۱۳۸۶ بهمن ۱۸, پنجشنبه

پست 12: گر عقل نباشد ...

خبر مناقشه بین آقای «دوستم» و آقای «اکبربای» در این روزها در صدر محافل خبری قرار گرفته. روزنامه ها و سایر رسانه ها هم با هر کدام از آنها مصاحبه می کنند ادعاهای ضد و نقیضی دریافت می کنند که بالاخره هنوز بنده حقیر نفهمیده ام کی به خانه کی حمله کرده، چه کسی مهمان کدام نفر بوده، چه کسی حضور تصادفی داشته، کدام نفر نشئه بوده و مانند من بسیاری دیگر هستند که هنوز نمی دانند در این هیاهو چه کسی بیشترین حرف راست را می زند چرا که مسلماً در این میان دروغ و بهتان در لابلای صحبتهای هر دو طرف عیان است.
جالب اینجاست که بسیاری از مردم هنوز که هنوز است در همان خوی و خصلت قومی و حزبی خویش به سر می برند و نمی دانند یا نمی خواهند بدانند و بفهمند که این کشمکش ها در طول تاریخ این مملکت، نه تنها دردی از کسی دوا نکرده و باعث پیشرفت کسی نشده بلکه باری گران از رنج و درد و مهنت و اندوه و فاصله ای به غایت دور از کاروان علم و فرهنگ و پیشرفت برایشان و برای همه ما به یادگار گذاشته است. و به عینه می بینیم که مردمان ساحات مختلفی در کشور شروع به شعار دادن و تظاهرات علیه یا بر وفق مراد این طرف و آن طرف کرده اند بدون آنکه هنوز میزان تقصیر و اشتباه هر کدام از دو طرف مشخص شود که تنها فایده این کار افزودن آتشی دیگر بر شعله افروخته شده است و آجری دیگر بر دیوار سبعیت و ارتجاعی است که خود با دستان خود ساخته ایم.
ما مردم تا به کی می خواهیم دور حق را خط کشیده و فقط و فقط به دنبال این و آنی بدویم که جز جنگ و ویرانی چیزی برایمان به ارث نگذاشته اند؟
ما تا به کجا می خواهیم کج فهمی و تعصب قومی و حزبی خود را بدون نگاه به جانب حق و حقیقت کشاله دهیم، چشمانمان را بپوشانیم، عقلمان را منجمد کنیم، گوشمان را ببندیم و ایمانمان را به دنیای فانی این و آن به بهای ناچیز بفروشیم و ای کاش که به بهای ناچیز بفروشیم چرا که تا کنون همه چیز داده ایم و جز بدبختی و عقب ماندگی و فقر چیزی حاصل نکرده ایم.
عقل بالاترین نعمت الهی است.