور می کنید. در کدام کتاب قانون چنین چیزی آمده که شما به نام اسلام انجام می دهید.
- در برخی مراسم های عروسی دیده ام که خانواده عروس لباس های نازیبا و کهنه تن می کنند. یعنی از این وصلت ناراضی هستند. البته نه اینکه از داماد و خانواده اش ناراضی باشند. بلکه از آن جهت کهنه می پوشند که بگویند ما نیز از اینکه دختر خود را شوهر داده ایم (یعنی داده ایم یکی ببرد) ناراحتیم. به نوعی خجالت می کشند. یکی از دوستان می گفت در مراسم عروسی خواهر یکی از اقوام، دوستان آمدند و برادر عروس را برای رقصیدن بلند کردند (شاید هم خود برادر عروس پا شده و رقصیده). در همان زمان رقص، ناگهان پدر عروس به وسط آمده، دست پسرش را می گیرد و چنان سیلی محکمی نثارش می کند که آه از نهاد پسر در می آید. سپس با غضب می گوید «هم خواهرت را داده ای، هم می رقصی!؟ بی غیرت!» حتی برخی از زنان نیز که معمولاً قر در کمرشان جمع می باشد (توهین حساب نشود، این یک امر طبیعی است) اگر خانواده عروس محسوب بشوند، یا نمی رقصند یا فقط یک چرخ کوتاه می زنند، آن هم از سر اجبار.
- در بعضی نقاط هرات، رسمی وجود دارد که وقتی دو جوان با هم عقد نکاح می ببندند، تا زمانی که دختر پا به ماه نشود برایش عروسی نمی گیرند. یعنی اینکه داماد در این مدت باید نشان دهد که مرد است و دختر هم باید نشان دهد که می تواند بزاید. البته اگر دختر تا چند ماه خبری از حاملگی نشان ندهند، همه اش پای نازایی دختر تمام می شود و داماد می تواند برود دختر دیگری نکاح کند و شکمش را بالا بیاورد و دختر اول بماند تا ببیند چه می شود. دیدن عروس با شکم بالا آمده که توان راه رفتن ندارد، خودش یک صحنه جالب است. بگذریم از اینکه شب حجله نیز دیگر معنی ندارد. البته دیدن یک تازه داماد در دو سه هفته بعد از عروسی در حالی که فرزندی در بغل دارد، خیلی حال می دهد.
- بگذریم از گریه ها و غش کردن های مادر و خواهر و خاله و عمه و دختر دایی زن برادر و دختر نواسه عمه شوهر خاله عروس به هنگام بردن عروس به خانه داماد که ممکن است همان خانه روبرویی باشد، و چه شیون ها که شنیده نمی شود و چه فحش ها که نثار آن کس که دخترشان را برده داده نمی شود!
خلاصه اینکه به این مردم افغانستان باید گفت: خوب دختر نزایید!