۱۳۸۹ اردیبهشت ۹, پنجشنبه

دو روز نحس

سلام

نمی شود که هفت و هشت ثور بیاید و در این باره چیزی ننوشت. و البته در این باره اکثر وبلاگ نویسان افغانستان می نویسند. ما هم از آنجا که حرف زدنمان می آید می نویسیم.

در بین وبلاگهای افغان که بگردیم، آنهایی که راجع به این دو روز نوشته اند اکثراً از هشت ثور اگر تجلیل هم کرده باشند، باز هم یک گوشه چشمی به بعد از هشت ثور داشته اند. این نشان می دهد که وقایع بعد از هشت ثور برای همگان مهم است حتی برای آنانی که از این روز تجلیل می کنند. حتی رهبران جهادی نیز خود بر اشتباهاتی که بعد از پیروزی مرتکب شده اند واقف هستند و هر از چند گاهی به آن اعتراف هم می کنند (آن قدر این اشتباهات فاحش و موهش بوده که حتی آنها هم چاره ای جز اعتراف ندارند. منظورم همانهایی است که در هشت ثور با افتخار و تبختر در موترهای زره دار شیشه سیاه در شهر رژه می روند و بر روی چوکی های افتخار در مقابل ویرانه هایی که خود آن را ایجاد کرده اند می نشینند و از سربازانی که معاش آنها را خارجی ها تأمین می کنند، سان می بینند.)

من واقعاً در مانده ام که این حضرات چگونه می توانند جلوی ملت سر خود را بالا بگیرند و دم از پیروزی و جهاد در راه خدا بزنند.

بگذریم. چه هفت ثور را لعنت کنیم، چه حمایت، چه هشت ثور را تجلیل کنیم، چه شماتت، آنچه البته در آن هیچ تأثیری روی نخواهد داد وضعیتی است که به آن دچاریم. اگر آن زمان یک کشور در این مملکت حضور و خورد و برد داشت، اینک ده ها کشور دارند این مملکت را به یغما می برند و بر آن مستولی هستند. و همانهایی که می نشینند و هفت و هشت ثور را تجلیل یا تحقیر می کنند، خود شده اند نوکران حلقه به گوش یا مدعیان ناتوانی که این همه تاراج را می بینند و دم بالا نمی آورند. البته برای اینها همین اندازه که صاحب چوکی شده اند (یعنی به آنها چوکی داده اند) کافی است.

چه زشت است دیدن کسانی که زمانی خود مدعی تصاحب و مالکیت چوکی بوده اند اما اینک به برکت خرابکاریهایی که خود کرده اند، چوکی را گدایی می کنند آن هم از خارجی ها!

و ملت... خاطرات آن دوران هیچ گاه از یادها نخواهد رفت. اگر برای تجلیل هشت ثور میلیاردها دالر نیز خرج شود، باز هم یتیمان بزرگ شده، یاد خانه خراب شده خود را خواهند کرد. باز هم دختران و زنان رنج کشیده یاد ظلمها و تجاوزهایی که روس و افغان بر آنها کرده اند را در ذهن خواهند داشت. و هر روز که از منطقه افشار بگذری، از چوک میوند رد شوی، از دور قصر (ویرانه) دارالامان را بنگری، تنها چیزی که به زبانت خواهد آمد لعن کردن آنهایی است که مسسب و فاعل ویرانه های کابل بوده و هنوز هستند.

63r6rme

afghanistan114

اگر این بزرگان به راستی و به حق به دنبال جبران مافات بودند اینک برای دیدن هیچ کدامشان لازم نبود از دروازه ها و حصارها و موانع کانکرتی و عساکر آماده به فیر رد شوی.

حال که آنها به دنبال چنین چیزی نیستند، ما ملت چرا در پشت سرشان له له زنان می دویم و بوی می کشیم؟

Sniffing

(لطفاً به همه بر نخورد!)

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳, جمعه

قرارداد جدید وزارت داخله با پنچرگیری های کابل

سلام

اخیراً مطلع شده ایم که جناب آقای اتمر به جهت ازدیاد درآمد یک جایی از وزارت داخله (البته معلوم نیست کجای وزارت داخله) قراردادی را با نماینده پنچرگیری های کابل به امضا رسانده است (هویت این نماینده هنوز بر خبرنگار ما و حتی شخص کرزی معلوم نیست). بر اساس این قرارداد من بعد نیم عواید غیر خالص هرگونه پنچری مستقیماً به وزارت داخله رفته (باز هم تأکید می کنیم نمی دانیم به کجای وزارت داخله) و نیم دیگر آن به پنچرگیرها تعلق خواهد یافت. به اساس خبرهای واصله از منابع غیر معلوم در وزارت داخله که نامشان هیچ وقت فاش نمی شود، مذاکرات طولانی بین آقای اتمر و نمایندگان پنچرگیری های کابل بر سر اینکه چگونه می توان درآمد وزارت داخله را افزایش داد به طوری که نه سیخ بسوزد و نه کباب رخ داده است. به قرار معلومات واصله قرار بر این شده است که چون پنچرگیرهای کابل جزو طبقه غریب بیچاره هستند و اگر بخواهند نصف درآمد خود را به همان جای نامعلوم وزرات داخله بدهند دیگر چیزی برای خودشان باقی نمی ماند لذا پولیس کابل موظف شده است که این کسر درآمد را جبران کند تا هم خدا راضی باشد، هم وزیر صاحب. (این که گفتم خدا راضی باشد به این خاطر است که چون پنچرگیرها جزو خلق خدا هستند و رضایت خدا در رضایت خلق است لذا راضی بودن ایشان به مانند راضی بودن خدا خواهد بود. اینکه بقیه ملت راضی باشند یا نه به عهده آقای اتمر نیست. همینی که هست می خواهید خوش باشید می خواهد نباشید.)

بر اساس این طرح پولیس کابل موظف گردیده است در اواخر شب زمانی که مردم در خانه های خود به استراحت مشغولند و توانسته اند یک روز دیگر را از دست انتحارکنندگان زنده بمانند به سراغ موترهای آنان رفته حداقل دو تایر هر موتری را که جلوی دروازه خانه ها ایستاده است پنچر نماید. این کار البته بدون سر و صدا و در کمال سکوت انجام می شود تا خدای ناکرده مزاحمتی برای مردم نداشته باشد. گزارش شده است که شخص وزیر نیز در این پنچرکنی شخصاً حضور داشته و بر روند اجرای کامل و دقیق آن نظارت کامل دارد و حتی برخی موترها را خود پنچر می کند.

757_TIRE

البته همانگونه که در افغانستان مرسوم است همه در برابر قانون برابرند ولی بعضی ها برابرتر هستند. لذا موترهای زورمندان حتی اگر تمام یک کوچه یا سرک را بسته باشند از این امر مستثنی است و این می شود عین عدالت و امنیتی که آقای اتمر به دنبال آن می گردد و وعده آن را به غیر خلق الله (یعنی همه به جز پنچرگیرها) داده است. تنها موترهایی شامل این طرح می شوند که صاحبان آنان توان خرید یا اجاره خانه ای که بتوانند موترهایشان را در داخل پارک کنند ندارند.

25928560001_large

این طرح از چند جهت قابل تأمل است:

1- از آنجایی که این پروسه در اواخر شب انجام می شوند مزاحمتی برای مردم ندارد.

2- از آنجا که وزیر صاحب داخله می داند در کابل این همه خانه جادار یا حتی پارکینگ عمومی و خصوصی وجود ندارد که همه موترداران بتوانند موترهای خود را داخل خانه یا پارکینگ پارک کنند، لذا مشکلی از جهت کسب درآمد برای وزارت داخله وجود نخواهد داشت.

3- از آنجا که تنها مردم غریب بیچاره در خانه های کوچک زندگی می کنند و البته صدای همین مردم است که به گوش هیچ کس نمی رسد یا اگر برسد اثر ندارد، لذا وزیر صاحب می تواند در کمال آرامش و آسایش به کسب درآمد برای یک جایی از وزارت داخله ادامه دهد.

4- چون با این کار می توان باعث تأخیر در زمان بروز انتحار شد، لذا انتحار کنندگان مجبور می شوند بعد از ساعت 10 صبح در زمانی که همه در سطح شهر حضور دارند کار خود را انجام دهند. و چون تمام کدر پولیس کابل در شب قبل تا نیمه شب مشغول پنچر کردن موترها بوده و دیر وقت خوابیده اند برای استراحت و بیدار شدن وقت کافی دارند تا بر سر پست های خود حضور یافته، مانند گذشته با شادابی و بدون احساس کسالت به دنبال انتحارکنندگان بگردند (یک تیر و دو نشان).

imagesCAAXV6GW

5- با افزایش درآمد وزارت داخله درآمد پولیس کشور نیز افزایش یافته و باعث کاهش میزان رشوت و فساد اداری می شود.

6- وزارت انکشاف شهری و شهرداری کابل مجبور می شوند از این به بعد تنها به خانه هایی مجوز ساخت بدهند که برای حداقل چند موتر جا داشته باشند. بدین وسیله مشکل ازدحام کوچه ها (نه سرکها) حل شده، ترافیک کوچه های کابل سهل تر و سبک تر می گردد. (مسلم است که حل معضل ترافیک کابل به عهده وزارت داخله نیست. همین اندازه که کوچه ها خالی تر شوند وزارت داخله را بس است). تا زمانی هم که چنین خانه هایی به اندازه کافی ساخته شود چند ده سال طول می کشد. تا آن زمان کی مرده کی زنده. وزیر صاحب در آن زمان احتمالاً در سواحل هاوایی در هتل شش ستاره ای که برای خود خواهد ساخت زندگی خواهد کرد و دیگر مشکلی از بابت سر و کله زدن با این ملت را ندارد. (هتل شش ستاره نوعی هتل است که بعضی چیزهای دیگری را که در افغانستان به وفور یافت می شود در آنجا می توان استعمال نمود)

7- چند مورد دیگر نیز هست که بنا به دلایل امنیتی قابل گفتن نیست. مگر شما می خواهید افغان بلاگر را پشت میله های زندان ببینید؟

Thinking-5

۱۳۸۹ فروردین ۲۱, شنبه

به کدام سازت برقصیم

سلام

چند روزی است که حرفهای کرزی صاحب مورد نقد و نظر صاحب نظران و بی صاحب نظران قرار گرفته. از کارت فروش سر چوک دهمزنگ گرفته تا اساتید طب دانشگاه کابل. ما نیز در این مقوله کمی متفکر شدیم و در نهایت از این همه تناقض متنفر. با خود اندیشیدیم که مگر کرزی صاحب را چه شده است که به یک باره در وادی مخالف گام برداشته و عن قریب است که وی را نیز در صف طالبان ببینیم.

karzai & Mullah

گاه با خود اندیشیدم که آب و هوای سفر قندهار در وی اثر نموده و بوی برادرانش به مشامش رسیده، عنان اختیار از دست داده و گفته آنچه را که نباید.

گاهی دیگر به فکر می رویم که شاید برادر اوباما به وی گفته تا چنین حرفهایی را بزند و آمریکا صاحب بتواند از این آب گل آلود ماهی تازه تری به دست آورد.

برخی اوقات هم به چرت می رفتیم که کرزی صاحب احتمالاً شب قبلش خوابهای پریشان دیده و هراسناک از خواب برخواسته و خواسته تا خوابش را تعریف کند.

به هر صورت ما نمی دانیم چه در مغز کرزی صاحب جریان دارد. از اوضاع اطرافش هم که بی خبریم. شما اگر خبردار شدید ما را هم بی خبر مگذارید.

۱۳۸۹ فروردین ۱۸, چهارشنبه

من زنده ام!

سلام

من زنده ام

برایم خیلی سخت است که تشریح کنم چگونه در مدت قریب به دو ماه نتوانستم حتی یک عید مبارکی بنویسم. اما شما عذرم را بپذیرید.

تنها همین اندازه می توانم بگویم که در بند و حبس نبودم و هیچ جرمی هم جز جرایم بین خودم و خدای خودم مرتکب نشده بودم اما شرایطم طوری بود که با خود می گفتم کاش در حبس بودم ولی می توانستم بنویسم. البته به نوعی هم در تنگنا بودم.

بگذریم.

سال نو مبارک!

خیلی دیر گفتم. نه!؟