۱۳۸۸ تیر ۹, سه‌شنبه

زن را باید مخفی کرد!

سلام

سالیانی قبل (یعنی بیش از هزار سال پیش) پیامبری ظهور کرد که یکی از بزرگترین وظایفش مقابله با عقاید و رفتارهای خرافی و سبعانه بود. یکی از این رفتارها زنده به گور کردن دختران بود. در آن جامعه کسی که حاضر بود لکه ننگی را بر پیشانی خود ببیند اما فرزند دلبندش را نکشد، دخترش را بزرگ می کرد اما با هزار نوع پنهان کاری و خجالت و شرم. در نهایت هم با زن و دختر به مانند مال و اموال رفتار می کردند. زنان و دختران به ارث می رسیدند و فروخته و اجاره داده می شدند. تنها عده محدودی بودند که به زن احترام می گذاشتند (یعنی به آنها آن نوع بی احترامی که دیگران می کردند مرتکب نمی شدند و گرنه احترام امری نادر بود) که البته آنها هم بیشتر از بین اشراف و خانواده های معروف بودند.

پیامبر آن قوم این رفتار را عوض کرد. دست دخترش را می بوسید. وی را احترام می کرد و مردم را آگاه می نمود که زن نیز به مانند مرد حقوق مساوی دارد. او نیز انسانی است که تمام حقوق انسانی را دارد و هر کس می خواهد به دین او باشد باید این حقوق را نیز به رسمیت بشناسد و احترام کند.

اینک مردم افغانستان نیز بر دین همان مرد هستند اما از نظر آنها حرفهای آن مردی که به وی ایمان دارند مشتی یاوه گویی است. هر چند این مردم به خود جرأت گفتن چنین سخنی نمی دهند اما با اعمال و رفتار خود نشان می دهند که حرفها و اعمال آن مرد خدا برای این مردم به پشیزی نمی ارزد. از دید بسیاری از این مردم (و صد البته نه همه مردم) زنان و دختران همانند دارایی و اموال هستند.

Taxi-1

این مردم از اینکه دخترشان شوهر اختیار کند شرم می کنند. برای آنها ازدواج دختر شرمگین و لکه ننگ است.

این مردمان دخترانشان را تحت نام ازدواج می فروشند (سن داماد مهم نیست) و در بدل این فروش از دامادان خوش پول های گزاف می گیرند.

0,1020,1048831,00

این مردم در بدل اشتباه خود یا دیگران دختران خود را قربانی می کنند و به اصطلاح خودشان به «بد می دهند».

این مردم از آنجا که زنان خود را خریده اند و خود را مالک و صاحب اختیار آنان می دانند، آنان را چون کالا در انباری که نامش را خانه نهاده اند اسیر می کنند.

59142

این مردم تفریح و تفرج را مخصوص نژاد ذکور می دانند و تفریحاتشان مجردانه است. (می توانید به طور نمونه جمعه ها یک سری به غرقه و پغمان کابل بزنید)

خلاصه اینکه این مردم هر کاری می کنند تا همه بدانند که «زن را در پستوی خانه نهان باید کرد».

۱۳۸۸ تیر ۸, دوشنبه

تشناب افغانی!

سلام

مطلب بعدی بنده راجع به موضوع زنان و دختران افغانستان است. اما قبل از آن یک تشناب افغانی ببینید!

Afghan Toilet

۱۳۸۸ تیر ۶, شنبه

سخنی با محترم رمضان بشردوست

سلام

روی سخن این بار بنده با جناب آقای رمضان بشر دوست به عنوان یکی از کاندیدهای مطرح انتخابات ریاست جمهوری افغانستان است. از خوانندگان محترم و همچنین از ایشان می خواهم که بی پرده سخن گفتن بنده را عفو کرده و کنه مطلب را بیابند و در آن غور کنند.

سال گذشته با شنیدن خبر کاندید شدن ایشان بسیار خندیدم. چند شب قبل هم جناب بشر دوست در یک «مثلاً» مناظره تلویزیونی با جناب بیژن شرکت کردند. باور کنید از دیدن آنچه در آن مناظره اتفاق افتاد چنان به خنده افتادم که از جای خود بلند شده، دل خود را با دو دست محکم گرفته و خود را به زمین و آسمان می زدم. دلیلش هم صحبتهای ایشان و نحوه مجادله ای بود که با آقای بیژن داشتند. اینکه چه صحبتهایی شد بماند. ضمناً اینکه گفتم «مثلاً» مناظره به این دلیل است که آن برنامه هیچ شباهتی به مناظره نداشت چون اکثر قوانین شناخته شده مناظره در آن رعایت نشد.

جناب بشر دوست صاحب!

بنده برای شما احترام خاصی قائل هستم اما رییس جمهور شدن شما را با توجه به نکات زیر کمی بعید می دانم. هر چند با تمام وجود امیدوارم که پیش بینی بنده مبنی بر عدم موفقیت شما در انتخابات آینده اشتباه از کار درآید و شما بتوانید رییس جمهور این خراب شده شوید و مسلماً بسیار بیشتر خوشحال خواهم شد اگر بتوانید به خوبی از عهده این مسؤولیت مشکل برآیید، اما اجازه دهید چند نکته ای را خدمت شما به عرض برسانم. امیدارم این نکات کمی بیشتر از اکنون در محاق توجه شما قرار گیرد. این نکات را به عنوان یکی از کسانی که بهبود سرنوشت این مردم به عنوان قسمتی از آحاد بشر برایشان بسیار اهمیت دارد می گویم هر چند عرق ملی و وطنی ندارم.

- در اینکه شما فردی وطن دوست و «بشر دوست» می باشید شکی نیست اما اینکه شما فقط با تکیه زیاد بر همین خصلتها می خواهید رییس جمهور شوید جای شک و تردید دارد.

- شما فردی تحصیل کرده و دنیا دیده و دانشمند است. متأسفانه در این مملکت با این ویژگیها نمی توان رییس جمهور شد یا اگر شد نمی توان کار کرد.

arton1

- از نظر بنده شما بسیار خوش خیال تشریف دارید. شما هنوز به این خیال هستید که خارجیهای دخیل در امور افغانستان از ریاست جمهوری شما حمایت می کنند یا اگر رییس جمهور شدید شما را حمایت و کمک خواهند کرد. از نظر من این مسأله احتمال اندکی دارد و اگر هم بعد از رییس جمهور شدن، به اندازه کمک های فعلی بخواهند شما را هم کمک کنند برای من جای شک و شبهه دارد. شما هنوز نتوانسته اید به این شک که در ذهن بسیاری رخنه کرده جواب منطقی و قابل قبول ارایه کنید.

- بنده شما را یک بار به محل کار خویش دعوت کرده و با تعدادی از دوستان موافق و مخالف شما پای صحبتها و نظرهای شما نشستم. هر چند همه به این باور بودند و هستند که شما خیر خواه و دلسوز هستید و می خواهید بهترین راه را برای به دست گرفتن ریاست جمهوری پی نمایید، اما همه دوستان موافق و مخالف شما در اینکه شما با اینگونه تحلیل مسایل و بدون در نظر گرفتن شرایط موجوده کشور و افراد و احزاب و شخصیتها و تجربه تاریخی آن بتوانید در جلب آرای مردم موفق باشید شک داشته و حتی با صراحت این شیوه را ره به ترکستان می دانند. این را از این خاطر گفتم که بدانید سرنوشت کاندید شدن شما برای بنده اهمیت خاص دارد.

- آقای بشردوست! کسانی که سالیانی در این مملکت حکومت کرده یا اثر گذار بوده اند ماحصلی جز خرابی، ظلم، تجاوز، وطن فروشی (یا به شوروی یا به آمریکا و غرب) درو نکرده اند. آنان اینک نخواهند گذاشت که شما آنها را از صدر به زیر بکشید. هر چند بنده با حضور آنها در مناصب دولتی و غیر دولتی موافق نبوده و خواهان برقراری عدالت هستم، اما بر این نکته نیز تأکید دارم که حذف فوری بزرگان ظالم این مملکت، نه تنها کارساز نیست بلکه مشکلات زیادی به همراه خواهد داشت تا جایی که می تواند کار کردن و خدمت را غیر ممکن کند. تنها دو چیز می تواند این مسایل را حل کنند: گذشت زمان و ارتقاء سطح دانش و سواد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مردم.

- بشردوست صاحب! شما خود به نیکی می دانید که ساختن بیش از خراب کردن طول می کشد. برخی از اتهاماتی که شما در نقد عملکرد یا برنامه دولت فعلی دارید از نظر من تا حدی عجولانه یا ناشی از بی خبری است. از مشکلات موجود در پروژهای بازسازی این مملکت همه آگاهیم اما اینگونه که شما دولت را نقد می کنید از دید بنده به خطا است. انجام بسیاری از پروژه های زیر بنایی مانند بند آب، برق رسانی، آموزش رسمی و بسیاری از موارد دیگر نه نیازمند چند سال که نیازمند دهها سال کار و مطالعه و برنامه ریزی است. این موضوع را نادیده نگیرید و معلومات خود را در مورد پروژه های در دست مطالعه دولت به روز کنید.

- شما به عنوان کسی که می خواهد رییس جمهور شود، باید بسیاری از آداب صحبت و گفتگو را رعایت کنید. طرز مجادله ها و منطق صحبت شما در مناظره ها و کمپین های انتخاباتی نه تنها در خور یک کاندید ریاست جمهوری نیست، بلکه از دید بنده در شأن یک فرد تحصیل کرده نیز نیست. بر خود مسلط نیستید، طمأنینه و خونسردی خود را نمی توانید حفظ نمایید و در صحبتهای خود سر فصل برنامه های خود را با توجه به اصول هماهنگی، منطقی بودن رعایت ننموده و ارتباط تسلسلی برنامه هایتان مغشوش است. گاهی اوقات طرز صحبت شما به کسی می ماند که فقط می خواهد فرافکنی کند و به دیگران بتازد. این شیوه برخورد با دیگران، مخصوصاً کاندیدهای ریاست جمهوری ضربه مهلکی به موفقیت شما وارد آورده و خواهد آورد.

bashar_dosta-c1d2a

- هر نکته جایی و هر نقطه مکانی دارد. متأسفانه شما در برنامه ریزی و تسلط به سلسله صحبتهای خویش این امر مهم را فراموش کرده اید.

- بارها مشاهده نموده ام که شما به جای پرداختن به موضوع مورد بحث به موضوعات دیگر و حتی بسیار بی ارزش می پردازید. این مسایل نه فقط اینک به روند پیشرفت و موفقیت شما ضربه زده و می زند، بلکه در آینده نیز مشکلات عدیده ای را برای شما فراهم خواهد آورد.

نکات دیگری نیز در ذهن دارم اما جهت کوتاهی کلام از آنها چشم پوشی می کنم. امیدوارم آنچه گفتم بر مذاق شما ناخوشایند نبوده و اگر بوده آن را به بزرگواری خویش بر من ببخشایید و آن را از دید خیرخواهانه این حقیر به حساب آورید.

با احترام

افغان بلاگر

۱۳۸۸ تیر ۳, چهارشنبه

طنز انتخاباتی ایران

سلام

تصاویر پست قبل را که دیدید. اگر کسی باشد که کمی وجدان و احساس داشته باشد جای آن دارد که خون گریه کند البته نه فقط برای کسانی که در ایران به آنها ظلم شده است بلکه برای همه آحاد بشر که ببینند دیگران به نام دین و دموکراسی چه بر سر مردم دیگر می آورند.

تصاویر قبل بسیار مرا خون جگر کرد و می دانم که بسیاری از شما نیز همین احساس را داشتید. اما اینک برای اینکه حال و هوا کمی عوض شود، کمی هم طنز انتخاباتی ببینید.

1fa1482776

2i6o3gm

3

3634393215_7f763cc28e_o

Angosht

Ariya_25

candidayeaberooman

car_2009_16june

gorbesag

humanrights-Iran

reghabat

shorayenegahban

 ali-derakhshi14

What-Terrorists

13722480

iran_21

dahan

۱۳۸۸ خرداد ۳۱, یکشنبه

به کدامین گناه؟!

سلام

عرض شود که برای صحبت در مورد انتخابات ایران و اتفاقات افتاده ای که بعضی ها (مثل تلویزیون تمدن) آن را با وقاحت تمام سانسور خبری کرده اند حرف زیاد است. اما شاید تصویر گویاتر از حرف های من باشد. حرف ها را هم بعداً خواهم گفت چرا که گفتنی ها در این مورد بس زیاد است.

87

 116

4582_1170674348222_1268903500_988581_2655132_n

4582_1170674388223_1268903500_988582_2477300_n

1245337119

1245391853

16

 4562_1173790626112_1268458640_486366_5760287_n

4582_1170672908186_1268903500_988573_5854097_n

610x

2ywu9fc

4721_1169381838637_1350701399_30461311_4696316_n

1245131656

1245162168

1245180243

3629145250_f0f7dd5ee6_o

3629097035_751387dd4b

این عکسها تنها گوشه ای از جنایات و اتفاقات رخ داده در کشور مثلاً جمهوری به ظاهر اسلامی ایران است که از صفحات اینترنتی مختلف گرد آوری شده است.

neda

فلم جان دادن این دختر را در انترنت دیدم. تا صبح خوابم نبرد. نامش ندا است. جرمش ...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بای ذنب قتلت؟؟؟

۱۳۸۸ خرداد ۳۰, شنبه

آقای محسنی! خسته نباشی!

سلام

هم اکنون در اخبار تلویزیون تمدن خبری از ایران پخش شد که در آن فقط به یک بیانیه دولتی در توصیف حضور مردم و خوبی آن اشاره شده بود و بعد از قول نیروی انتظامی ایران گفته شد که با هر تجمع غیر قانونی به شدت برخورد می شود. تصاویری هم پخش شد که نشان دهنده تظاهراتی آرام و بدون خشونت بود آن هم در وسعتی اندک.

من این همه تلاش تلویزیون آقای محسنی را که پس از چند روز توانسته یک خبر رسمی دولتی پخش کند و گوشه ای از صحنه های راهپیمایی آرام مردم را نشان دهد به ایشان و زیردستانش خسته نباشید گفته، امیدوارم در این آخر عمری خداوند به ایشان کمی جرأت و صداقت و استقلال عطا نماید.

زحمت کشیدید آقای محسنی.

۱۳۸۸ خرداد ۲۸, پنجشنبه

عجب انعطافی!

سلام

هم اکنون در حال نگاه کردن مناظره انتخاباتی کاندیداهای ریاست جمهوری در شبکه آریانا هستم و دارم از خنده روده بر می شوم. چرایش را بعداً اگر زنده بودم خواهم بود.

اما این دفعه حرف دیگری دارم.

برخی معتقدند انعطاف جزو هنرهایی است که هر کسی باید در زندگی خود انواع مختلف آن را تجربه کند. در زندگی سیاسی نیز انعطاف و مصالحه امری عادی است. اما بسیاری از بزرگان و مردم ما انعطاف و مصالحه سیاسی را با زبونی و کلاه بر سر رفتن و فراموشی اشتباه می گیرند. آقای محقق و آقای دوستم در یک گردش سیاسی یا به قول برخی انعطاف و مصالحه سیاسی از آقای کرزی حمایت کرده اند. در عوض آقای دوستم پرونده قضایی اش مسکوت گذاشته شده و برخی شایعات نیز حاکی از امتیازات خاصی برای آقای محقق است.

32sdfawewe

یاد یک مصاحبه آقای محقق افتادم که وقتی از وی راجع به همبستگی اش با آقای سیاف سؤال شد، گفت که آن زمان حزبش با حزب سیاف می جنگیده و ایشان مشکل شخصی با آقای سیاف ندارد. فکر کنم همانگونه که آن زمان ایشان یادش رفته بود که همان مردمی که در زیر لوای حزب وحدت با حزب جناب سیاف جنگیدند و کشته دادند و مجروح شدند، همانها هم آقای محقق را به عنوان نماینده پارلمان انتخاب کردند و مصالحه (نه آشتی) با آقای سیاف چیزی جز دهن کجی به آن همه تلاش و کشته و مجروح نبوده، به همانگونه امروز نیز یادش رفته (البته یادش نرفته بلکه نمی خواهد به آن توجه کند) که چه چالش ها و برخوردهایی را با دولت کرزی داشته است که یکی از نمودهای بارز آن بحث تقابلات کوچیها با مردم هزاره بود.

بنده به هیچ وجه طرفدار ادامه جنگ و خونریزی و دشمنی بیش از این نیستم اما از دید من برای گرفتن امتیاز شخصی و منطقه ای نباید همه چیز را قربانی کرد.

کاری که آقای محقق کرده است با توجه به امتیازاتی احتمالی که شایعاتش پخش شده نه تنها انعطاف سیاسی نبوده بلکه چیزی جز زیان کاری و زد و بند شخصی نیست و من دلم به حال مردمی می سوزد که باز هم دور این مرد جمع شده اند و از ی و تصمیمش حمایت می کنند. ضمناً این هم گفتنی است که بارها در زد و بندهای سیاسی کلاه بر سر خودش و مردمی حامی اش رفته است. اینکه این بار چه می شود باید دید.

۱۳۸۸ خرداد ۲۶, سه‌شنبه

آقای محسنی! سرسپردگی تا چه حد؟!

سلام

اینکه آقای محسنی و تلویزیونش از سوی ایران حمایت می شوند امری است بدیهی. اما اینکه این تلویزیون اینقدر تحت نفوذ ایران باشد که وقایع اخیر ایران را به تصویر نکشد و خبری از آن پخش نکند، اوج (یا بهتر بگویم قعر) سر سپردگی است. این روزها در شهرهای ایران تشنج های پس از انتخابات منجر به کشته و زخمی شدن بسیاری شده است اما من ندیدم که تلویزیون تمدن خبری از این تشنجات پخش کند.

4721_1169381838637_1350701399_30461311_4696316_n

تلویزیون تمدن که خود را «شایسته مردم افغانستان می داند» با این سرسپردگی ثابت کرد که یا هیچ شایستگی ندارد یا اینکه سرسپردگی را شایسته مردم افغانستان می داند.

1245162168

آقای محسنی! در این آخر عمری کمی هم با عزت و صادق باش. لطفاً به فکر سر سپرده کردن مردم افغانستان هم نباش.

۱۳۸۸ خرداد ۲۴, یکشنبه

صاحبان کثافات کابل!

سلام

این روزها اوضاع داخلی ایران به شدت متشنج است. اما من فعلاً نمی خواهم راجع به این موضوع بنویسم. فعلاً گرفتاری ها و مشکلات خودمان را دریابیم. در یک وقت نه چندان دور به خارج از مملکت هم خواهم پرداخت.

1- در محله ما یک سطل یا همان صندوقی وجود دارد که علی القاعده مردم باید زباله ها و کثافات خود را در آن بریزند. البته مردم به این صندوق رجوع می کنند، اما کثافاتی که دور و اطراف این صندوق دیده می شود بیشتر از کثافاتی است که داخل صندوق است.

Zobaleh-3

2- یکی روز یکی از دوستان را دیدم که کثافات خود را به جای اینکه در داخل صندوق کثافات بیاندازد، آن را بیست متر نزدیک تر و در سر چهار راهی انداخت. البته ناگفته نماند که آن چهار راهی هم مملو از زباله است و هیچ سطل یا صندوق زباله ای نیز در آنجا گذاشته نشده. وقتی برگشت به او اعتراض کردم که آخر سطل زباله بیست متر دورتر است، می مردی بیست متر بیشتر راه می رفتی و زباله را داخل زباله دان می انداختی؟ نگاهی کرد و گفت: بله. ممکن بود بمیرم. پرسیدم یعنی چه؟ گفت: «آخر در نزدیک همان زباله دانی که زباله های بیرونش خیلی بیشتر از زباله های داخلش هست، تعدادی بدمعاش بیکار دائماً نشسته اند و نمی گذارند کسی زباله هایش را در آنجا خالی کند. می گویند این زباله دانی از ما است و کسانی که خانه هایشان پنجاه متر دورتر هست باید زباله هایشان را جای دیگری خالی کنند. یک بار هم نزدیک بود مرا لت و کوب کنند چون زباله ها را داخل سطل زباله انداخته بودم.» در حالی که در تحیر مانده بودم و حرفی برای گفتن نداشتم، به ذهنم رسید که در این مملکت بی سر و صاحب چه چیزهایی صاحب پیدا می کند.

ما مردم آبروی هر گونه فرهنگ شهر نشینی را برده ایم.

۱۳۸۸ خرداد ۲۰, چهارشنبه

انتقام جویی خودمانی!

سلام

این پست را با اکسپلورر 6 یا بالاتر یا فایرفاکس 3 و بالاتر ببینید. البته امیدوارم که کار کند. عکس را در صفحه جداگانه باز کنید.

انتقام جویی به سبک افغانستان چنین است!

انتقام جویی افغانی

۱۳۸۸ خرداد ۱۸, دوشنبه

حیا تا کجا!

حیا تا کجا؟

سلام

قبل از هر چیز باید از همه عذر خواهی کنم که می خواهم بی پرده و صریح راجع به چیزهایی که معمولاً صحبت نمی شود حرف بزنم. اینکه چرا چنین کاری را می خواهم بکنم یک سرنخ ارتباطی به قانون احوالات شخصیه دارد. امروز می خواهم راجع به سکس صحبت کنم. تعجب نکنید. بله. وقتی می شود امور سکسی را تبدیل به قانون کرد، پس حتماً می شود راجع به آن صحبت هم نمود.

یکی از ایراداتی که من به برخی از معترضین قانون احوالات شخصیه می گیرم آنکه برخی از آنها بزرگترین عیب این قانون را صحبت راجع به سکس می دانند. مواردی مانند دخول آلت تناسلی مردانه در زنانه و میزان دخول و از این نوع حرفها. اما من شخصاً سعی کرده ام از دیدگاه دیگری یا شاید بهتر باشد بگویم بالاتر به آن نگاه کنم. نکته مورد نظر بنده در دو جنبه خلاصه می شود:

اول اینکه همانگونه که در پست «نقدی بر قانون احوالات شخصیه اهل تشیع» آورده ام، بزرگترین اشتباه این قانون خلط بین موضوع و ماهیت قانون و آداب است. هر چند برخی از عبارات و مفاهیم سکسی مربوط به آداب رفتاری شخصی می شود و نمی توان برای آن قانون وضع نمود، اما در جایی که اختلافات زناشویی پیش می آید برخی از این امور سکسی در فقه تشیع تبدیل به قانون می شود. آن عده ای که اعتراض دارند چرا امور سکسی در این قانون گنجانده شده، زاویه دید خود را محدود به همین موضوع کرده اند.

دوم اینکه ما مردم آن قدر کم ظرفیت شده ایم یا بوده ایم و هستیم که وقتی حرف از سکس و امور جنسی و تناسلی پیش می آید اطراف خود را نگاه می کنیم و سعی می کنیم کسی از مسایل سکسی که حرف می زنیم و یا حتی درباره آن فکر می کنیم خبردار نشود. یعنی راجع به برخی مسایل طبیعی آنقدر خود را مقید می کنیم که فکر می کنیم این تنها من هستم که به این موضوع فکر می کنم و دیگران فکر نمی کنند. حتی اگر کسی به صورت علمی یا حقوقی هم از مسایل سکسی صحبت کند سعی می کنیم یا ساکتش کنیم، یا سانسورش کنیم یا حذفش کنیم. اما غافل از اینکه مسایل جنسی اموری هستند که خالق یکتا در وجود همه ابناء بشر و حیوانات و حتی حشرات و گیاهان قرار داده است.

Hijab-2

من اعتقادی به بی حیایی ندارم اما آنجا که بحث علمی و فنی راجع به امور جنسی هست هیچ لزومی به سانسور نمی بینم. اینکه راجع به این امور صحبت بشود یا نه، بستگی به جا و مقام و افراد و شرایط دارد. سانسور مطلق، امری غیر عقلانی است. یاد یک حادثه ای افتادم. سالیانی قبل در یکی از روزنامه های ایران چنین خواندم که دختری 9 ساله خود را زیر چرخ های قطار انداخته و خودکشی کرده است. پولیس پس از تحقیق و بازرسی جسد متوجه دست خطی کودکانه شده که در آن علت خودکشی توضیح داده شده بود. دختر بیچاره توضیح داده بود که امروز در زیر لباس خود خون دیدم. از آنجایی که می دانستم پدرم فکر کند من کار خطایی انجام داده ام و مطمئناً مرا می کشد تصمیم گرفتم قبل از کتک خوردن و کشته شدن، خودم خود را بکشم.

Hijab

هرچند یک سر این قضیه بر می گردد به امر روابط عاطفی خانوادگی و خشونت و سختگیری های پدری که عادت به لت و کوب دختر خردسال خود داشته، اما یک سر دیگر آن هم این است که هیچ کسی نبوده تا به این دختر توضیح دهد که دارد بالغ می شود و در نتیجه روزی شاهد خون ریزی زنانه خواهد بود. حتی اگر مادری هم در کار نبوده، سایرین و حتی پدرش باید چنین مطالبی را به وی آموزش می دادند.

اما ما مردم راه به بیراهه می بریم. آنجایی که نباید چیزی را بیان کنیم عیان می کنیم، و آنجا که باید ظاهر و عیان کنیم آن را در پس کوچه های ذهن خود مخفی می کنیم. فقط کافی است چند دقیقه ای را در سطح شهر بگردیم تا ببینیم که چه نوع و تا چه اندازه کلام های زشت و رکیک جنسی از زبان ذکور این مملکت در انظار و مکانهای عمومی شنیده می شود و حتی بعضی وقتها با صدای بلندی که تا چند صد متر به گوش می رسد. بعد هم اعتراض برخی از ما بلند می شود که چرا راجع به امور جنسی صحبت می شود و نوشته چاپ می شود.

خوب اگر قرار باشد راجع به این امور صحبت نشود، آدمیزاده ها چگونه اصول و فروعش را یاد بگیرند؟

در کار این مردم درمانده ام!

۱۳۸۸ خرداد ۱۴, پنجشنبه

می پرسند با آخوند صاحبان و مولوی صاحبان چه مشکلی داری؟

سلام

یکی از دوستان می گفت چرا اینقدر آخوندها را نقد می کنی؟ مگر با دین و ایمان مشکلی داری؟

در جواب توجه شما را به صحبتهای یک آخوند جلب می کنم. فقط کافی است لینک زیر را ببینید تا متوجه شوید من چرا با این گونه آخوندها و مولوی صاحب ها مشکل دارم. قبلاً از همه بابت سخنانی که خواهند شنید عذرخواهی می کنم.

http://www.youtube.com/watch?v=H_eD95ZaXA4&feature=related

خدا همه را به راه راست هدایت کند

۱۳۸۸ خرداد ۱۲, سه‌شنبه

زنده باش و خدمت کن!

سلام

نمی دانم آیا قبلاً این مطلب را نوشته ام یا نه. اما یک نظری در وبلاگ مریم جان شهرتاش نوشتم و خواستم که توضیح بیشتری در اینجا بدهم. سالیان قبل برای یک پروژه عام المنفعه کار می کردم که برای رشد و تعالی این مرز و بوم بسیار حیاتی و واجب بود و هست. روزی در بین جمع کاری، صحبت از ماندن و نماندن در افغانستان و اوضاع وخیم امنیتی شد. من هم گفتم که بسیار دلم می خواهد به یک کشور دیگر بروم. اما یکی از همکاران خارجی رو به من کرد و گفت شما با این توانایی کاری نباید به فکر رفتن باشی. باید اینجا بمانی و به کشورت خدمت کنی.

در جوابش گفتم به نظر شما زنده بمانم و به مردم خدمت کنم بهتر است یا بمیرم و نتوانم خدمت کنم.

چند لحظه ای سکوت کرد. سپس سری به نشانه تأیید تکان داد و گفت حرفت به دلم نشست. همان زنده باشی و خدمت کنی بهتر است.