۱۳۸۹ مرداد ۱۵, جمعه

ایران به جای ناتو

سلام

اجلاس مشترک سه کشور فارسی زبان در تهران برگزار شد. از بحث های صورت گرفته در این اجلاس که بگذریم دو نکته برای بنده جالب بود. اول اینکه اراینه (جمع مکسر ایرانی، مانند کلمه افاغنه که در ایران به عنوان جمع مکسر افغانی استفاده می شود) هنوز هم فکر می کنند که سردرمدار زبان فارسی هستند و بقیه باید پیرو آنها باشند. آنها هنوز خود را برتر از همه می دانند و بر این موضوع اصرار دارند و متأسفانه ما نیز در این زمینه به علت کمبودهایی که داریم نمی توانیم در این سیاست بازی از موضع دست بالا برخورد کنیم. جالب اینکه رییس جمهور ما نیز که در این کنفرانس شرکت می کند، زبان مادری اش فارسی نیست. اما امیدواریم به زبان فارسی نیز مانند زبان مادر خودش احترام و ارج بنهد.

n00103684-r-b-004

نکته دوم در صحبت های رییس جمهور ایران بود. ایشان باز هم دلش می خواهد که در دنیا بتازد و قصد آن دارد که این تازیدن را به لحاظ نظامی هم شروع کند و برای این مقصود از افغانستان شروع کرده است. آقای احمدی نژاد، عنوان کرده است که نیروهای بین المللی از افغانستان خارج شوند تا ایران (و شاید تاجیکستان) به جای آنها به اینجا بیایند و امنیت را تأمین کنند. تاجیکستان که شرمنده. در وضع و حال انجام این کار نیست و حتی فکرش را هم نمی کند. اما اینکه جناب احمدی نژاد فکر می کند که به افغانستان بیاید و بر اساس نظر خودشان که افغانستان را کشور اشغال شده می نامند، به لحاظ نظامی نیز این بار ایشان اینجا را اشغال کند جای کمی تأمل است. ما البته با اینکه به این همه پررویی و بی نزاکتی ایشان عادت کرده ایم و می دانیم که جناب کرزی هم به خاطر رعایت شئونات اخلاقی علیه صحبتهای احمدی نژاد حرفی نزده است، اما بر این باوریم که احمدی نژاد دیگر دارد پایش را از گلیمش درازتر می کند و وقت آن رسیده است که یکی پیدا شود و به ایشان بفهماند که «آهای! افغانستان خانه هر بی سر و پایی نیست که بیایی و جا خوش کنی.»

ضمن اینکه من نمی دانم ایشان با چه استنتاجی به این نتیجه رسیده است که کشورش می تواند در افغانستان و کنار گوش برادر اوباما لانه درست کند و عسکرانش مانند عسکران آمریکایی در شهرها و دهات افغانستان به بهانه تأمین امنیت گشت و گذار کنند.

فکر می کنم ایشان یک خوابگزار اعظم دارد که خوابهای شبانه ایشان را تعبیر می کند اما نمی تواند به ایشان بگوید یا نمی داند که از قدیم گفته اند «خواب دیدی؟! خیر باشد»

۱۳۸۹ مرداد ۱۳, چهارشنبه

من گارد لازم دارم

سلام

سرکهای کابل تبدیل به مناطق عبور ممنوع شده است. کم کم باید موترهای خود را خارج از شهر پارک کنیم و پیاده بیاییم مرکز شهر. کاش مشکل به همین جا ختم شود. شما حتی در برخی سرکها و جاهایی که هیچ شرکت یا مؤسسه خارجی هم وجود ندارد نمی توانید پارک کنید. چرا؟ چون طرف گارد دارد.

مثلاً شما جلوی یک خانه یا یک شرکت بسیار خرد داخلی هم که ایستاده می کنید، سریعاً یک نفر می آید بیرون که نه سلاح دارد، نه کارت، نه هیچ مشخصه دیگر به جز یک کلاه و یک بوت نظامی. بعد به شما امر می کند که اینجا ایستاده شدن منع است. و شما در می مانی که اینجا که نه مشکل امنیتی دارد، نه باعث بند آمدن سرک می شود، نه مزاحمت برای کسی ایجاد می کند، چرا نمی شود پارک کرد. و شما مجبوری که یا از آنجا حرکت کنی یا اگر آدم زورمندی هستی، بادی گاردهایت از موتر بیرون شوند و طرف را چنان بزنند که دیگر از گارد بودن استعفا دهد، برود یک شغل دیگر پیدا کند.

_DSC0006-1_box

می روی شهر نو که خرید کنی. موترهای زیادی را می بینی که پارک کرده اند. یک جای خالی که جلو پل و پلچک و کوچه هم نباشد می یابی و می خواهی موترت را پارک کنی. سریعاً می بینی یک نفر آمد و یک چوکی یا یک چیز دیگر در همانجا قرار داد و خودش هم رویش نشست. می گویی می خواهی پارک کنی. پاسخ می شنوی که اینجا پارک کردن منع است. می پرسی چرا. می گوید یک موتر می آید که از اینجا بار ببرد یا آنجا جای پارک موتر خودش است و چون جلو دکان ایشان است، شما حق نداری پارک کنی. اگر بخواهی اعتراض کنی دکان دارهای همسایه می ریزند سرت. و اگر پولیس بیاید که مسلماً شما مقصر شناخته می شوید. پس بهتر است یا راهتان را کج کنید بروید، یا اینکه گاردهایتان از موتر بیرون بیایند تا دیگر هیچ دکان دار همسایه ای جرأت بیرون شدن از دکانش را نداشته باشد. بعد با موتر، طرف را با همان چوکی اش روانه شفاخانه کنی تا دیگر در میان سرک روی چوکی ننشیند.

من چند تا گارد مسلح می خواهم.

bodyguard