۱۳۸۷ مهر ۱۸, پنجشنبه

پست 65: نانت کم بود یا آبت نمی دادند؟

اینجا افغانستان است. کشوری که هیچ چیز آن به هیچ چیز دیگرش نمی خورد. موترهای آخرین مدلی را می بینی که از دور می آیند اما وقتی به کنارت می رسند چنان انسانهای چرکی و چتلی داخلش نشسته اند که دلت از فن آوری و نو آوری بیزار می شود یا دلت به حال کسانی که آن همه عمر و پول مصرف کرده اند تا چنین موتری طراحی کنند می سوزد که اگر چنین صحنه ای را ببینند دیگر دست و دلشان به کار نمی رود.
ساختمانهای چنان زیبایی را می بینی که هیچ چیز از یک قصر کم ندارند اما هنگامی که داخلشان می روی، در تابستان از گرما و در زمستان از سرمای بیش از حدشان به تنگ می آیی چرا که بدون در نظر گرفتن استندرد و فقط از کانکرت ساخته شده اند.
وارد دانشگاه می شوی و از دیدن آن همه افراد جویای علم و کمال مشعوف می شوی اما کافی است سری به پشت ساختمان بزنی تا ببینی یکی از اساتید همین دانشگاه که لقب پوهاند هم بر خودش مانده است (یا با سیستم غلط این مملکت مانده شده است) در گوشه ای نشسته و به امر تخلی مشغول است.
و در همه گوشه و کنار این مملکت می بینی. مسلمانانی را که روزی پنج وقت نماز می خوانند اما هنوز نمازتان تمام نشده به دیگری فحش و دشنام می دهند یا هزار کار دیگر.
اما این همه مقدمه چینی را چرا نوشته ام؟
زیرا امروز در سایت بی بی سی مطلبی را خواندم که شهروند ربوده شده آلمان – افغان در هرات توسط گروگانگیرها کشته شده حتی با اینکه برای آزادی وی مبلغ چهل هزار دالر آمریکایی نیز پرداخت شده است. گفتن چهل هزار دالر به زبان ساده می آید و گرنه بسیاری از مردم این مملکت و حتی این دنیا خیال داشتن یک پنجم آن را نیز نمی توانند در سر بپرورانند.
اطمینان دیگری که دارم و مقدمه طولانی ام مربوط به همان می شد این است که گروگان گیران حتماً قبل از کشتن این بنده خدا در سر وقت نمازشان را خوانده بودند و آداب مسلمانی را که همانا غسل و وضو هم جزو آن است به جا رسانده بودند.
اما دلم از جای دیگه ای درد دارد. آخر یکی نیست به این شهروند آلمانی – افغانی که بگوید (که البته گفتن دیگر فایده ندارد چون دیر شده) که بیکار بودی برگشتی؟ مگر آنجا چه کم و کاستی داشت؟ در آن قاره نانت نبود یا آبت نبود که دست از آنجا شستی و آمدی در مملکت اسلامی که نه اسلامش به اسلام می ماند و نه بسیاری از انسانهایش بویی از انسانیت برده بودند؟
در آنجا اگر به قول یا اعتقاد مزخرف برخی از ما مسمانان، مردمش آخرت ندارند حداقل دنیا را که دارند. مسیحیان و یهودیان و سایر ادیان هر کاری بکنند حداقل دیگر مانند ما مسلمانان دسته جمعی به آبروی و اساسات دین و دنیای خود صدمه نمی زنند. ما که با این اوصاف نه دنیا داریم و نه از داشتن آخرت نیک و عاقبت خیر خود اطمینان داریم. وقتی هم که اوضاع و احوال اینجا را دیدی چرا ماندی و برنگشتی تا اینکه عده ای مسلمان پیدا شوند و تو را به آن دنیا انتقال دهند؟
دیگر چه باید گفت. دلمان از کجای این مملکت خون نیست که از این یکی خون شود.
خداوند این قربانی را نیز از گروگان گیران به کرمش قبول بفرماید.

2 comments:

ناشناس گفت...

سلام خدمت تان. واقعآ حقیفت را بیان کردی و متاسفم از شنیدن این خبر مخصوصآ فامیل بد بخت این تجار.

من خودم در یکی از همین کشود های "کافر" که اخرت ندارد زندکی می کنم البته افغان های دیگر هم زیاد است و هر وقتی که با انها یگجا میشویم از اسلام اخرت و نماز حرف می زنند و چقدر میکوشند تا اولادهای شان اسلام را فراموش نکند. اما لحظۀ که این حرفهای شان تمام میشود شروع میکند به اینکه در کجا میتواند کاری برای شان پیدا شود تا هیچ کدام مالیه پرداخت نکند. و یا چطور بتوانند با سیستم و یا قانون دروغ گویند تا پول مفت بدست بیاورند. اصلآافغانی ها و مسلمان ها عادت شان دروغ گغتن و فریب دادن است شاید بز اینها را هدایت کند.

ناشناس گفت...

سلام. شما حقیقت را طوری می نویسید که قلب آدم به درد می آید. آدم را می سوزاند این حرفهایی که می نویسید. ولی بنویسید. چشم من یکی را باز می کند.