۱۳۸۹ اسفند ۱۶, دوشنبه

عجز ملایان افغانستان

سلام

آقای ربانی که نمی دانم کدام موجود نادانی به ایشان لقب پروفیسور داده است، اخیراً در سخنانی که بیشتر حاکی از عجز ایشان است از ملایان و رهبران دینی خواسته است که برای استحکام موقعیت خویش تلاش کنند وگرنه جوانان فیس بوکی و اینترنتی جای آنها را می گیرند. سخنان ایشان از چند جهت قابل تأمل است:

- اول اینکه ایشان دریافته اند که کار از دست ملایان و رهبران مذهبی به در آمده و اینک این قشر جوان هستند که داعیه دار فرهنگ و امور اعتقادی هستند. این امر هم این نکته را می رساند که ملایان افغانستان دارند به کنار زده می شوند و هم اینکه جوانان افغانستان که با شیوه های نوین ارتباطات و اطلاعات آشنا هستند چنان قدرتی به دست آورده اند که امثال آقای ربانی هم آن را درک کرده.

- دوم اینکه تقاضای جناب ربانی از ملایان برای تقویت موقعیت خویش در جامعه، تأیید این نکته است که ملایان افغانستان در طول این سالیان راه به ناکجا آباد می پیموده اند و خود را در حصار افکار و عقاید ارتجاعی و پس مانده نگه داشته و به قول معروف سر خود را در برف کرده بودند.

- سوم اینکه کار ملایان و «رهبران» مذهبی به جایی رسیده که چند جوان فیس بوکی و اینترنتی توانسته اند کاسه کوزه این حضرات را به هم بریزند و انبوه ملا و آخوند و مولوی صاحب هم نتوانسته است از پس آنها برآید.

- چهارم اینکه خود همین رهبران و ملایان مذهبی از عوامل اصلی عقب ماندگی این ملت هستند. پس هر کس که برای کم کردن قدرت آنها و کوتاه کردن شرشان از سر عقاید مردم کار کند، خدمت بزرگی انجام داده. لهذا زنده باد وبلاگ، فیس بوک، جامعه مجازی، اینترنت.

- پنجم اینکه هنوز آقای ربانی نمی داند جلو پیشرفت و تکنالوژی را نمی توان گرفت. یکی جرأت کند این مطلب را به ایشان بفهماند.

- ششم اینکه آقای ربانی هنوز نمی داند که فیس بوک چیست. فقط یک چیزی شنیده و خواسته بگوید من هم بلدم.

imagesCA23BXZC

این پروفیسورهای بی سواد را کجا ببندیم؟

۱۳۸۹ اسفند ۱۳, جمعه

مجبورید دختر می زایید!؟

سلام

آرزوی هر پدر و مادری است که جشن ازدواج فرزندانشان را ببینند. اما نمی دانم در افغانستان چرا این آرزو با آرزوی بدبخت کردن فرزندانشان همراه و عجین شده است. در بین دوستان مختلف و بسیار زیادی که از گروه ها و مذاهب و قومیت ها و مناطق مختلف دارم، حتی یکی پیدا نمی شود که بگوید، ازدواجش دقیقاً همانگونه پیش رفته است که دلش می خواسته. چه دختر چه پسر.

در این میان برخی رسوم عجیب و نوعاً خنده دار هم پیدا می شود که به نام سنت و فرهنگ به خورد این مردم داده شده است و هیچ کس هم توان مبارزه یا حتی عمل کردن بر خلاف آن را ندارد. به عنوان نمونه:

- در افغانستان رسم غالب بر این است که دختر را می فروشند. نامش را هم می گذارن گَلِه. داماد بیچاره باید برای خریدن دختر چند لک پول بپردازد. علاوه بر آن، از خرید لباس برای عروس گرفته تا شورت دخترخاله مادر عروس نیز بر گردن او گذاشته می شود. بعد هم که مراسم عروسی برگزار شد، داماد بیچاره برای اینکه از زیر بار قرضهایی که گرفته است راحت شود، دیگر به دختر اجازه رفت و آمد به خانه پدر و مادر را نمی دهد تا هزینه هایش کم شود و در بسیاری حالات می بینیم که داماد برای عروس خانم در خانه کاری را فراهم می کند تا درآمدی کسب کند و زودتر از زیر بار قرض در بیاید. یعنی به عبارت بهتر، پولی را که برای خرید این برده اختصاص داده، در آورد.

funny-wedding

- در برخی مناطق غزنی دیده می شود که داماد را در شب عروسی از خانه بیرون می کنند و تا سه روز به نزد عروس راه نمی دهند. یعنی داماد برود خانه دوستی، فامیلی، جایی اتراق کند، تا از آن شور و حال در بیاید. یکی نیست بگوید، خوب اگر ایشان ازدواج کرده، این سه شب اول با سایر شبها چه فرقی دارد که بیچاره ها را از هم دور می کنید. در کدام کتاب قانون چنین چیزی آمده که شما به نام اسلام انجام می دهید.

- در برخی مراسم های عروسی دیده ام که خانواده عروس لباس های نازیبا و کهنه تن می کنند. یعنی از این وصلت ناراضی هستند. البته نه اینکه از داماد و خانواده اش ناراضی باشند. بلکه از آن جهت کهنه می پوشند که بگویند ما نیز از اینکه دختر خود را شوهر داده ایم (یعنی داده ایم یکی ببرد) ناراحتیم. به نوعی خجالت می کشند. یکی از دوستان می گفت در مراسم عروسی خواهر یکی از اقوام، دوستان آمدند و برادر عروس را برای رقصیدن بلند کردند (شاید هم خود برادر عروس پا شده و رقصیده). در همان زمان رقص، ناگهان پدر عروس به وسط آمده، دست پسرش را می گیرد و چنان سیلی محکمی نثارش می کند که آه از نهاد پسر در می آید. سپس با غضب می گوید «هم خواهرت را داده ای، هم می رقصی!؟ بی غیرت!» حتی برخی از زنان نیز که معمولاً قر در کمرشان جمع می باشد (توهین حساب نشود، این یک امر طبیعی است) اگر خانواده عروس محسوب بشوند، یا نمی رقصند یا فقط یک چرخ کوتاه می زنند، آن هم از سر اجبار.

- در بعضی نقاط هرات، رسمی وجود دارد که وقتی دو جوان با هم عقد نکاح می ببندند، تا زمانی که دختر پا به ماه نشود برایش عروسی نمی گیرند. یعنی اینکه داماد در این مدت باید نشان دهد که مرد است و دختر هم باید نشان دهد که می تواند بزاید. البته اگر دختر تا چند ماه خبری از حاملگی نشان ندهند، همه اش پای نازایی دختر تمام می شود و داماد می تواند برود دختر دیگری نکاح کند و شکمش را بالا بیاورد و دختر اول بماند تا ببیند چه می شود. دیدن عروس با شکم بالا آمده که توان راه رفتن ندارد، خودش یک صحنه جالب است. بگذریم از اینکه شب حجله نیز دیگر معنی ندارد. البته دیدن یک تازه داماد در دو سه هفته بعد از عروسی در حالی که فرزندی در بغل دارد، خیلی حال می دهد.

- بگذریم از گریه ها و غش کردن های مادر و خواهر و خاله و عمه و دختر دایی زن برادر و دختر نواسه عمه شوهر خاله عروس به هنگام بردن عروس به خانه داماد که ممکن است همان خانه روبرویی باشد، و چه شیون ها که شنیده نمی شود و چه فحش ها که نثار آن کس که دخترشان را برده داده نمی شود!

B25FF7C1-C5CA-4BAC-836E-5E36F98BF98F

خلاصه اینکه به این مردم افغانستان باید گفت: خوب دختر نزایید!